سه تا از فرزندانشان از دنیا رفتند. در سوم آبان سال چهلوشش، خدا غلامرضا را به آنها داد. پدرش حسن، با شغل کشاورزی زندگی را اداره میکرد. مادرش از دوستداران اهل بیت(ع) است.
سیدعباس فرزند سیدامیر در تاریخ هفتم بهمنماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در شهر دامغان به دنیا آمد. تحصیلات دوره ابتدایی را تا سال پنجم در مدرسه خاقانی روستای مایان و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید حسنبیکی ادامه داد.
آقاصفر کارگری ساده و باصفا در کنار همسرش حوا در روستای عبدیا در حوالی کویر دامغان، روزگار میگذراندند.
تابستان سال چهلوچهار از راه میرسید و خردادماه گرم و پرثمر عبدیا پیامآور آن. پنجم خردادماه که شد، حواخانم پسری زیبا و دوستداشتنی را در آغوش گرمش جای داد. آقاصفر، با دستان مهربان ولی پینهبسته فرزندش را در آغوش گرفت و هزار آیه شکر بر لبانش جاری شد.
زمستان که رخت سپید خود را از تن به در کرد، در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوچهلوهفت، کودکی از جنس نور و به لطافت گلهای بهاری قدم به کوچهباغهای روستای آستانه گذاشت.
بهار در بهار بود و عطر خوش بهشت فضای خانۀ کوچک سیداحمد را پر کرد. سیداحمد مرد باصفا و اهل دلی بود که نام زیبای کودک را با توسل به سلالۀ سادات، محمود خواند. سیدمحمود، فرزندی از تبار پاکی و نور.
در سپیدهدم بیستوسومین روز اسفندماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت راز یک میلاد سرخ نهفته بود. سیدمحسن در خاندانی از سلالۀ سادات، متدین، دلبستۀ آستان عصمت و طهارت در تهران به دنیا آمد. خورشید گرمای آغوش مادر و سبزهزار ایمان پدر، مأمن بالیدنش بود.
علیفرزند اسماعیل، ششم مردادماه هزاروسیصدوپنجاهونه در روستای کلاته دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی را که خواند ترک تحصیل کرد تا یاور نانآور خانواده، پدر مهربانش، باشد.