هشتمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوشانزده، دفتر روزگار نام حسن شیرآشیانی فرزند علیاکبر را در خود ثبت کرد. در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان دامغان به دنیا آمد. تا ششم ابتدایی درس خواند. کودکی بیش نبود که سایه مهربان پدر را از دست داد. درس و تحصیل را رها کرد و برای پیداکردن کار و ادامه زندگی به تهران رفت.
ششم آبانماه هزاروسیصدوسیویک، خداوند پسر دیگری را به آقا مصیب و ربابهخانم بخشید. نمیدانم شاید پدر و مادر از همان روز نخست در ناصیهاش خوانده بودند که روزی از آتش میگذرد و روسفید از امتحان دوست بیرون میآید که سیاوشش نام نهادند.
سیاوش معروف به علی، در خانوادهای ساده و مؤمن بزرگ شد. خانوادهای که در دل تهران، عطر و صفای نعیمآباد دامغان را با خود داشتند و در کنار یکدیگر با عشق و مهر روزگار میگذراندند.پدر خانواده ارتشی بود و به تربیت فرزندان بسیار حساس. مادر هم در خانه کنار بچهها مشق محبت میکرد و تمرین دلدادگی.
مشهدی عباس خادم مسجد روستای عبدیا و لیلا خانم، در پاییز سال هزاروسیصدوبیستویک، چهاردهم آبانماه صاحب فرزند پسری شدند که یحیی نام گرفت. مشهدی عباس نانی را که به رنج خویش برای خانواده هشتنفری خود به خانه میآورد، با چاشنی معنویت و عشق اهل بیت(ع) میآمیخت.
احمد سمیعی فرزند حسن در سال هزاروسیصدوسیویک در دامغان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. تا ششم ابتدایی سابق درس خواند. سال پنجاهوچهار ازدواج کرد. از سال پنجاهوپنج تا پنجاهوهفت در مهدیشهر، از سال پنجاهوهفت تا شصتویک در دامغان و از آن تاریخ به بعد در ارومیه زندگی کرد.