نوشته هایی با برچسب سپاه پاسداران
16 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سپیدهدم نوزدهمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوچهلویک در شهرستان دامغان، نسیم تولدش در فضای خانۀ حاجحسن پیچید.
الماسهای اشک در چشمان پدر و مادر برق میزد. بوی خوش صلوات بههمراه دستان شاکر آنها بهسوی آسمان بلند بود. صفای آمدنش نشانهای از نعمتهای الهی بود. در واژههای ذهن پدر نامی بهتر از «فضلالله» برایش برازنده نبود. نامی که فضیلتهای بیشماری را برایش به دنبال داشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدباقر فرزند ابوالقاسم هفدهم مرداد هزاروسیصدوچهلوچهار در یک خانواده پرجمعیت در روستای غنیآباد دامغان به دنیا آمد. پدرش دامدار و کشاورز بود و از این طریق امرار معاش میکرد. محمدباقر بزرگ شد و با گرما، سختی و زمختی کویر آشنا بود و همین باعث شد که با هر شرایط سختی کنار بیاید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در نوروز سال هزاروسیصدوچهلودو، خورشید نگاهش طلوع کرد و با آمدنش شادی و سرور روز عید را برای خانوادۀ پرجمعیت مشهدی عبدالحسین صدچندان کرد. پدرش مرد خدا بود و کاسبی متدین و با انصاف. مادر نیز قلبی به صفای آینه داشت. محمدرضا همراه پدر از همان کودکی راه مسجد و تکایا را پیش گرفت و از علاقهمندان و رهروان سیدالشهدا(ع) و ائمه معصومین(ع) گشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
13 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستوهفتمین روز بهمنماه سال هزاروسیصدوچهلوسه انتظار شیرین خانوادۀ نجیب، باصلابت و متدین حاجمحمدرضا زودتر از آنکه فکرش را میکردند به سر آمد. دامن پاک فاطمهخانم به عطر تولد نوزاد هفتماههاش معطر شد. نامش را عبدالله گذاشتند.عبدالله، آنکه حضور آسمانیاش بهاری مداوم در تقویم خانواده شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدحسن فرزند غلامحسین سال هزاروسیصدوبیستوسه در روستای فرات دامغان چشم به جهان گشود. سپس برای تحصیل و کار به تهران رفت و در کارخانه یخچالسازی جنرال استیل مشغول به کار شد.بعد از مدتی به دامغان بازگشت و با مدرک تحصیلی سیکل در اداره پست مشغول به کار شد. پدر و مادرش درآمدی نداشتند و او خرج زندگی آنها را تأمین میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسن فرزند محمد و زینب در دهم خرداد هزاروسیصدوپنجاهویک، در روستای طزره دامغان به دنیا آمد. تا اول راهنمایی درس خواند و ترکتحصیل کرد.چند سالی را به کار کشاورزی و کارگری پرداخت. با فعالشدن ستادهای پشتیبانی جنگ با سن کمش در جمعآوری کمکهای مردمی به جبهه همکاری میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در بهار سال چهلوهشت خانۀ قاسم فراتی را نفسهای کودکی که او را بعدها علیاصغر نام گذاشتند، گرم کرد. علیاصغر میان جمع باصفای خواهرها و برادرها بالید و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت. از دستان پینهبستۀ پدر آموخت که برای یک لقمه نان حلال زحمت بکشد و از مادر یاد گرفت همیشه با چهرهای متبسم، عشق و مهربانی را نثار دیگران کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
داود فرزند علی، در خانوادهای کشاورز و دیندار، در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوپنجاه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود، روستای حاجیآباد سبحان دامغان گذراند و برای ادامۀ تحصیل در دورۀ راهنمایی به روستای صیدآباد میرفت. او در حین تحصیل در کار کشاورزی نیز به پدرش کمک میکرد.
در همان دوران بود که عشق و علاقۀ او به حضور در جبهه شکل گرفت. بارها از خانه و مدرسه برای همراهشدن با کاروان رزمندگان فرار کرد تا سرانجام در سن چهاردهسالگی وقتی در پایۀ دوم راهنمایی درس میخواند، بهعنوان بسیجی، علیرغم مخالفت اطرافیان به جبهه اعزام شد و در سن شانزدهسالگی در ماووت براثر اصابت تیر به صورت، در تاریخ بیستوچهارم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوشش، به شهادت رسید و جسم پاکش در حاجیآباد حاجعلیمحمد در خاک آرمید.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
1 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا سال هزاروسیصدوچهلوچهار در دامغان به دنیا آمد. علیآقا و صدیقه خانم، پدر و مادرش هستند. ابتدایی را در مدرسۀ هاتف و راهنمایی را در مدرسۀ شهید اختری به پایان برد. مدت هفت ماه بهعنوان شاگرد مکانیک به فعالیت پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
1 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامحسن فرزند محمدنبی، سال هزاروسیصدوچهلوهفت در روستای مهماندوست از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. او سه برادر و چهار خواهر داشت.تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی در زادگاهش به پایان رساند. سپس در کنار پدرش به آسیابانی و باغبانی پرداخت. ادامه مطلب
ادامه مطلب