جستجو در دایره المعارف شهدا

مطالب منتشر شده در دسته ی "زندگینامه شهدا"

شهید قدرت الله الیاسی تویه 7 آگوست 14

شهید قدرت الله الیاسی تویه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

با کم‌وکاستی‌های زندگی به‌راحتی کنار می‌آمد و هرگز لب به شکایت باز نکرد. فقط می‌خواست کانون خانواده گرم و گرم‌تر باشد.

به برنامه‌های مذهبی علاقۀ زیادی داشت، ازجمله شرکت در دعاهای کمیل و توسل و حضور در مسجد و نماز جماعت. مقید به انجام واجبات بود و ترک محرمات. در تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها با وجود سن کم شرکت فعال داشت. عصای دست پدر بود و محرم اسرار مادر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی الیاسی 7 آگوست 14

شهید علی الیاسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی فرزند صادق‌علی، متولد هشتم مهرماه هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار روستای تویه‌رودبار دامغان است.

تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی در دبستان فردوسی زادگاهش گذرانید اما با آن‌‌که در این مقطع وضعیت درسی خوبی داشت و از تمکن مالی نیز برخوردار بودند. به‌‌ خاطر نبودن مدرسه راهنمایی در تویه مجبور به ترک تحصیل گردید و در کنار پدرش به امور کشاورزی و دامداری پرداخت و تا رفتن به خدمت سربازی هم‌چنان به شغل گله‌داری سرگرم بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید هوشنگ الله بخش 7 آگوست 14

شهید هوشنگ الله بخش

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در سال هزاروسیصدوسی‌‌وهشت، هوشنگ، فرزند دوم غلامحسین به دنیا آمد.

تا سال شصت‌‌ودو در روستای مؤمن‌‌آباد و سپس در شهر دامغان زندگی کرد.

 فوق دیپلم را در مرکز تربیت‌معلم استان مازندران گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید جواد الله بخش 7 آگوست 14

شهید جواد الله بخش

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

جواد فرزند غلامحسین سال هزاروسیصدوسی‌وچهار در روستای مؤمن‌آباد از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود.

به دلیل شرایط خاص اقتصادی موفق به درس‌خواندن نشد. از همان کودکی کارگری می‌کرد تا کمک‌خرج خانواده باشد. اوقات فراغتش را با کوه‌نوردی، ورزش جودو، کاراته و زیارت اماکن مقدسه و رفتن به مجالس مذهبی پر می‌کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابراهیم الماسی 7 آگوست 14

شهید ابراهیم الماسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابراهیم در سال هزاروسیصدوچهل‌وهشت در شهرستان دامغان به دنیا آمد و با تولدش به خانوادۀ مذهبی و زحمت‌کش مشهدی نعمت‌الله بیش از پیش گرما بخشید.

پس از دوران ابتدایی، مقطع راهنمایی را در مدرسۀ شهید امینیان دامغان گذراند.

مجرد بود و خوش‌اخلاق. عاقل، گشاده‌رو، اهل صلۀ رحم و مهمان‌نواز. به بزرگترها احترام می‌گذاشت و با کوچکترها مهربان بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابراهیم الماسی 7 آگوست 14

شهید ابراهیم الماسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شنیده‌‌ایم که بهار با پرستوهایش، با شکوفه‌‌های درختان سیب و بادامش، نسیم بهشت را در زمین جاری می‌‌کند. در شوروشوق جاری‌‌شدن این نسیم کرامت، جمال حق در بیست‌‌وسومین روز بهار سال چهل‌‌وچهار در خانه ساده و با صفایی تجلی کرد. حال و هوای محله قدیمی شاه (محله ‌‌امام) دامغان، با صدای گریۀ ششمین فرزند خانوادۀ آقا اسدالله شادمانه‌‌تر شده‌‌ بود. نامش را ابراهیم گذاشتند؛ به یمن ورودش در گلستان کویری شهر و به یمن ورودش در ماه مبارک ذی‌‌الحجه.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید فتحعلی آل حکمت 7 آگوست 14

شهید فتحعلی آل حکمت

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مهربانی خداوند در شهریورماه سال چهل‌‌ویک شمسی هنگامی که خورشید بیست‌‌وششمین روز آن پرتوهای لطف خالقش را بر روی نیازمندان عالم فرو می‌‌ریخت، جلوه‌‌گری کرد و اسدالله از مردان نیک‌‌بخت کویر، ششمین فرزند خود را در آغوش گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید یحیی اکبری نژاد 6 آگوست 14

شهید یحیی اکبری نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سومین ماه بهار، خداوند اراده کرده‌‌ بود عبدی به شمارگان اهالی عبدالله‌‌آباد در حاشیۀ کویر دامغان بیفزاید. در پنجمین روزش خانۀ  علی‌‌محمد و معصومه با قدوم این کودک زیبا گلستان شد. چهره‌‌اش به قرص ماه می‌‌مانست. قطره‌‌ای از جمال خداوند بر صورت زیبای کودک باریده بود و این چنین جلوه می‌‌کرد. نامش را یحیی گذاشتند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود اکبری 6 آگوست 14

شهید محمود اکبری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال هزاروسیصدوچهل‌وشش خورشیدی در حیدرآباد دامغان فرزند اول احمد اکبری و فاطمه کردی متولد میشود. پدر او را محمود مینامد.

محمود علاقۀ چندانی به درس‌خواندن ندارد؛ از این‌‌‌رو تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نمیکند؛ اما گام‌به‌گام همراه پدر به امور کشاورزی و خشت‌زنی مشغول میشود و دیری نمیگذرد که کاشی‌کاری را به‌‌عنوان حرفه اصلیاش انتخاب می‌‌کند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسینعلی اکبرزاده 6 آگوست 14

شهید حسینعلی اکبرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسینعلی فرزند غلامعلی، در سال هزاروسیصدوسی‌ودو در دامغان به دنیا آمد. وقتی پدر و مادرش به مسجد می‌رفتند، او را همراه خود می‌بردند. گاهی اوقات، هنگام نماز که می‌شد وضو می‌گرفت و کنار مادرش می‌ایستاد. سوره‌های کوچک قرآن و اصول دین را برای پدر و خواهرش می‌گفت. سحرخیز بود. اگر مادرش کاری داشت، انجام می‌داد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب