علی قربتی در سال هزاروسیصدوچهلوشش در روستای عبداللهآباد دامغان بهدنیا آمد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد.
در پایگاههای بسیج و مسجد محل و فعالیتهای انقلابی شرکت داشت.
بهصورت بسیجی در دو مرحله به جبهه رفت. اولین بار در سال شصتوپنج به جبهه رفت. مرحله بعد در بیستونهم تیرماه شصتوشش در عملیات تک جزیره جنوبی به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.
سال هزاروسیصدوسیویک، روستای زردوان چهارده (شهر دیباج) شاهد به دنیا آمدن تنها پسر نوروزعلی و بیبی نساء شد. پدر با کشاورزی، هزینه تحصیل پسر و تنها دخترش را تأمین میکرد. او تا ششم ابتدایی را درس خواند و به دلیل نداشتن وضع مالی مناسب درس را رها کرد.
قربانعلی در سال هزاروسیصدوبیستویک در روستای طزره به دنیا آمد. نام پدرش نوروزعلی بود. در سوم ابتدایی درس را رها کرد. برای تأمین هزینه خانواده به کشاورزی پرداخت. در روستای بق دامغان، زندگی مشترک را با همسرش شروع کرد و صاحب هفت فرزند شد.
سالها در روستا عضو شورا بود. به مردم در کار حمامسازی، آبیاری و… کمک میکرد. از طرف بسیج به جبهه رفت. مدت نودودو روز بهعنوان تکتیرانداز خدمت کرد. هفدهم مهر سال هزاروسیصدوشصتوپنج، با برخورد ترکش به بدن، در جاده خندق در جزیره مجنون شهید شد. او را پس از تشییع در گلزار شهدای طزره دفن کردند.
اول اردیبهشت هزاروسیصدوچهارده، محمدرضا و خیرالنسا فرزند اول خود را در آغوش کشیدند. سه خواهر و دو برادر دارد. سالهای اول ابتدایی درس را رها کرد و به کار مشغول شد. سه دختر و پنج پسر دارد.
صبحگاهان که غنچۀ وجودت پدیدار شد، چشم فلک از ذوق اشک ریخت و تو را در آغوش گرفت. تیرماه سال چهلوهفت که تازه قدمهای اولش را برداشته بود، تو از دل روستای فرات دامغان قدم بر خاک کویر نهادی و با تولدت گرمای دیگری به فضای خانۀ پرمهرومحبت آقاغلامحسن بخشیدی.حسین نام زیبایی بود که پدر بر فرزند خواند. پدر آرایشگر بود و حسین در زیر سایه مهربان دستان نانآورش زیستن آموخت.
یدالله فرزند احمد، پنجم اردیبهشت هزاروسیصدوسیودو در منطقه سرکویر، روستای حسینان دامغان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. در دامن مادری پاکدامن و پدری مؤمن تربیت شد.
نامش محمد بود. قصۀ آمدنش در ششمین روز بهمن چهلوهفت در شهر کوچک ورامین رخ داد. کودکی او در ورامین گذشت. چهار برادر داشت و یک خواهر.پدرش، آقا ذبیحالله کارمند شهربانی بود و چونوچرای نظام وقت بر دل با ایمان و اعتقاد راسخ او در پرورش فرزندان با نور هدایت اهل بیت(ع) هیچ خللی ایجاد نکرده بود.
نورمحمد سومین ثمرۀ زندگی محمدعلی و ربابهخانم صبوری بود که در سومین روز فروردین هزاروسیصدوبیستوپنج در روستای طزره دامغان به دنیا آمد.
از همان کودکی مزۀ فقر و کار و سختی را چشید. در مکتبخانۀ روستا قرآن را یاد گرفت و وقتی پدر بیناییاش را از دست داد، چشم و عصای پدر شد. هموار و ناهموار را میپیمود و پدر را به منبر روضه اباعبدالله(ع) میرساند. پای منبر پدر درس میگرفت و اشک میریخت.
در صبحگاه پانزدهمین روز بهاری سال هزاروسیصدوسیوسه علیاکبر در آغوش مهربان پدر و مادر جای گرفت. پدرش علیاصغر نام بلندش را انتخاب کرد. روستای صالحآبادوی دامغان مأمن رویش و بالیدنش بود.تا کلاس چهارم ابتدایی در زادگاهش درس خواند و پس از آن برای یاری پدر و خانواده در امر معاش، دست از تحصیل کشید. مدتی را به دامداری پرداخت و پس از آن به پیشنهاد یکی از دوستان به تهران رفت و بهعنوان شاگرد آشپز، در یک چلوکبابی مشغول به کار شد تا تبدیل به سرآشپزی ماهر شد.
در اولین روز از اولین ماه فصل بهار سال یکهزاروسیصدوچهلودو در شهریار متولد شد. دوران کودکی را با تمامی شیطنتهای شیرینش فارغ از دغدغههای فردا پشت سر گذاشت. بعد از آن پای به دبستان نهاد. او در خانوادهای متدین، زحمتکش، مهماننواز و باصفا بالید و به دوران نوجوانی رسید. دوران نوجوانی او همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی بود. او با دیگر برادرانش بسان بسیاری از جوانان میهن آوای بلند رهایی سرمیداد. روزها در تظاهرات شرکت میکرد و شبها بر در و دیوارهای شهر آرزوی مردم انقلابی کشورش را نقش میزد.