جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید سید محمد علی ترابی

فرازی از وصیت نامه:
شهید سید محمدعلی  ترابی

حال ای پدر ارجمندم مرا حلال کن چون کاری برایت انجام نداده‌ام و حق پسری را آن¬طورکه می‌بایست ادا نکرده¬ام با استقامت باش و صبر را پیشه کن.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :سید محمدعلی  ترابی
نام پدر :سید محمود
تاریخ تولد :۱۳۴۶/۰۴/۱۱
محل تولد :دامغان
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۱۵ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۸/۱۱
محل شهادت :عین خوش 
نام عملیات :محرم
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره به پهلو

شناسنامه تدفین

کشور :ایران 
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

 حضور این خاندان بزرگ و عالم، مایه آبروی این شهر و مردمش بوده و است. مرام‌شان یاری خلق و کسب رضای خالق می‌‌باشد؛ با پیشینه‌‌ای به اندازه حافظه گذشتگان تا اکنون. اهل پرهیز و زهد بود؛ چنان‌‌که آوازه جوانمردی و زهدشان، زبان‌‌به‌‌زبان گشت و سینه به سینه حفظ شد و در جان مردم شهرمان خانه کرد. سرای آنان، جایگاه فروتنی، مهربانی و برادری بود تا امروز که ما با فرزندی از این خاندان به نام آقا سیدمحمود آشنا باشیم. کسی که به حرمت اجدادش خانه‌‌اش را با آبرو و صفای دل، مأمن مردم شهر کرده‌‌ است. طعم خوش مهمان‌‌نوازی و بی‌‌تکلفی، بخشش و وفای به عهد و رازداری‌‌اش بر ذائقه تمام مردم شهر، خوش نشست. آقاسیدمحمود استاد حوزه‌‌ و دانشگاه و امام‌‌ جمعه‌‌ و جماعت شهر است و پدری مهربان برای فرزندان، در کنار خانم‌‌ امینیان که در مادری و اخلاص و مردپروری گوی سبقت را از بی‌‌شمار زنان ربوده‌‌ است.

در عرصه ابتلای حق و روزهای سخت، خداوند  برای چندمین بار آن‌‌ها را محک می‌‌زد. هر امتحان به رسم و قانون و در زمان و موعد خودش گرفته می‌‌شود. آقاسیدمحمود و همسرش از روز یازدهم تیرماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش، آن زمان که سیدمحمد چشمش را به این دنیا گشود، امتحانی تازه را آغاز کردند. عضو جدید خانواده، دوران کودکی را در آغوش چنین خانواده‌‌ای سپری می‌‌کرد.

خانواده ساکن قم بود. محمد نیز تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه ملی قم گذراند. پس از مهاجرت خانواده به دامغان، دوره راهنمایی را در این شهر به پایان رساند. دوره متوسطه را نیز در دبیرستان دکتر شریعتی در رشته علوم انسانی ثبت‌‌نام کرده‌‌ بود.

سیدمحمد که تصویری از حقیقت آفرینش انسان را با علم و دانایی پدر در کلاس‌‌های درس اخلاق او، زهد و پارسایی را در مناجات شبانه و جوانمردی را در شادکردن دل دیگران به‌‌زیبایی مشاهده می‌‌کرد، آموخته بود که کوچکترین قدمی جز برای رضای حق برندارد. آموخته بود که قناعت ثروتی‌‌ است که در هیچ بازاری به او نمی‌‌فروشند. فصل‌‌های زیادی از دنیا را تجربه نکرده بود؛ اما تمام دنیا را در تن کوچکش جای داده‌‌ بود. کودکی بیش نبود که ورق‌‌های انقلاب ایران بر جریده عالم به تصویر کشیده‌‌می‌‌شد. سیزده سال داشت که جنگ بر ایران تحمیل‌‌ شد. شهریورماه چهاردهمین سال زندگی‌‌اش با جنگ گره‌‌خورد.

قبل از شروع سال تحصیلی، غیرتمندی‌‌اش او را، در صف یاور رنجدیدگان عالم، در میدان نبرد قرار داد. او رفت تا دفاع کند. نیمه اول سال تحصیلی را در میدان‌‌های رزم و دوره‌‌های سخت آموزشی گذراند. پس از شش‌‌ماه مراجعت نمود. اعزام بعدی او شهریور ماه سال شصت‌‌ویک و منطقه عملیاتی عین‌‌خوش و دشت‌‌عباس در جنوب بود.

عملیات محرم و ترکش‌‌های خمپاره میزبان سیدمحمد شد تا در امتداد هجرت پاک‌‌بازان سرخ‌‌جامه، نامش را در تاریخ سرخ شهادت‌‌پیشگان ثبت کند.

صدویازده روز حضور فعال سیدمحمد در جنگ در لباس یک بسیجی عاشق شهادت سپری ‌‌شد. سه‌‌ ماه در جستجوی خدایش بود بدون هیچ ردپایی. زخم‌‌های  دلش عمیق شده‌‌ بود؛ می‌‌دانست که شهادت مرهمی ‌‌است بر تمام دردها و اشک‌‌ها و زخم‌‌هایش. یازدهمین روز آبان فرارسیده بود که سیدمحمد با رنج رفت تا هرچه شادی بود خداوند ارزانی‌‌اش کند. خاک خوش‌‌بوی فردوس‌‌رضای دامغان در آبان‌‌ماه سال شصت‌‌ویک گواه شادکامی سیدمحمدعلی بود.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر روح خدا امید مستضعفان نایب بر حق آقا صاحب الزمان (عج) خمینی عزیز سلام بر آیت الله منتظری امید امام و امت و سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی و خانواده های شهدا این صابران در راه خدا و جانبازان انقلاب اسلامی شهیدان زنده پس از عرض سلام امید است حال یکایک از خانواده خودم خوب بوده و در پناه خداوند رحمان و رحیم و در مصیبت ولی عصر ارواحنا روحی له الفدا موفق و مؤید باشدی ان شاءالله.

باری عرض من نشود هرگاه از احوالات اینجانب فرزند خود خواسته باشید به شکر خداوند خوب همیشه و به دعاگویی شما مشغول می‌باشم می‌خواستم در این نامه در مورد موقعیت خودم بنویسم من بعد از مدتی که در پایگاه خودمان بودیم یعنی در اهواز ما را به جبهه دهلران فکه در منطقه عین خوش اعزام کردند البته این جا یک منطقه عملیاتی است و عملیات‌ها را از این نامه می‌گوییم خیلی خیلی نزدیک است و من ان شاءالله بعد از یک مرحله از عملیات اگر سالم بودم به دامغان می‌آیم برای مرخصی پدر و مادر عزیزم ان شاءالله که سالم از سفر حج برگشته باشید و حالتان کاملاً خوب باشد و ایام ماه مبارک محرم دعا کنید امام را و رزمندگان را خلاصه وقتتان را نگیرم حالم خوب است فقط کمی هوا گرم است و گوش من از سر و صدا ناراحت است الحمد الله غذا خوب است و بقیه کارهایم درست شده است و شما همه به آرزویتان رسیده‌اید حالا دیگر فقط فکر خدا هستم و همه کارهایم برای رضای خداست خلاصه همه کارهایم درست شده است.

حال ای پدر ارجمندم مرا حلال کن چون کاری برایت انجام نداده‌ام و حق پسری را آن¬طورکه می‌بایست ادا نکرده ام با استقامت باش و صبر را پیشه کن.

ای مادر مهربان و عزیزم من برای تو کاری انجام نداده‌ام و شما چقدر شب‌ها برای من بیداری کشیدی تا من را به حدش دادی به هر حال پدر و مادر عزیزم از شما می‌خواهم مرا حلال کنید و از من راضی باشید و در ضمن به همه بستگان برادران و خواهر عزیزم سلام برسانید و از همه آن‌ها از قول من عذر خواهی کنید.

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.