جستجو در دایره المعارف شهدا

مطالب منتشر شده در دسته ی "سرباز"

شهید رمضانعلی وفایی نژاد 29 ژوئن 15

شهید رمضانعلی وفایی نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

رمضان‌‌علی فرزند مشهدی‌‌باقر و طاهره، یکم فروردین‌‌ماه سال چهل در دامغان، روستای دهخدا، چشم به جهان خاکی گشود. تا سال پنجاه‌‌ودو در روستای دهخدا در کنار پدر و مادر زندگی کرد و برای ادامه تحصیل به مشهد رفت. دیپلمش را در رشته صنایع غذایی در مشهد گرفت. در کنار تحصیل در بیمارستان کار می‌‌کرد. حتی کارهای روزانه هم انجام می‌‌داد و از کارکردن ننگ نداشت. در این مدت بنا به گفته خانواده هرگز کمک‌‌خرجی از پدر نگرفت، بلکه سعی می‌‌کرد کمک‌‌خرج زندگی هم باشد. او سه برادر و سه خواهر دارد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامرضا قاسمی 12 ژوئن 15

شهید غلامرضا قاسمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

غلامرضا فرزند علی‌‌محمد، در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار در روستای مهماندویه از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. در خانواده‌‌ای زحمت‌‌کش و مذهبی. پدرش کارگر ذوب‌‌آهن بود و با عرق جبین معیشت خانواده را تأمین می‌‌کرد. شهید در کارهای کشاورزی کمک پدر بود و در کارهای خانه یاور مادر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید بهرام علی میرزایی 12 ژوئن 15

شهید بهرام علی میرزایی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهرام سرباز این سرزمین الهی و این مرز و بوم پرآشوب بود. تن به طوفان جنگ ویرانگر سپرده بود که غریبانه در ابوغریب جان سپرد. سال‌‌هاست که از شهادتش می‌گذرد؛ اما هنوز کسانی چشم‌انتظار آمدنش هستند. پدرش حسینعلی به دیار باقی شتافت اما مادر روز و شب را شب و روز می‌شمارد تا یا نشانی از پارۀ تنش بیابد یا تقدیر او را به شهیدش برساند.

بهرام فرزند ناز بود و حسینعلی. در سال هزاروسیصدوچهل‌وشش در روستای کوهستانی آهوانو از شهرستان دامغان به جهان آمد و بیست‌ویک سال روزی‌‌خوار این جهان بود و جاودانه روزی‌‌خوار حق.

کفش‌های کودکی‌اش را پوشید و هم‌نوا با صدای چوپانان و نغمه پرندگان و ترنم چشمه‌سار کلاغ‌‌آشیان در کوه و دشت جست‌وخیز کرد و بالید. دوران ابتدایی تحصیل را در روستای خود گذراند و برای ادامۀ تحصیل در سایۀ حمایت برادر بزرگ خود رخت به شهر نکا کشید. اگرچه یازده‌ساله بود، فریادهای خشم‌آهنگش در راه‌پیمایی‌های سال پنجاه‌وهفت پشت اصحاب حکومت پهلوی را می‌لرزاند.

تحصیل راهنمایی و دبیرستان را پشت سر نهاد و سرباز وطن شد. هجدهم آبان‌ماه سال شصت‌وپنج به لشکر ۱۶ زرهی قزوین گردان ۲۰۱، گروهان یکم پیوست. دو نوبت مجروح شد و پس از بهبودی به جبهه بازگشت.

انضباط و وفاداری‌اش زبان‌زد بود. اندک‌زمانی از دورۀ سربازی‌اش باقی مانده بود که در تاریخ بیست‌ویکم تیرماه سال شصت‌وهفت، دشمن بی‌مقدار پس از پذیرش قطع‌‌نامۀ پانصدونودوهشت در منطقه ابوغریب در جنوب کشور وارد عمل شد. بهرام، عزیزدردانۀ ناز، در پدافند، دچار ترکش دشمن شد و به گواهی اسناد موجود، زیر آتش باقی ماند و حتی پیکرش هم به آغوش شهرش بازنگشت تا مرهمی بر دل دردمند دوست‌دارانش باشد. سلام بر او روزی که سر بر بالین خاک نهاد و بی فریادرسی جان خویش را به پیشگاه جان‌‌آفرین تقدیم داشت تا چراغ راه مرزبانان و وطن‌‌دوستان باشد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید امیرحسین علی محمدی 12 ژوئن 15

