جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمود مکرمی

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمود مکرمی

اينك از بند اسارت ‌‌آزاد شده‌‌ام و به سوي جبهه‌‌ها پرواز نمودم بسيار خوشحال هستم خوشحال از آن كه از ظلمت رها شده‌‌ام كه به جایي رفتم به دياري رفته‌‌ام كه در آن‌‌جا خون هزاران شهيد ريخته شده‌‌است و امام زمان بر آن سرزمين قدم نهاده است و به سرزميني كه در آن مملو از عشق به خدا و توسل برادران رزمنده به ائمه معصومين است قدم نهاده‌‌ام.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمود مکرمی
نام پدر :محمدحسین
تاریخ تولد :۱۳۴۳/۰۸/۰۱
محل تولد :دامغان
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تیربارچی
سن :۱۸ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۰۴/۲۶
محل شهادت :سردشت
نام عملیات :کمین دشمن
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت گلوله به سر و دست

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اولین روز آبان‌‌ماه سال چهل‌‌وسه، لحظه را می‌‌شمرد برای قدوم مبارک این نوزاد. فرزند ششم خانواده آقامحمدحسین و خدیجه‌‌خانم پا بر سرزمین ستاره‌‌های بی‌‌نشان و خاکی گذاشت. در مرز ورودش به دنیا بود که به خواهرش نیز اذن ورود به روی زمین به‌‌عنوان قل دوم محمود داده بودند و این‌‌چنین محمود و مرضیه، خواهر و برادری که در یک روز با دو تقدیر پا به خانۀ محمدحسین گذاشتند.

محمود روزگار کودکی را در کنار هشت خواهر و برادر دیگر با گرمی و شور می‌‌گذراند. تحصیلات ابتدایی را در دامغان با موفقیت گذراند. نوجوانی بیش نبود که روزهای پرشور انقلاب رقم می‌‌خورد.کوچه بن‌‌بست و قدیمی موسویان با دیوارهای بلند ترک‌‌دارش، هنوز شور و حال آن روزهای محمود و دوستانش را از یاد نبرده است. همان سیزده نفر نوجوان که هر شب بر قامت پیر دیوارها می‌‌نوشتند و سایۀ بلند آن جان‌‌پناهشان می‌‌شد.

چه شب‌‌ها که تا صبح نگهبان کوچه می‌‌شدند. گاهی سایۀ دیوار روی شانه‌‌های آنان می‌‌افتاد و گاه سایۀ آنان روی دیوار می‌‌نشست و چه خاطرات زیبا و سرخی، این کوچه در بن‌‌بست ذهن خود جای داده است.

محمود و آن سیزده نفر پس از پیروزی انقلاب، حالا در مسجد موسویان که مسجد محله‌‌شان بود، اولین بسیج محل را تشکیل داده بودند و خط سرخ عاشقی را همان‌‌طور که امامشان گفته بود، پیش گرفته بودند.

محمود عاشق لباس بسیجی بود. با آن نماز می‌‌خواند، با لباس بسیجی به‌‌گفتۀ اهل خانه بر سر سفرۀ غذا می‌‌نشست و با آن می‌‌خوابید و می‌‌گفت: «یک بسیجی باید همیشه آماده باشد!»محمود بزرگ‌‌تر شده بود و محصل دورۀ دبیرستان که جنگ شروع شد و او محصل مکتب دل‌‌دادگی حسین(ع) بود و روح‌‌الله(ره).

دیگر شوقی به ادامۀ تحصیل نداشت؛ پس برای همیشه تحصیل را کنار گذاشت. حالا محمود را دلتنگ‌‌تر از همیشه بر مزار رفقای شهیدش می‌‌یافتی و اشک‌‌های حسرتی که بر چشمانش جاری بود و لب‌‌هایی که زمزمه شهادت داشت. هر بار که بر مزاری می‌‌نشست دستان رو به آسمانش، تمنای شهادت و امید وصل دوستان می‌‌کرد و هر زمان که صحبت از رفتن به میدان می‌‌شد، اولین داوطلب، محمود بود.

