سیدمحمد فرزند سیدکمال و فاطمهسلطان، سال هزاروسیصدوچهلوپنج هجری شمسی در روستای طاق از توابع شهرستان دامغان متولد شدهاست. وی در دامان مادری متدین و پدری زحمتکش که در کارخانۀ ذوبآهن کار میکرد پرورش یافت.
تا سال سوم دبیرستان را تحصیل کرد. عضو بسیج بود که تکتیرانداز شد و در منطقۀ سردشت استان کردستان رزمید.
در تاریخ بیستوششم شهریورماه سال شصتودو پس از دویستوهفت روز حضور در جبهه هنگام مبارزه با افراد ضدانقلاب تیری به سرش میخورد و شهید میشود. مزار شهید سیدمحمد میرکمالی در گلزار شهدای روستای طاق واقع است.
سیدابوالفضلفرزند سیدمهدی در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای آستانه از توابع دامغان به دنیا آمد. دوساله بود که مادرش را از دست داد. پدرش برای بزرگکردن او مجبور به ازدواج مجدد شد.
ابتدایی و راهنمایی را در روستای آستانه و آهوانو گذراند. برای ادامه تحصیل به هنرستان کشاورزی (شهید محمد منتظرقائم) امیرآباد رفت.
به نماز جماعت خیلی اهمیت میداد و همیشه اطرافیان را به آن سفارش میکرد.
اولین بار در شانزدهسالگی، با دستکاری شناسنامه و تغییر تاریخ تولد به جبهه اعزام شد. حدود سیصد روز در جبهه بهعنوان تکتیرانداز خدمت کرد.
دهم فروردین هزاروسیصدوشصتوچهار، در ارتفاعات مهران براثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید. او را در گلزار شهدای آستانه دفن کردند.
محمدرضا فرزند غلامحسین، بیستوششم دی هزاروسیصدوچهلوهشت در محله معصومزاده دامغان پا به عرصه وجود گذاشت.
بهخاطر رفتن به جبهه تحصیلاتش تا دوم دبیرستان بود. با سن کمی که داشت اعزامش نمیکردند. دست به دامن مادر شد. مادرش به جهاد زنگ زد و او را اعزام کردند.
توی جبهه نقل مجلس و محفل بود؛ بهخاطر خنداندن و شادکردن روحیۀ رزمندگان. دو بار به جبهه رفت. بار اول در عملیات کربلای ۴ مجروح شد و بعد از بهبودی دوباره رفت. آرپیجیزن بود. بیستونهم تیرماه سال شصتوشش در عملیات تک جزیره مجنون بههمراه برادرش، علی به شهادت رسید. فردوس رضای دامغان آرامگاه اوست.
عباس در سال هزاروسیصدوچهلوشش، فرزند دیگر خود را در آغوش کشید. او را حمیدرضا صدا زدند. شش برادر و سه خواهر دارد. او در دامن مادری مؤمن پرورش یافت.ابتدایی را در مدرسه شهید «اندرزگو» امیرآباد خواند.
در مهرماه هزاروسیصدوچهلوهفت، فرزند دوم معصومه و یوسف در تهران به دنیا آمد. پدر از کاسبهای معتمدی بود که خرج خانواده خود را از این راه تأمین میکرد. حمیدرضا دو برادر و سه خواهر دارد. همزمان با مبارزات مردم در سال پنجاهوهفت، او نیز در راهپیماییها حضور داشت.
اولین روز آبانماه سال چهلوسه، لحظه را میشمرد برای قدوم مبارک این نوزاد. فرزند ششم خانواده آقامحمدحسین و خدیجهخانم پا بر سرزمین ستارههای بینشان و خاکی گذاشت. در مرز ورودش به دنیا بود که به خواهرش نیز اذن ورود به روی زمین بهعنوان قل دوم محمود داده بودند و اینچنین محمود و مرضیه، خواهر و برادری که در یک روز با دو تقدیر پا به خانۀ محمدحسین گذاشتند.
یدالله (امیر) مطهرینژاد فرزند رجبعلی در سال هزاروسیصدوچهلودو در وحیدیه تهران بهدنیا آمد. تا دوم دبیرستان را در محل زادگاهش تهران خواند. وقتی امام(ره) فرمودند: «با کشاورزی به خودکفایی برسیم» پدر امیر از تهران به دامغان نقل مکان کرد و آمدند روستای سیدآبادو.
اگرچه هوا سرد بود و برف شدیدی میبارید، زندگی گرم حبیبالله کفتری و معصومه خانم با تولد کودکی گرمتر شده بود. محمدعلی در هجدهم بهمن سال چهلوشش به دنیا آمد. پدرش اهل کار و زحمت بود و مادرش دلسوز و مؤمن.محمدعلی زیباترین صفات انسانی را از مادر و پدر آموخت و در جمع گرم خانواده بالید و بزرگ شد.
عبدالکریم فرزند حبیبالله و معصومه در پانزدهمین روز از ماه بهمن سال چهلوچهار در دامغان به دنیا آمد. خانوادهای پرجمعیت که درآمد آنها پایین و هزینهها بالا بود. به مدرسه رفت و تا دوم دبیرستان را درس خواند. با شروع جنگ تحمیلی برحسب تکلیف درس را رها کرد و بسیجی به جبهه رفت.
ابراهیم فرزند رجبعلی و فاطمه در نهم دیماه چهلوشش در تهران دیده به جهان گشود. تا دوم دبیرستان درس خواند و راهی جبهه شد. هشت ماه سابقه حضور در جبهه را در پرونده زندگی خود ثبت کرده است. در اوقات بیکاری به کشاورزی و صافکاری ماشین مشغول بود. برادرش یدالله (امیر) هم قبل از او به شهادت رسید.
در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و در همان ساعتهای اولیه عملیات در روز بیستویکم بهمن سال شصتوچهار در منطقه شلمچه به شهادت رسید. پس از تشییع، پیکرش در گلزار شهدای فردوسرضای دامغان دفن گردید.