شهید امیرحسین علی محمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

امیرحسین در سال یک‌‌هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در تهران به دنیا آمد. اولین فرزند پسر خانواده بود. نام شهید تشنه و دشنه کربلا را پدر برایش برگزید تا در بلا دل از غیر خدا بردارد.نام امیرحسین نجوای شبانه مادر بود و زمزمه‌‌ای دلنشین در عشق و ادب به خاندان عصمت و طهارت(ع). اما سه‌‌ سال بیشتر نداشت که چشمانش در قاب روشن اشک، در فصل سرد سیاه‌‌پوشی فراق مادر، به سوگ نشست.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالفضل طوسی 12 ژوئن 15

شهید ابوالفضل طوسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بیست‌وهشتم مردادماه سال هزاروسیصدوچهل روزی ‌است که در خانه آقامحمدعلی طوسی و خانم سمانه شاکری در روستای جزن دامغان شهیدی زاده‌شد که نامش را ابوالفضل نهادند تا بیست‌ویک سال بعد قامت افرازد و از گران‌بهاترین گوهر وجود خود، جانش، برای پاسداری از سرزمین و ایمان و حیثیتش بگذرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسین حمزه ای 10 ژوئن 15

شهید حسین حمزه ای

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسین فرزند ابوالقاسم، در شانزدهم فروردین‌‌ماه هزاروسیصدوچهل‌وهشت در روستای طاق پا به عرصۀ زندگی گذارد. تحصیلات ابتدایی را در آموزشگاه ناصرخسروی طاق گذرانید. از کودکی علاقۀ زیادی به کتاب‌خواندن داشت. برای ادامه تحصیل راهی شهر دامغان شد و مقطع راهنمایی را در آموزشگاه شهید حسن‌بیکی به پایان رسانید. قبل از آن‌که دیپلم بگیرد، برای چند سالی در همان زادگاهش در کنار پدر بزرگوارش به شغل دامداری پرداخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید یدالله حسن بیکی 10 ژوئن 15

شهید یدالله حسن بیکی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در اولین روز از اولین ماه فصل بهار سال یک‌هزاروسیصدوچهل‌ودو در شهریار متولد شد. دوران کودکی را با تمامی شیطنت‌های شیرینش فارغ از دغدغه‌های فردا پشت سر گذاشت. بعد از آن پای به دبستان نهاد. او در خانواده‌ای متدین، زحمت‌‌کش، مهمان‌‌نواز و باصفا بالید و به دوران نوجوانی رسید. دوران نوجوانی او هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی‌ بود. او با دیگر برادرانش بسان بسیاری از جوانان میهن آوای بلند رهایی سرمی‌داد. روزها در تظاهرات شرکت می‌کرد و شب‌ها بر در و دیوارهای شهر آرزوی مردم انقلابی کشورش را نقش می‌زد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی احمدی 9 ژوئن 15

شهید علی احمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی فرزند ابراهیم، پانزدهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهل‌ودو در روستای حسینان منطقه سرکویر دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی درس خواند. از سیزده‌سالگی کارگری می‌کرد. اهل دعوا نبود حتی وقتی که حرف غیرمعقولی می‌شنید و به نظر می‌رسید حق با اوست. با آرامشش شخصیت خودش را حفظ می‌کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید آقابزرگ میرانی 22 می 15

شهید سید آقابزرگ میرانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آخرین فرزند خانوادۀ میرانی، اولین روز فروردین هزاروسیصدوچهل پا به جهان گذاشت. روستای علیان آن روز غرق گل و شکوفه شد و نسیم خبر ولادت «سیدآقابزرگ» را تا دورترین نقطه دور رساند.امیرآقای میرانی در کنار همسر مهربانش لیلاخانم بر سر سفره‌ای مملو از ایمان و عشق بهترین روزها را برای کودکانشان رقم زدند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید فرهاد لطفی 18 می 15

شهید فرهاد لطفی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

روزهای آخر سال چهل سپری می‌‌شد. گام‌‌های خسته و پرتکرار روزهای سال چهل، به امید رسیدن بهار و زندگی دوباره و زنده‌‌شدن تمام موجودات و بارورشدن زمین خدا قدم برمی‌داشت.خانواده آقای لطفی در یکی از محله‌‌های قدیمی شهر دامغان به نام بالامحله زندگی می‌کردند. اسفند سال چهل، معنای زندگی در خانه آن‌ها پر رنگ‌تر از همیشه بود. در بیست‌‌وپنجم اسفند فرزند سوم به جمعیت چهارنفره‌شان اضافه شد. نامش را فرهاد گذاشتند. آقا نصرت‌‌الله معلم آموزش‌وپرورش بود. از اهالی فرهنگ و ادب و از مؤمنان روزگار خود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب