سال هزاروسیصدوسیوشش در روستای ذیلآباد کلا دامغان، به دنیا آمد. در خانوادهای مذهبی و کشاورز.
یکساله بود که همراه خانواده به تهران رفت و تحصیلات خود را تا پایان دورۀ متوسطه با موفقیت پشت سر گذاشت. در رشتۀ الکترونیک دیپلم گرفت. بورسیۀ هندوستان قبول شده بود که پدر مانع رفتنش شد و گفت: «اگر میخواهی درس بخوانی همینجا بخوان!»
ابراهیم همچنان که در باغ سبز مردادماه به ثمرنشستن درختان را نظاره میکرد، تمام ذهنش مشغول فاطمهصغری همسر مهربان و صبورش بود. چراکه بهزودی گلی دیگر به گلستان زیبای زندگیشان پا میگذاشت.
چهارم مردادماه وقتی که نوزاد چشمانش را گشود، آقا ابراهیم دستانش را چراغی کرد سوی آسمان و نجوای شکرگزاریاش را در گوش آسمان زمزمه کرد. نام فرزندش را حسن گذاشت. حسن کودکیاش را در روستای سرسبز و با صفایش در میان مردم، باغها و کوهها و چشمههای زلالش گذراند. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد و در کنار پدر کار میکرد. به برکت دستان زحمتکش ابراهیم و دعاهایی که بیپایان بود؛ حسن در اخلاق و ادب و ایمان، قابل تحسین همگان شده بود.ادامه مطلب
نامش را احمد گذاشتند تا پیوسته ثناگوی تنها بهانۀ خلقت آسمانها و زمین باشد. وقتی که چشمانش را باز کرد، امواج شادی در دل دریایی رمضان و خیرالنساء ایجاد شد. چراکه ایمان داشتند به خداوندی که جانبخش هر نفس انسانی است و به شکرانۀ این نعمت سر بر خاک بندگی ساییدند.
احمد در سایۀ ایمان پدر و عشق مادر به خاندان عصمت بچگیهایش را گذراند. در همان روستای سرسبز محل تولدش کلاتهرودبار تحصیلات دورۀ ابتدایی را به پایان رساند. در کنار کمک به پدر و خانواده در گذر روزگار به حرفۀ جوشکاری روی آورد و بعد از چند سال استاد این فن شد. ادامه مطلب
مهدی فرزند محمدرضا در تاریخ پانزدهم خردادماه هزاروسیصدوپنجاه در شهرستان دامغان چشم به جهان گشود؛ در خانوادهای مذهبی و اصیل.
پدر ایشان مغازۀ باطریسازی اتومبیل دارد و از این راه زندگی آبرومندی را با زحمت فراوان برای خانواده فراهم میکند. او هم یاور پدر بود در مغازه و هم دلگرمی برای مادر در خانه. ادامه مطلب
محمود فرزند محمد، دهم فروردینماه هزاروسیصدوچهلوشش در دامغان در یک خانواده متدین و مذهبی متولد شد. او فرزند اول خانواده بود.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان منوچهری به پایان رساند و اول راهنمایی را هم در مدرسه شهید اختری گذراند. بعد از آن ترک تحصیل کرد و به کار جوشکاری و ساختمانسازی روی آورد.
مهدی چهارمین فرزند علیاصغر و فاطمه در شانزدهم بهمن هزاروسیصدوسیونه در سالروز ولادت حضرت مهدی(عج) در دامغان متولد شد. مرحوم کربلایی سیدطاهر اذان و اقامه در گوش نوزاد گفت و به مناسبت ایام تولدش، اسمش را همین سید بزرگوار انتخاب کرد. شغل پدرش آهنگری بود.
صبحگاه اولین روز مردادماه سال هزاروسیصدوچهلوسه که گلخندهای شکرین پستهزارهای نعیمآباد دامغان به بار نشسته بود، خانوادۀ محمدحسین شاهد زیباترین حضور زندگی و لبخند شیرین اجابت خداوند بود.
تولد محمد بههمراه تحفۀ بهشتی صلوات و شوروشوق و اشکهای از سر ذوق. نامش را همنام سرسلسلهجنبان کائنات نهادند و فامیلیاش ایمنی تا در جوار اجابتهای بیشمار پروردگارش هماره امن و امان باشد.
شعبانعلی فرزند محمدرضا در سال هزاروسیصدوچهلودو، در تویهرودبار شهرستان دامغان به دنیا آمد. تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند. برای کمک به معاش خانواده مشغول کار شد.
مهربانی خداوند در شهریورماه سال چهلویک شمسی هنگامی که خورشید بیستوششمین روز آن پرتوهای لطف خالقش را بر روی نیازمندان عالم فرو میریخت، جلوهگری کرد و اسدالله از مردان نیکبخت کویر، ششمین فرزند خود را در آغوش گرفت.
ولیالله و زهرا سال چهلودو در دامغان، کودک خود را در آغوش کشیدند. نامش را محمدحسن نهادند. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. کمک و یار پدر و مادر بود. در منزل به مادرش کمک میکرد و در مغازه به پدر خود. به انقلاب و امام(ره) حساس بود و اگر کسی حرف بدی میزد، سخت آشفتهخاطر میشد.