با سن کم و سر شوریده‌‌اش کسی جلودار او نبود پس محمود راهی دیار عاشقان شد. نه یک مرحله که چندین بار و آن را که آسمان و کوه و کرخه و کارون، خاک‌‌ریز و گلوله و سرب در برابر شجاعتش سر خم می‌‌کند و سر در گریبان حیرت فرو می‌‌برد، چه باکی از مرگ و چه تمنایی برای ادامۀ حیات مادی؟

بیست‌‌‌‌وششمین روز تیرماه سال شصت‌‌ودو در کمین دشمن، میان آتش و گلوله در سردشت در غربی‌‌ترین نقطۀ میهن، غریبانه گلوله‌‌های سربی مهمان سر و دستش شدند و او سبکبال و عاشق‌‌تر از همیشه پرواز کرد تا در آغوش دوستان و هم‌‌رزمان شهیدش در شهیدآباد شهرش مقیم ‌‌شود.   

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم رب شهدا والصديقين

« ولا تحسبن الذین قتلو في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون »

هرگز مپنداريد آنان كه كشته مي‌‌شوند در راه خدا مردگانند بلكه آنان زندگاني هستند كه نزد پرودگارشان روزي مي‌‌خورند.

وصيت‌‌نامه اينجانب محمود مكرمي فرزند محمدحسين مكرمي شماره شناسنامه 210 متولد 1343 صادره از دامغان وصيت‌‌نامه‌‌ام را از اول با حديث از رسول خدا شروع مي‌‌كنم: قال رسول‌‌الله: اشرف الموت قتل الشهادت. شرافتمندترين مرگ‌‌ها شهادت است.

با سلام و دورد بر مولا امام زمان(عج) امام عصر و منجي بشريت و با سلام و درود بر يگانه رهبر ايران امام خميني و با سلام بر سپاهيان جبهه‌‌هاي جنگ و با درود بر جانبازان انقلاب اسلامي ايران و با درود بر شهيدان هميشه جاويد انقلاب خونبار اسلامي ايران كه با خون خود انقلاب اسلامي را آ‌‌بياري نمودند. با درود بر امامي كه شب را زنده نگه مي‌‌دارد و در نيمه شب گريه مي‌‌كند و مانند قطرات باران اشك مي‌‌ريزد و براي پيروزي رزمندگان  دعا مي‌‌كند و شب تا صبح به عبادت مشغول است.

اينك از بند اسارت ‌‌آزاد شده‌‌ام و به سوي جبهه‌‌ها پرواز نمودم بسيار خوشحال  هستم خوشحال از آن كه از ظلمت رها شده‌‌ام كه به جایي رفتم به دياري رفته‌‌ام  كه در آن‌‌جا خون هزاران شهيد ريخته شده‌‌است و امام زمان بر آن سرزمين قدم نهاده است و به سرزميني كه در آن مملو از عشق به خدا و توسل برادران رزمنده  به  ائمه  معصومين  است قدم نهاده‌‌ام. اي خداي بزرگ و يكتا  تو را پرسش مي‌‌کنم  كه اين نعمت بزرگ را به من دادي. اي خداي من در برابر اين نعمت  بزرگت را چنين گويم؛ آنقدر به جبهه مي‌‌روم و مي‌‌جنگم تا شهيد شوم.

من سفارش دارم به جواناني كه هنوز در خواب غفلتند كه پا به جبهه نگذاشتند. اي جوانان نكند در غفلت بميريد كه علي در محراب عبادت شهيد شد. اي جوانان نكند در رختخواب غفلت بميريد  كه حسين(ع)در ميدان نبرد شهيد شد و مبادا در حال بي‌‌تفاوتي  بميريد كه علي‌‌اكبر حسين در راه حسين(ع) وبا هدف شهيد شد.

اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد كه فردا در محضر خدا  نمي‌‌توانيد جواب زينب را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان رابه جبهه بفرستيد وحتي جسد آن را تحويل  نگيريد، زيرا مادر وهب فرمود سري را كه در راه خدا داده‌‌ام پس نمی‌‌گيرم. برادران استغفار و دعا را فراموش نكنيد كه بهترين درمان‌‌ها براي تسكين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان در بين شما تفرقه نيندازند و شما را از روحانيت متعهد جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختي مسلمانان و روز جشن ابرقدرت‌‌هاست.

