در بیستمین روز شهریورماه یکهزاروسیصدوچهلودو در کردکوی پای به عرصه گیتی نهاد. پدرش محمدحسین کارگر ذوبآهن بود و مادرش سکینهخاتون زنی که از بام تا شام چادر همتش را به کمر بسته بود و به امور خانه و زندگانی می پرداخت و تمام هموغمش آسایش خانه و خانواده و تربیت صحیح فرزندانش بود.محمد علی هفتساله بود که به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدایی را در کردکوی و دیباج تحصیل کرد.
بیستویکمین روز بهمنماه سال یکهزاروسیصدوچهلوسه در شهرستان بندرترکمن مصادف با ماه مبارک رمضان، انتظار چندین ماهۀ آقاعلیاکبر و کبریخانم به سر آمد و نور چشمیشان از راه رسید.صفای آمدنش بهاری دلنشین در زمستانی سرد بود. نامش را رمضانعلی نهادند. رویش و پرورش رمضانعلی در دامن مادری پاکدامن و پدری متدین، صبور و زحمتکش و اهل صفا از او گل همیشهبهاری در لالهزار زندگی پدر و مادر ساخت.
اولین فرزند زندگی مشترک محمد خلیلنژاد و سیدهفاطمه شمسینژاد، متولد اولین روز تابستان داغ کویر دامغان در سال هزاروسیصدوچهلودو بود. علیاکبر که به قول مادر قرار بود اسمش محسن باشد از پدر درس درستکاری میگرفت و از مادر، سرمشق صبوری. او که تنها چند بهار را در کویر تفتیده تجربه کرده بود به اقتضای شغل پدر بههمراه خانواده راهی تهران شد. بخشی از دوران تحصیل خود را در کرج سپری کرد. خواندن آثار شهید مطهری و شهید دستغیب پنجرهای از شناخت جاودانهزیستن را پیش رویش گشود؛ بهگونهای که از آنپس برای حضور در جریان انقلاب حجت موجهی داشت.
یدالله فرزند سعدالله، در بهمنماه سال چهلوسه در نکا مازندران دیده به جهان گشود. در دوره راهنمایی مشغول تحصیل بود که انقلاب به اوج خود رسید. در کنار پدر و دیگر هموطنان خود در راهپیماییها شرکت میکرد و شبها کشیک میداد.
در سال چهارم دبیرستان درس میخواند که راهی جبهه شد. وقتی برای گرفتن نمرههای سالانهاش به دفتر مدرسه رفت، متوجه شد در کنکور پذیرفته شده است. در شهر اصفهان ثبتنام کرد و همزمان با حضور در جبهه به استخدام آموزشوپرورش درآمد.
با اینکه در مرحله آخر بهسختی مجروح شده بود، بار دیگر برای اعزام ثبتنام کرد و پس از پانصدوهفتادوسه روز حضور در جبهه، در جنوب شلمچه براثر ترکش به ناحیه شکم در بیستوسوم خرداد سال شصتوهفت عملیات بیت المقدس ۷ به شهادت رسید. گلزار شهدای دامغان، فردوس رضا محل دفن او شد.
در بیستوسومین روز فروردینماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت عطر تولد محمد، بهاری در بهار بود تا به زندگی، خانه و خانواده عباسآقا طراوت و تازگی دیگری ببخشد. در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت(ع) چشم به عرصه هستی گشود.
علیاصغر صرفی فرزند محمد، در بیستوپنجم خرداد هزاروسیصدوچهلوشش در تهران به دنیا آمد. سال پنجاهوپنج با خانوادهاش به دامغان مهاجرت کرد.
بعد از دیپلم در رشته آموزش ابتدایی مرکز تربیتمعلم شهید باهنر دامغان پذیرفته شد. یک نوبت از طریق جهاد سازندگی و چند نوبت هم از طریق بسیج به جبهه اعزام گردید. در عملیاتهای طریقالقدس، خیبر و بدر شرکت داشت. یک بار مجروح شد ولی کسی مطلع نشد.
تکتیرانداز بود. در بیستودوم دیماه هزاروسیصدوشصتوپنج در عملیات کربلای۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید. جنازهاش پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان، فردوسرضا، به خاک سپرده شد.
عبدالرضا (داوود) اولین فرزند حاج محمدحسن و مریمبیگم، اول بهمن هزاروسیصدوسیوهشت در تهران به دنیا آمد.پدرش پلیس شهربانی بود و به دلیل شغلی که داشت از تهران به سمنان و از سمنان به دامغان منتقل شد.عبدالرضا دوره ابتدایی و راهنمایی را در سمنان و دبیرستان را در دامغان گذراند. در درس و تحصیل دارای استعداد بالایی بود و معمولا از شاگردان ممتاز کلاس و مدرسه بود.
سید مهدی در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در تهران به دنیا آمد. پدر و مادرش، سیدابوالقاسم و هاجر نام داشتند. بهخاطر همزمانی با ولادت امامزمان(عج) مهدی نام گرفت. وی از همان دوران کودکی بههمراه پدر و مادر خود به مسجد میرفت و در مراسم عزاداری شرکت میکرد.
آقا شعبانعلی در شهریور سال چهلوهفت در پایتخت ایرانزمین، آمدن امیر، مرد کوچکش را به فال نیک گرفت و خداوندش را هزاران شکر گفت.
پدر نظامی بود و شغل پدر سبب شد که امیر فقط تحصیلات دورۀ ابتدایی را در تهران سپری کند و برای ادامۀ تحصیل و زندگی همراه خانواده به دامغان مهاجرت کردند. ادامه مطلب
آخرین روز تابستان سال هزاروسیصدوچهلودو، خدا خواستۀ چندینساله عبدالکریم و مرضیه را اجابت کرد و درخت آرزوهایشان را به ثمر نشاند. در بندرگز متولد شد و اسمش را غلامرضا گذاشتند و در کنارش بهاریترین پاییز را با شور و شوق و لبخند گذراندند.
تازه به حرف آمده بود و با هر مامان و بابا گفتنی، قند را توی دل پدر و مادرش آب میکرد که خزان مرگ به باغ وجود مادر زد و شرنگ غم بیمادری را به جانش ریخت.