حسین سال هزاروسیصدوپنجاه در بهشهر به دنیا آمد. علی و طاهره، پدر و مادرش هستند. تا سوم ابتدایی را در شهرستان بهشهر گذراند. سپس به دامغان آمدند و در مدرسه نهضت اسلامی دامغان ثبتنام نمود. تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان در مدرسه قدس دامغان ادامه داد.
با کموکاستیهای زندگی بهراحتی کنار میآمد و هرگز لب به شکایت باز نکرد. فقط میخواست کانون خانواده گرم و گرمتر باشد.
به برنامههای مذهبی علاقۀ زیادی داشت، ازجمله شرکت در دعاهای کمیل و توسل و حضور در مسجد و نماز جماعت. مقید به انجام واجبات بود و ترک محرمات. در تظاهرات و راهپیماییها با وجود سن کم شرکت فعال داشت. عصای دست پدر بود و محرم اسرار مادر.
علی فرزند صادقعلی، متولد هشتم مهرماه هزاروسیصدوچهلوچهار روستای تویهرودبار دامغان است.
تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی در دبستان فردوسی زادگاهش گذرانید اما با آنکه در این مقطع وضعیت درسی خوبی داشت و از تمکن مالی نیز برخوردار بودند. به خاطر نبودن مدرسه راهنمایی در تویه مجبور به ترک تحصیل گردید و در کنار پدرش به امور کشاورزی و دامداری پرداخت و تا رفتن به خدمت سربازی همچنان به شغل گلهداری سرگرم بود.
جواد فرزند غلامحسین سال هزاروسیصدوسیوچهار در روستای مؤمنآباد از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود.
به دلیل شرایط خاص اقتصادی موفق به درسخواندن نشد. از همان کودکی کارگری میکرد تا کمکخرج خانواده باشد. اوقات فراغتش را با کوهنوردی، ورزش جودو، کاراته و زیارت اماکن مقدسه و رفتن به مجالس مذهبی پر میکرد.
شنیدهایم که بهار با پرستوهایش، با شکوفههای درختان سیب و بادامش، نسیم بهشت را در زمین جاری میکند. در شوروشوق جاریشدن این نسیم کرامت، جمال حق در بیستوسومین روز بهار سال چهلوچهار در خانه ساده و با صفایی تجلی کرد. حال و هوای محله قدیمی شاه (محله امام) دامغان، با صدای گریۀ ششمین فرزند خانوادۀ آقا اسدالله شادمانهتر شده بود. نامش را ابراهیم گذاشتند؛ به یمن ورودش در گلستان کویری شهر و به یمن ورودش در ماه مبارک ذیالحجه.
مهربانی خداوند در شهریورماه سال چهلویک شمسی هنگامی که خورشید بیستوششمین روز آن پرتوهای لطف خالقش را بر روی نیازمندان عالم فرو میریخت، جلوهگری کرد و اسدالله از مردان نیکبخت کویر، ششمین فرزند خود را در آغوش گرفت.
سومین ماه بهار، خداوند اراده کرده بود عبدی به شمارگان اهالی عبداللهآباد در حاشیۀ کویر دامغان بیفزاید. در پنجمین روزش خانۀ علیمحمد و معصومه با قدوم این کودک زیبا گلستان شد. چهرهاش به قرص ماه میمانست. قطرهای از جمال خداوند بر صورت زیبای کودک باریده بود و این چنین جلوه میکرد. نامش را یحیی گذاشتند.
سال هزاروسیصدوچهلوشش خورشیدی در حیدرآباد دامغان فرزند اول احمد اکبری و فاطمه کردی متولد میشود. پدر او را محمود مینامد.
محمود علاقۀ چندانی به درسخواندن ندارد؛ از اینرو تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نمیکند؛ اما گامبهگام همراه پدر به امور کشاورزی و خشتزنی مشغول میشود و دیری نمیگذرد که کاشیکاری را بهعنوان حرفه اصلیاش انتخاب میکند.