اي برادران عزيزم حضورتان را در جبهه‌‌هاي حق عليه باطل ثابت نگه داريد. در امام بيشتر دقيق شويد و سعي كنيد عظمت او را در بيابيد و خود را تسليم او سازيد  و صداقت و اخلاص خود را هم‌‌چنان حفظ كنيد. اگر فيض شهادت نصيبم گشت، آنان که پيرو خط سرخ اما خميني نيستند و به ولايت اعتقاد ندارند بر من نگريند و بر جنازه من حاضر نشوند، اما باشد كه دماء شهدا نان را نيز معقول سازد و به رحمت الهي نزديكشان كند. پدر ومادر، اگر من شهيد شدم سلام مرا به رهبر عزيزم برسانيد و به او بگویيد: « امام عزيزم،تمام عمرم فداي يك لحظه عمرت » و بگویيد « امام عزيزم تا آخرين قطره خونم تركت نمی‌‌كنم» باخدا پيمان مي‌‌بندم كه در تمام عاشوراها و كربلا ها با حسين(ع) همراه باشم و سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه همه احكام اسلام در زير پرچم امام زمان(عج) به اجرا درآيد. ودر آخر اي دوستان وبرادران عزيزم، اگر از من بدي سر زد مرا حلال كنيد. پدر و مادرم، ان‌‌شاءالله اگر شهيد شدم  براي من گريه نكنيد و اگر هم خواستيد اشك بريزيد براي شهداي كربلا اشك بريزيد به هنگام شهادتم عزا نگيريد و جشن بگيريد و به همديگر تبريك بگویيد و شيريني بدهيد و براي شهادت من لباس سياه نپوشيد.

پدرم و مادرم، اگر از من بدي ديديد مرا حلال كنيد، اگر از جبهه سالم برگشتم  جبران آن همه بدي را خواهم كرد. من براي شما فرزند خوبي نبودم، اميدوارم كه مرا ببخشيد، اگر توفيق شد ناراحت نباشيد و افتخار كنيد كه فرزندتان را در راه خدا هديه نموديد. برادرم و خواهرم درس‌‌هايتان را خوب بخوانيد و به پدر و مادر كمك كنيد، نمازهايتان را به موقع بخوانید، روزه بگيريد، پشتيبان امام ورهبر باشيد. خواهرانم بايد شما هم‌‌چون زينب‌‌وار باشيد و حجاب داشته باشيد. پدر و مادرم، اگر توفيق رفتن به كربلا نصيبتان شد كه قبر مطهر و شش گوشه امام حسين(ع) را زيارت كنيد از امام حسين(ع) بخواهید كه در روز قيامت و روز رستاخيز شفاعت مرا بكند. اگر شهيد شدم پيكرم را در فردوس رضاي دامغان دفن نمایيد.

در آخر از شما برادران بسيجي مي‌‌خواهم كه فعاليت خود را از دست ندهيد و به وصيتي كه شهيد ترابي نموده است عمل كنيد تا چشم منافقين كور شود. مقداري نماز دارم كه بدهيد برايم بخوانند و مقداري روزه دارم كه بدهيد برايم بگيرنند. از تمامي امت شهيد پرور ايران مي‌‌خواهم كه به آن‌‌چه رهبر مي‌‌گويد عمل كنيد و پشتيبان انقلاب و امام باشيد و براي سلامتي و طول عمرش دعا كنيد. در پايان وصيت‌‌نامه‌‌ام چند دعا مي كنم.

يك سفارش ديگر: بر روي قبرم كلمه ناكام را ننويسيد چون من كام خود را از شهادت گرفته‌‌ام.

بار خدايا رهبر ما را نگه دار باش و عمرش را به بلندي آفتاب قرار بده.

بار خدايا مجروحين و جانبازان انقلاب را شفاي عاجل عنايت بفرما.

بار خدايا رزمندگان اسلام را در جبهه‌‌ها  پيروزشان بگردان.

بار خدايا پرچم لا اله اله الله را در روي كره زمين به اهتزاز درآور.

بار خدايا توفيق شهادت در راهت را نصيبمان بگردان.

خدايا بارالها ، معبودا، معشوقا، مولايم، من ضعيف و ناتوان دوست دارم چشم‌‌هايم را دشمن در اوج دردش از حلقه در بستان در آورد و دست‌‌هايم  را در چزابه قطع كند و پاهايم را در خونين‌‌شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهايش كند و سرم رادر شلمچه از تن جدا نمايد تا در كمال فشار و آزار دشمنان مكتبم ببينند كه اگر چه چشم‌‌ها و دست‌‌ها و پاها و قلب و سينه و سرم را از من گرفته‌‌اند اما يك چيز را نتوانسته‌‌اند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كه عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستي و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است.

والسلام عيكم و رحمه الله و بركاته

محمود مكرمي

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.