بیستم خرداد سال چهلوسه، به ارادۀ خالقش چشمهایش را گشود تا در عالم خاک نفس بکشد.
آمدن نوزاد در ماه محرم، رحمتالله را بر آن داشت تا نام فرزند را به حرمت ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولایش حسین، حسین برگزیند. حسین در خیمهگاه مولایش رفتهرفته تنش جان شد و جانش جانان. پس از آن پای در راه نهاد که باید بیسر و پا و تن میرفت. از خود گذشت تا به ملکوت رسید.
در شمالیترین منطقه دامغان (شهر دیباج)، چند روستا در دامن سرسبز و کوهستانی البرز جا خوش کردهاند. نام یکی زردوان است. این روستا با درختان سرسبز گردو و آب چشمۀ جوشان و خنکش تن به بهار سال هزاروسیصدوسیودو سپرده بود و مردم باصفا و صمیمیاش روزهای خوب بهار و زندگی باطراوت در سایهسار لطف خداوند را تجربه میکردند.
دوم خردادماه سال پنجاه شمسی بود. احمد و محمد دو برادری بودند که شاید از محمودآقا خوشحالتر، چرا که به جمع برادریشان یک نفر اضافه شده بود. مهدی سومین پسر خانواده بود. محمودآقا نیز شادی در دلش موج میزد. مهدی نام گرفت چون خانم علینژاد، امام زمان(عج) را ناظر بر تمام لحظات زندگیاش میدید. او فرزندانش را در سایه محبت امام زمانش(عج) پرورش میداد.
عینالله در سال هزاروسیصدونوزده در خانواده علیاصغر به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد و سپس به خاطر فوت پدر مشغول کار شد. بعد از مدتی ازدواج کرد و از همسرش صاحب شش فرزند گردید.
سیدحسین شنایی فرزند سیدمحمدحسن و طاهره در دوم شهریور سال چهلویک در روستای قلعه چهارده (شهر دیباج) به دنیا آمد.به مدرسه رفت. دبیرستانی بود که راهی جبهه شد. تا چهارم دبیرستان درس خواند.
ماشاءالله فرزند رحمتالله، یکم مهر سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر دامغان به دنیا آمد. در خانوادهای متدین و مذهبی پرورش یافت. روزها درس میخواند و شبها تا دیروقت کار میکرد تا موفق به اخذ دیپلم شد.
از اهالی اردیبهشت بود و از عشیرة عاشوراییان. فرزند سیدعباس. لیلازادهای که خون مجنون در رگهایش میدوید. سیدمجتبی در خانواده نهنفرة خود در خاک شور کویری خورزان دامغان در کنار پدر بذر همت میکاشت و محصول شیرین غیرت برمیداشت. درس جهد پدر او را برای اولین بار راهی جهاد کرد تا تجربه اولین حضورش در جبهه قرین مبارزه پشت خاکریز بیسنگریها باشد.
غلامحسن فرزند اسماعیل، دوم فروردین هزاروسیصدوچهلودو در خانوادهای متدین در روستای مؤمنآباد دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامن پرمهر و محبت مادر و پدر گذراند. پدر با کشاورزی و دامداری امرار معاش میکرد.
با اولین روز اسفندماه سال چهلوهفت آمده بود. مثل تابش خورشید اسفند، دوستداشتنی و دلپذیر. لطفالله نام فرزندش را حمیدرضا گذاشت و سجدۀ شکرش را بارها به جا آورد.
پدر کارمند بود و روزگار حمیدرضا در کنار خانواده، در لابهلای خوابهای خوبی که خداوند برای بندگان مؤمن و شاکر خود در گهوارۀ زمین میدید، میگذشت.
ابوالفضل شمس فرزند نصرالله، دوم اردیبهشت هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای مؤمنآباد دامغان در خانوادهای مؤمن و متعهد به دنیا آمد.تحصیلات خود را تا کلاس شش خواند و وارد حوزۀ علمیۀ دامغان شد.