علیفرزند ابراهیم، پانزدهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهلودو در روستای حسینان منطقه سرکویر دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی درس خواند. از سیزدهسالگی کارگری میکرد. اهل دعوا نبود حتی وقتی که حرف غیرمعقولی میشنید و به نظر میرسید حق با اوست. با آرامشش شخصیت خودش را حفظ میکرد.
محمدعلی فرزند نوروزعلی در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای آستانه از توابع دامغان بهدنیا آمد. فامیل قبلیاش مطرب بود ولی او دوست نداشت و فامیلش را تغییر داد و هنرمند گذاشت. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی در دامغان ادامه داد. سال هزاروسیصدوشصتوچهار از طریق ژاندارمری دامغان بهعنوان سرباز به منطقه میمک اعزام شد. در فعالیتهای بسیاری شرکت داشت.
بیستودوم شهریور هزاروسیصدوشصتوشش در منطقه میمک به شهادت رسید. جنازهاش پس از انتقال و تشییع، در گلزار شهدای زادگاهش دفن شد.
حسین که کارگر راهآهن بود و کشاورزی هم میکرد، در سال هزاروسیصدوچهلوچهار برای سومین بار پدر شد و اسم پسرش را محمدرضا گذاشت. محمدرضا تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند و به دلیل مشکلات مالی خانواده ترکتحصیل کرد و برای کسب معاش به کارگری پرداخت.
داوطلبانه سرباز سپاه شد و پس از پنج ماه و سیزده روز حضور در جبهه، در بیستوهشتم تیر شصتوسه در سردشت به شهادت رسید.
پیکر شهید محمدرضا مبارکی در زادگاهش، روستای امامآباد دامغان به خاک سپرده شد.
حسینعلیقوسی در تاریخ هشتم اردیبهشت هزاروسیصدوسیویک در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی خواند و به تهران عزیمت کرد. به شغل دستفروشی لوازم خانگی پرداخت.
بعد از مدتی به دامغان بازگشت و در شرکت نفت مشغول به کار شد. ازدواج کرد و پنج فرزند از او به یادگار مانده است.
سه مرحله داوطلبانه به جبهه اعزام شد. یک بار هم از ناحیه دست و پا مجروح شد. بیستویکم شهریور هزاروسیصدوشصتودو در حین انجام ماموریت در مریوان به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد.
بیستم تیر سال هزاروسیصدوبیستودو، عباسعلی در ورزن چهارده (دیباج) به دنیا آمد. دوستان او را عباسقلی هم صدا میزدند. پدرش نوروزعلی کشاورز بود. تا ابتدایی بیشتر درس را ادامه نداد.
داود فرزند علی، در خانوادهای کشاورز و دیندار، در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوپنجاه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود، روستای حاجیآباد سبحان دامغان گذراند و برای ادامۀ تحصیل در دورۀ راهنمایی به روستای صیدآباد میرفت. او در حین تحصیل در کار کشاورزی نیز به پدرش کمک میکرد.
در همان دوران بود که عشق و علاقۀ او به حضور در جبهه شکل گرفت. بارها از خانه و مدرسه برای همراهشدن با کاروان رزمندگان فرار کرد تا سرانجام در سن چهاردهسالگی وقتی در پایۀ دوم راهنمایی درس میخواند، بهعنوان بسیجی، علیرغم مخالفت اطرافیان به جبهه اعزام شد و در سن شانزدهسالگی در ماووت براثر اصابت تیر به صورت، در تاریخ بیستوچهارم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوشش، به شهادت رسید و جسم پاکش در حاجیآباد حاجعلیمحمد در خاک آرمید.
رجبعلی فرزند نصرتالله سال هزاروسیصدوچهلودو در روستای ورزن چهارده (شهردیباج) دامغان، در یک خانواده مذهبی بهدنیا آمد. با شروع مدرسه، همانند دیگر دوستان همسنوسالش وارد کلاس و درس شد. مقطع ابتدایی را در مدرسه دیانت و راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر دیباج گذراند. تا دوم راهنمایی درسش را ادامه داد.
محمدرضا چهارمین فرزند حاجصفرعلی و طیبه در بیستوپنجم شهریور سال چهلونه در دامغان به دنیا آمد. درسش را تا دوم دبیرستان ادامه داد و برحسب تکلیف سلاح برادر شهیدش را به دست گرفت و برای اولین بار در سال شصتوپنج راهی جبهه جنوب شد.برای آمادگی بیشتر جسمانی با دوستان خود در پارک جنگلی دامغان در اوقات بیکاری به ورزش رزمی میپرداخت.
پانزده مردادماه سال هزاروسیصدوسیودو گلخندههای شکرین پستهزارهای دامغان به بار نشسته بود که قربانعلی در روستای جزن دامغان به دنیا آمد. قبل از آنکه روی مهربان پدر را ببیند و یا دست نوازشگر پدر اشکهای کودکانهاش را برچیند روزگار رخصت زیارت رخسار پدر را از او گرفت. نامش را مهربان مادرش به عشق مولا علی(ع)قربانعلی گذاشت. همان مادری که خود در هیاهوی جنگ و حادثه همانند بسیاری از شیرزنان این مرز و بوم مدتی را در جبهه به تدارکات و پشتیبانی رزمندگان پرداخت. شاید میدانست که روزی پسرش در امتداد مولامداریاش به شهادت میرسد.
خانواده و خانۀ آقا رضا و شمسیخانم، این زوج صمیمی و گرم، در هشتمین روز آبانماه سال سیونه، ستارهباران شد. شهاب اولین پسر خانواده بود.
آقای شهابی خود چراغ هدایتی بود برای بچههای شهر؛ چه روزها در پشت نیمکتهای کلاس و درس و چه در زمانهای دیگر، در میان مردم شهر. شهاب دوران خردسالیاش را زیر چتر هدایتگری پدری فرهیخته و مادری بردبار و صبور گذراند. به دلیل هوش سرشارش مورد توجه همه دوستان و آشنایان بود.