جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمد سلطانیه

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمد  سلطانیه

درد شهدا را فقط شهدا می‌‌دانند، برای این‌‌که شهدا را علاوه بر علما، شهدا می‌‌سازند. از هر جا و از هر چیز که بخواهم بنویسم مجبورم نیمه کاره تمام کنم چون که نه دل می‌‌گوید و نه قلم می‌‌نویسد.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمد  سلطانیه
نام پدر :ذبیح اله
تاریخ تولد :۱۳۴۷/۱۱/۰۶
محل تولد :تهران - ورامین 
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :بیسیم چی معاون گردان - ازل27
سن :۱۷ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۰۴/۱۱
محل شهادت :مهران 
نام عملیات :کربلای ۱
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نامش محمد بود. قصۀ آمدنش در ششمین روز بهمن چهل‌‌‌وهفت در شهر کوچک ورامین رخ داد. کودکی او در ورامین گذشت. چهار برادر داشت و یک خواهر.پدرش، آقا ذبیح‌‌‌الله کارمند شهربانی بود و چون‌‌‌وچرای نظام وقت بر دل با ایمان و اعتقاد راسخ او در پرورش فرزندان با نور هدایت اهل‌‌‌ بیت(ع) هیچ خللی ایجاد نکرده بود.

دورۀ ابتدایی را در دبستان کوشیار گذراند و راهنمایی را در مدرسۀ طالقانی پشت سر گذاشت؛ اما محمد محصلی بود که با عضویت در بسیج، شعله‌‌‌های فروزان ایمان در بندگی‌‌‌اش را در میدان عمل محک می‌‌‌زد. بسیجی‌‌‌ای که در اعزام نیرو و فرستادن کمک‌‌‌های مردمی به میدان جهاد نقش اساسی داشت.

سال شصت‌‌‌ویک، چهارده سال بیشتر نداشت که شناسنامه‌‌‌اش را دستکاری کرد و از طریق سپاه به‌‌‌عنوان بسیجی پای در راه نهاد.

پایگاه بسیج مهدیه ورامین، صبورانه میزبان محمد و دوستان هم‌‌‌سفرش بود.

ندبه‌‌‌‌‌‌خوانی‌‌‌شان، کمیل‌‌‌خوانی و توسل‌‌‌هایشان پس از سال‌‌‌ها در گوش جان در و دیوار مهدیه باقی مانده است.

حالا قد کشیده بود به بلندای سرو. درسش را تا اول دبیرستان ادامه داد. محمد دوباره راهی میدان شد. چندین عملیات را پشت سر گذاشت. چهار مرتبه مجروح شد؛ اما جراحت جسم را چه به جراحت دل و مداوای جان؟ تنها یک نظر یار کفایت می‌‌‌کرد؛ و او صبورانه در انتظار همان یک لحظه بود.

در عملیات کربلای۱ بی‌‌‌سیم‌‌‌چی معاون گردان شد. مهران، غریب و عاشقانه پیکر این شوریده‌‌‌حال بی‌‌‌قرار را در بر گرفت. تیر مهمان سر او شده بود و در یازدهم تیرماه شصت‌‌‌وپنج، مشتاقانه بر چهرۀ یار لبخند ‌‌‌زد و شهد شیرین شهادت را در خاک سرخ مهران، جرعه جرعه ‌‌‌نوشید.

پیکر پاکش پس از تشییع در ورامین، پس از پنج روز در بهشت شهیدان شهرمان، فردوس رضا آرمید تا آرامگاه دل‌‌‌خستگان روزگار شود.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم رب الشهدا و الصدیقین

وصیت‌‌نامه شهدا را بخوانید مثل این است که پنجاه سال عبادت کرده باشید. حضرت امام(ره)

بسم الله الرحمن الرحیم

« و لا تقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سبیلِ الله اَمواتٌ بَل اَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرون » ( بقره آیه 159)

و کسانی که در راه خدا کشته می‌‌شوند را مرده مپندارید بلکه آنان زنده‌‌اند لیکن شما شعور این را ندارید.

با سلام و درود بر یگانه پرچمدار جهان اسلام آقا امام زمان و با عرض سلام بر امام امت خمینی کبیر که با رهنمودهای خود طریق هدایت را برای ما می‌‌گشایند و ما را به سوی لقا حق راهنمایی می‌‌کنند و با درود بر ارواح پاک و مطهر همه شهدای اسلام خصوصاً آقا امام حسین(ع) و همه شهدا گمنام و مفقودالأثر، اینان که با قطره قطره خون پاک خود راه را برای عبور رزمندگان باز می‌‌کنند و اینان که همانند شمعی هستند در تاریکی‌‌ها برای من و امثال من.

خدایا! چگونه شکرت را بجا آورم در حالی که در مادیات غرق بودم و مرا از این دنیای فانی نجات دادی و به سوی خودت هدایت کردی. الهی! هر لحظه که در جبهه هستم می‌‌فهمم که جای دیگری جز این دنیا هم هست در حالی که در شهر ها فقط کوچه را می بینم و خیابان را.

پروردگارا! نه شاکرم و نه صابر چرا که حتی لحظه‌‌ای هم نتوانستم شکرت را بجا آورم و لحظه‌‌ای هم نتوانستم در برابر کوچک‌‌ترین نعمت‌‌هایت را که من بلا می‌‌دانستم صبر کنم. درد شهدا را فقط شهدا می‌‌دانند، برای این‌‌که شهدا را علاوه بر علما، شهدا می‌‌سازند. از هر جا و از هر چیز که بخواهم بنویسم مجبورم نیمه کاره تمام کنم چون که نه دل می‌‌گوید و نه قلم می‌‌نویسد.

ای مردم حزب‌‌ا... پیام همه شهدا این است در لحظه‌‌های خداحافظی برای عملیات‌‌ها اول کلامی را که می‌‌شنویم این سخن زیباست که امام را تنها نگذارید، امام را دعا کنید، نکند که امام را تنها بگذارید و .....

پس ای مردم اگر می خواهید شهدا از شما راضی باشند فقط از امام دم بزنید و سخن هیچ کس را جز امام قبول نکنید چرا که راهی که امام می رود راه اولیا و ائمه می‌‌باشد و راه ائمه هم جز صراط المستقیم نیست.

مسأله دیگر مسأله جنگ است. این جنگ بین ایران و عراق نیست، این جنگ به گفته امام، جنگ بین اسلام و کفر است. این جنگ صحنه امتحانی است برای همه مردم عالم خصوصاً شیعیان جهان. مسلمانانی که از آفریقای فقیر چند سکه را به عنوان کمک به جنگ می‌‌فرستند برنده هستند و از طرف دیگر کسانی که جز احتکار،گرانفروشی، بد حجابی و دیگر کارها کاری را انجام نمی‌‌دهند بازنده این امتحان هستند.

و ای مردم به سوی جبهه‌‌ها هجوم بیاورید و نماز کسی که به جبهه نیامده باشد که مثال بعد از عاشورا تکرار می‌‌شود که در هر گوشه و کنار کسی نشسته و با خود می‌‌گوید وای که چرا از امام حسین(ع) دفاع نکردم.

دیگر این که ای مردم در صحنه حضور کامل داشته باشید و همه مشکلات را خودتان با مشورت حل کنید نگذارید و منتظر نباشید که کسی بیاید که گره از کار شما باز کند. در دعاها و نمازها و دیگر امور و برنامه‌‌های اجتماعی شرکت کنید و واقعاً درد است که دعای کمیل با این عظمت با این مردم حزب‌‌ا... با جمعیت کمی شروع (برگزار) شود و به پایان برسد.

سخنی هم با برادران بسیجی دارم، ای دوستان عزیز موفقیت را بسنجید این راهی را که شما انتخاب کردید انتهایش جز شهادت نیست. اطراف خود را با شمع وجود خویش روشنی بدهید و از گروهگرایی و دودستگی‌‌ها دوری کنید. شما نمایندگان اسلام هستید که در همه جا باید شرکت داشته باشید.

در ضمن ارزش و مقام خود را بدانید تنها شما هستید که حامیان انقلابید مقامی را که شما دارید کمتر کسانی پیدا می‌‌شوند که داشته باشند به قول آیـت‌‌ا... اردبیلی خداوند در آسمان ملائکه را دارد و در زمین بسیجی‌‌ها را.

سخنانی هم با خانواده خود دارم: اول این که پدر و مادر عزیز و گرامیم امیدوارم که مرا به بزرگی خود حلال کنید و از این که طی این مدت پر معصیت عمر خود به شما اذیت و آزار رساندم و نتوانستم که این اذیت ها را جبران کنم معذرت می‌‌خواهم.

و نیز از خواهرم هم معذرت می‌‌خواهم که نتوانستم حق برادری را بجا آورم و ارزش‌‌هایی را که خواهر برای برادر دارد را نتوانستم درک کنم خوب به هرحال می‌‌بخشید و امیدوارم که در هر حال که هستید امام و رزمندگان را دعا کنید و با حجاب خود مشتی محکم بر دهان همه یاوه‌‌گویان بکوبید.

و نیز برادرانم: امیدوارم که شما هم مرا حلال کنید و اگر در این مدت زندگی بر اثر ندانم کاری‌‌های بنده اختلاف نظری پیش آمد می‌‌بخشید و امیدوارم که در هر حال که هستید درس را فراموش نکنید و سلاح به زمین افتاده شهدا را به وسیله علم خود به دوش بگیرید. به هر حال ای خانواده عزیزم از همگی شما می‌‌خواهم که مراحلال کنید و اگر خداوند توفیق داد و شهید شدم صبر کنید صبری که شایسته شما باشد ( فَاصبِر صَبراً جمیلاً )

در آخر از شما می‌‌خواهم که از همه برایم حلالیت بگیرید و اگر شهید شدم هر جا که مادرم گفت دفنم کنید و سعی کنید که در حسین رضا باشد و برایم مدت 50 روز نماز قضا بخوانید و 20 روز آن را شکسته بخوانید و مدت دو ماه هم روزه دارم که برنامه آن را مشخص کنید و کفاره آن را بدهید و مبلغ 500 تومان هم جهت رد مظالم بپردازید و 350 تومان هم به برادر خلیلی بپردازید و اگر می شود 2 ختم قرآن هم برایم بگیرید و در مراسم ختم و غیره اسراف نکنید و هر مجلسی می‌‌گیرید به عنوان شهدای گمنام باشد.

من ا..التوفیق.

65/04/07 سلطانیه

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.