نوشته هایی با برچسب عملیات کربلای 5
16 ژوئن 16
« شهید علیرضا شامانی»
نام پدر: حسن
مسئولیت: فرمانده گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۴/۰۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۲۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
صدیقه و علیاکبر، فرزند دیگر پسر خود را در سال هزاروسیصدوسیویک در تهران به آغوش کشیدند. نام او را علیاصغر گذاشتند. علیاصغر چهار برادر و یک خواهر دارد. پدرش در رژیم پهلوی در ژاندارمری خدمت میکرد و او همراه خانواده در شهرهای مختلف زندگی کرده است.
پس از دوره ابتدایی و راهنمایی برای ادامه تحصیل به دبیرستان فردوسی دامغان میرود. رشته طبیعی را میخواند و همزمان با تحصیل در سال چهلوهفت، فعالیت سیاسی انجام میدهد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
عباسعلی فرزند کریم در سال هزاروسیصدوچهلویک در روستای حسینان دامغان به دنیا آمد. از همان کودکی علاقه زیادی به اهلبیت(ع) داشت و قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز میخواند. دوران ابتدایی را در روستای حسینان گذراند. در راهپیماییها همپای بزرگان حرکت میکرد و در پخش اعلامیه و پوستر و رساله امام(ره) نقش مهمی بر عهده داشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدحسن فرزند غلامحسین سال هزاروسیصدوبیستوسه در روستای فرات دامغان چشم به جهان گشود. سپس برای تحصیل و کار به تهران رفت و در کارخانه یخچالسازی جنرال استیل مشغول به کار شد.بعد از مدتی به دامغان بازگشت و با مدرک تحصیلی سیکل در اداره پست مشغول به کار شد. پدر و مادرش درآمدی نداشتند و او خرج زندگی آنها را تأمین میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در بهار سال چهلوهشت خانۀ قاسم فراتی را نفسهای کودکی که او را بعدها علیاصغر نام گذاشتند، گرم کرد. علیاصغر میان جمع باصفای خواهرها و برادرها بالید و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت. از دستان پینهبستۀ پدر آموخت که برای یک لقمه نان حلال زحمت بکشد و از مادر یاد گرفت همیشه با چهرهای متبسم، عشق و مهربانی را نثار دیگران کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامحسین فرزند ولیالله متولد سال هزاروسیصدوهجده در روستای رضیآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات خویش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. آنگاه بهاتفاق خانوادهاش در شهر امیریه ساکن شدند. قبل از پیروزی انقلاب کاسب بود. از سال هزاروسیصدوچهل تا سال پنجاهوهفت در تهران ساکن شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شهر امیریه برگشت و مسؤولیتهای اجتماعی را بر عهده گرفت؛ از جمله عضویت شورای اسلامی و عضویت در بسیج و کمیته انقلاب اسلامی را میتوان نام برد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
1 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا فرزند عباسعلی، دهم خرداد سال هزاروسیصدوچهلونه، در روستای برم از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع).امور زندگی ایشان از راه دستفروشی و با زحمات بسیار پدر میگذشت.دوران ابتدایی را در دبستان «شهید محمد علیزاده» برم و راهنمایی را در مدرسه آیتا… اشرفی گذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در پنجم دیماه صدای فریاد کودکی در روستای کویری خورزان بلند شد. انگار لابهلای گریههایش قول ماندنی کوتاه در زمین را از خدا میگرفت. با آمدن هر نوزادی هزار آیه محبت بر دل پدر و مادر و اهل خانه نازل میشود. به شکرانه سلامتش نامش را عباسعلی گذاشتند تا در سایه صاحبان نامش، جوانمردی و مهربانی و بخشندگی و دستگیری بیاموزد. دم گرم پدر و مادر، در جان کودک میپیچید و رشد میکرد. عباسعلی فرزند کویری بود که خداوند با هزاران معجزه از دستان خشک و ترکخوردهاش گندم میرویاند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مهدی در روستای آستانه از توابع دامغان به دنیا آمد. سال تولدش، هزاروسیصدوچهلوچهار بود. پدرش تقی نام داشت. تا کلاس پنجم را در آستانه خواند و دوران راهنمایی و دبیرستان و تربیت معلم را در دامغان گذراند.
دانشجوی سال دوم تربیتمعلم بود. از شانزدهسالگی پایش به جبهه باز شد و تا زمان شهادت یعنی بیستویکسالگی به شکل مستمر در جبهه حضور داشت. زمان حضورش به سیصد روز میرسد.
مسؤولیتش در عملیات آخر که منجر به شهادتش شد، معاون دسته بود. در بیستوپنجم دی شصتوپنج در عملیات کربلای۵ منطقۀ شلمچه براثر اصابت ترکش به کتفش به شهادت رسید. مدفن این شهید عزیز در آستانه دامغان است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سومین روز از اولین ماه بهار سال هزاروسیصدوسیودو در روستای طزره دامغان در خانوادهای پاک و بیآلایش، زحمتکش، مهربان، متدین و مردمدار کودکی به دنیا آمد. با تولدش شوروشوق را به خانه آورد و دنیای پاک کودکیاش در گشتوگذارهای کوه و دشت طزره با شور و شادی سپری شد. دوره ابتدایی را در همانجا به اتمام رساند و بعد از آن در پی کمک به پدر برای چرخاندن چرخ زندگی خانوادۀ زحمتکش، دلسوزانه پابهپای پدر و مادرش در باغ و دشت و مزرعه کار میکرد. بدینسان او از همان کودکی با کار خوی گرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب