جستجو در دایره المعارف شهدا

مطالب منتشر شده در دسته ی "ستارگان پر فروغ"

شهید قربانعلی غربا 28 ژوئن 15

شهید قربانعلی غربا

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

قربانعلی در سال هزاروسیصدوبیست‌‌ویک در روستای طزره به دنیا آمد. نام پدرش نوروزعلی بود. در سوم ابتدایی درس را رها کرد. برای تأمین هزینه خانواده به کشاورزی پرداخت. در روستای بق دامغان، زندگی مشترک را با همسرش شروع کرد و صاحب هفت فرزند شد.

سال‌‌ها در روستا عضو شورا بود. به مردم در کار حمام‌‌سازی، آبیاری و… کمک می‌کرد. از طرف بسیج به جبهه رفت. مدت نودودو روز به‌‌عنوان تک‌‌تیرانداز خدمت کرد. هفدهم مهر سال هزاروسیصدوشصت‌‌وپنج، با برخورد ترکش به بدن، در جاده خندق در جزیره مجنون شهید شد. او را پس از تشییع در گلزار شهدای طزره دفن کردند.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمد علی اصغریان 28 ژوئن 15

شهید محمد علی اصغریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اول اردیبهشت هزاروسیصدوچهارده، محمدرضا و خیرالنسا فرزند اول خود را در آغوش کشیدند. سه خواهر و دو برادر دارد. سال‌های اول ابتدایی درس را رها کرد و به کار مشغول شد. سه دختر و پنج پسر دارد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید منصور عاشوری 28 ژوئن 15

شهید منصور عاشوری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در گذر نسیم روزگار به سال یک‌‌هزاروسیصدوسی‌‌وهشت عطر تولد منصور در فضای خانۀ احمدآقا و طاهره‌‌خانم پیچید. او دومین پسر خانوادۀ متدین عاشوری بود.

پدر و مادر منصور از اهالی زحمت‌‌کش دیار پستۀ خندان، روستای امروان دامغان بودند و پدر در پی کسب و کار و تلاش معاش، رخت به پایتخت کشید و خانواده را نیز به‌‌همراه خود به تهران برد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید حسن شاهچراغی 28 ژوئن 15

شهید سید حسن شاهچراغی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سیدحسن فرزند سیدعلی، دوم‌‌ شهریور هزاروسیصدوچهل‌‌وهفت در روستای خورزان از توابع دامغان، در یک خانواده مذهبی متولد شد.

فرزند اول خانواده بود. پنج برادر و دو خواهر دارد. تا چهارم ابتدایی را در روستای خورزان درس خواند. به‌‌ خاطر مشکلات مالی و اقتصادی درس و تحصیل را رها کرد و به کار مشغول شد تا کمک‌‌خرج خانواده باشد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسین سلمانیان 27 ژوئن 15

شهید حسین سلمانیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

صبح‌‌‌گاهان که غنچۀ وجودت پدیدار شد، چشم فلک از ذوق اشک ریخت و تو را در آغوش گرفت. تیرماه سال چهل‌‌‌وهفت که تازه قدم‌‌‌های اولش را برداشته بود، تو از دل روستای فرات دامغان قدم بر خاک کویر نهادی و با تولدت گرمای دیگری به فضای خانۀ پرمهرومحبت آقاغلامحسن بخشیدی.حسین نام زیبایی بود که پدر بر فرزند خواند. پدر آرایشگر بود و حسین در زیر سایه مهربان دستان نان‌آورش زیستن آموخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدتقی خراسانی نژاد 27 ژوئن 15

شهید محمدتقی خراسانی نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خسته از کارهایی که تمامی نداشت، پس از تن‌‌فرسودن در کنار آتش تنور و دود هیمه‌‌ها از سحرگاهان تا غروب، سرش را به بالین گذاشت و دلش را به خدای مهربان سپرد. آتش اشتیاق و بی‌‌قراری در دلش زبانه می‌‌کشید. دردهایی که لحظه به لحظه بیشتر و تندتر می‌‌شد. دردهایی جانکاه اما شیرین، برایش نوید پایان انتظار نه‌‌ماهه‌‌اش را رقم می‌‌زد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید یدالله احمدی 27 ژوئن 15

شهید یدالله احمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یدالله فرزند احمد، پنجم اردیبهشت هزاروسیصدوسی‌‌ودو در منطقه سرکویر، روستای حسینان دامغان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. در دامن مادری پاکدامن و پدری مؤمن تربیت شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد سلطانیه 13 ژوئن 15

شهید محمد سلطانیه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نامش محمد بود. قصۀ آمدنش در ششمین روز بهمن چهل‌‌‌وهفت در شهر کوچک ورامین رخ داد. کودکی او در ورامین گذشت. چهار برادر داشت و یک خواهر.پدرش، آقا ذبیح‌‌‌الله کارمند شهربانی بود و چون‌‌‌وچرای نظام وقت بر دل با ایمان و اعتقاد راسخ او در پرورش فرزندان با نور هدایت اهل‌‌‌ بیت(ع) هیچ خللی ایجاد نکرده بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامرضا قاسمی 12 ژوئن 15

شهید غلامرضا قاسمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

غلامرضا فرزند علی‌‌محمد، در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار در روستای مهماندویه از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در خانواده‌‌ای زحمت‌‌کش و مذهبی. پدرش کارگر ذوب‌‌آهن بود و با عرق جبین معیشت خانواده را تأمین می‌‌کرد. شهید در کارهای کشاورزی کمک پدر بود و در کارهای خانه یاور مادر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی فتح آبادی 12 ژوئن 15

شهید علی فتح آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هفت‌‌ساله بود که شب‌های جمعه برای خواندن قرآن دعوتش می‌کردند. تشویق شوهرخاله‌‌اش که ملا بود در این پیشرفت تأثیر به‌‌‌سزایی داشت. تابستان‌ها هم به مکتب می‌رفت تا قرآن را بهتر یاد بگیرد.خوش‌ اخلاق بود و مهربان. مرتب و منظم. فعال و کوشا. اهل شوخی بود و مزاح و خنده. با گفتن لطیفه دل همه خصوصاً کوچک‌ترها را شاد می‌کرد. شنا را خیلی دوست داشت و به یادگیری آن اهمیت می‌داد.

مسجدی بود و جمعه‌ها در نماز جمعه شرکت می‌کرد. نمازش را اول ‌وقت می‌خواند و نسبت به بیت‌المال خیلی حساس و دقیق بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب