جستجو در دایره المعارف شهدا

مطالب منتشر شده در دسته ی "بسیجی"

شهید حمیدرضا ملایی 7 اکتبر 14

شهید حمیدرضا ملایی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در مهرماه هزاروسیصدوچهل‌‌وهفت، فرزند دوم معصومه و یوسف در تهران به دنیا آمد. پدر از کاسب‌های معتمدی بود که خرج خانواده خود را از این راه تأمین می‌کرد. حمیدرضا دو برادر و سه خواهر دارد. هم‌‌زمان با مبارزات مردم در سال پنجاه‌‌وهفت، او نیز در راه‌‌پیمایی‌ها حضور داشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالفضل ملایی 7 اکتبر 14

شهید ابوالفضل ملایی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چه انتظار شیرین و زیبایی بود لحظۀ ورود قدم­های تو، برای یک عمر تاج سر شدن. نهمین روز از خردادماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌ودو بود که بانوخانم طعم شیرین دوباره مادر شدن را چشید اما این بار طعمی  به شیرینی مادر شهید.با ورود تو، تمام فضای خانه و محله، گویی تمام شهر دامغان غرق نو و بود و عشق.

علی­ اکبر با توسلی به آقای آب ­ها، نام زیبای ابوالفضل را زمزمه­ کنان بر لبانش جاری ساخت؛ اما نمی­دانم چرا نام زیبایت مرا کربلایی می­کند! یاد دستانی بریده و فرقی شکافته.شهیدا! چه­ خوش تو نیز هم­چون سقای تشنه ­لبان در عاشورایی دیگر حسین زمانت را یاری کردی…

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود مکرمی 5 اکتبر 14

شهید محمود مکرمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اولین روز آبان‌‌ماه سال چهل‌‌وسه، لحظه را می‌‌شمرد برای قدوم مبارک این نوزاد. فرزند ششم خانواده آقامحمدحسین و خدیجه‌‌خانم پا بر سرزمین ستاره‌‌های بی‌‌نشان و خاکی گذاشت. در مرز ورودش به دنیا بود که به خواهرش نیز اذن ورود به روی زمین به‌‌عنوان قل دوم محمود داده بودند و این‌‌چنین محمود و مرضیه، خواهر و برادری که در یک روز با دو تقدیر پا به خانۀ محمدحسین گذاشتند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدحسن موقنیان 5 اکتبر 14

شهید محمدحسن موقنیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدحسن فرزند احمد، یکم تیر هزاروسیصدوبیست‌وهشت در روستای کلاته‌‌رودبار دامغان به دنیا آمد. پدرش حاج ‌شیخ‌احمد از روحانیون معتمد محل بود. محمدحسن از همان ابتدا نزد پدر به انسانی مؤمن و معتقد تبدیل شد. در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی همسر پدر قرار گرفت. دوران ابتدایی را در روستای کلاته‌رودبار گذراند و به‌‌همراه خانواده به مشهد مقدس عزیمت کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علیرضا مقدسی 5 اکتبر 14

شهید علیرضا مقدسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شناسنامه‌‌اش او را متولد سرزمین پیوند مهربان جنگل و دریای بیکران، جغرافیای کهن‌‌سال گرگان می‌‌داند؛ اما نسبش به مردمانی می‌‌رسد که کویر تشنه‌‌ها را به جرعه‌‌جرعه آب دست قنات‌‌ها سیراب کردند تا آبادی آن‌‌ها هم به غنای قناعت مردمانش مباهات کند و غنی‌‌آباد نام بامسمای آن باشد. علیرضا مهر مادری را با سرشت زهرایی او که وام‌‌دار نام زهرا(س) بود چشید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی مقدسی 5 اکتبر 14

شهید علی مقدسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

روستازاده بود، با همان صفای وجود و لطافت روح و مناعت طبع اهالی روستای غنی‌‌آباد دامغان.

علی فرزند محمدابراهیم و زهراخانم، متولد بیستم دی‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌ویک بود که با دست‌‌های کوچکش، روزهای کودکی و نوجوانی را ساربانی می‌‌کرد.زندگی پرمشغلۀ روستایی را مجالی برای درس و تحصیل نبود. در مکتب‌‌خانۀ روستا خواندن خواندنی‌‌ترین کتاب را یاد گرفته بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالقاسم مقدسی 5 اکتبر 14

شهید ابوالقاسم مقدسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابوالقاسم مقدسی، فرزند رحمت‌‌الله، متولد بیستم آبان‌‌ماه هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار. محل شهادت خط پدافندی پاسگاه زید (شرق بصره).

سه بار به جبهه‌‌ها اعزام شده بود. بار اول به منطقه کردستان رفت. در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر از ناحیه پا مجروح گردید. جهت مداوا و عمل جراحی در بیمارستان تبریز بستری شد و پزشکان موفق شدند چندین ترکش از بدن وی بیرون آورند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید یداله مطهری نژاد 5 اکتبر 14

شهید یداله مطهری نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یدالله (امیر) مطهری‌نژاد فرزند رجب‌‌علی در سال هزاروسیصدوچهل‌‌ودو در وحیدیه تهران به‌‌دنیا آمد. تا دوم دبیرستان را در محل زادگاهش تهران خواند. وقتی امام(ره) فرمودند: «با کشاورزی به خودکفایی برسیم» پدر امیر از تهران به دامغان نقل مکان کرد و آمدند روستای سیدآبادو.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسعلی کوچکی 5 اکتبر 14

شهید عباسعلی کوچکی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابر و ماه و خورشید ابزاری بودند که خداوند به حکمت خداوندی‌‌اش در گسترۀ هستی قرار داد تا آقا نعمت‌‌الله به شکرانه این ابزار به آبادانی زمین بپردازد.
او به‌‌همراه همسر و تنها فرزندش مرادعلی روزگار می‌‌گذراند. کسب روزی حلال به‌‌واسطۀ کار پربرکت کشاورزی سنت اهالی سرزمین نعمت‌‌الله شده بود. در اولین روز بهار در خانه معطر به حق‌‌جویی‌‌اش، نوزادی خود را به دنیای پرشکوفه پیرامونش نشان داد. به مدد مولایشان و به حرمت دست‌‌های تطهیر‌‌شده در خون سرخ عاشقی، نامش را عباسعلی گذاشتند. سال چهل‌‌وپنج، نعمت‌‌الله روزهای خوشی را با وجود عباسعلی می‌‌گذراند. دنیای اطرافش را خورشید ایمان ملک نسا و نور وجود عباسعلی روشن کرده بود.
عباسعلی تحصیلات ابتدایی را در همان روستای تویه‌‌رودبار گذراند و تحصیلات دوره راهنمایی را در یکی از مدارس شهر دامغان. دوازده سال داشت که انقلاب مردم ایران با نور هدایتگری امام‌‌خمینی(ره) شکل گرفت.
پس از پیروزی انقلاب وارد مدرسه علمیۀ حاج‌‌فتحعلی‌‌بیک شده بود. آرزوی بزرگ نعمت‌‌الله بود که یکی از فرزندانش ردای طلبگی بر تن کند و در سایۀ هدایت ائمه معصومین(ع)، هدایتگر مردم آبادیشان شود.
حالا او مؤذن روستا هم بود. کسی که به حرمت ادبش همه اهالی به او احترام می‌‌گذاشتند. مؤذنی که زیاد نماز می‌‌خواند و بار سنگین و سخت حق‌‌گویی و حق‌‌طلبی را بر شانه‌‌های صبورش تحمل می‌‌کرد؛ چراکه می‌‌خواست مؤمن باشد.
در آزمون زندگی باید به رویارویی ناحق می‌‌رفت. در یازدهمین روز از تیرماه گرم و سوزان سال شصت‌‌ودو، روزهایی که گرمایش نیز به بهانۀ مهمانی خدا گوارا بود، به‌‌عنوان یک بسیجی به منطقۀ عملیاتی جنوب اعزام شد. صدوسی‌‌ونه روز مؤمنانه‌‌ در دفاع از حق جنگید.
بیست‌وهشتم آبان‌ماه شصت‌ودو در عملیات والفجر ۴ منطقه پنجوین، بال‌‌های خسته و دل مؤمنش سفر به آسمان را آغاز نمود و پس از نه سال مفقودالجسد بودن، خورشید حق‌‌طلبی‌‌اش دوباره آسمان شهر و روستا را در اولین روز پاییز سال هفتادویک درخشان کرد و روشنگری بود برای زمین و زمینیان. روستای تویه‌‌رودبار میزبان پیکر عباسعلی شد.


“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمدعلی کفتری 5 اکتبر 14

شهید محمدعلی کفتری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اگرچه هوا سرد بود و برف شدیدی می‌بارید، زندگی گرم حبیب‌الله کفتری و معصومه خانم با تولد کودکی گرم‌تر شده بود. محمدعلی در هجدهم بهمن سال چهل‌وشش به دنیا آمد. پدرش اهل کار و زحمت بود و مادرش دل‌‌سوز و مؤمن.محمدعلی زیباترین صفات انسانی را از مادر و پدر آموخت و در جمع گرم خانواده بالید و بزرگ شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب