جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب روستای طزره

شهید قربانعلی غربا 28 ژوئن 15

شهید قربانعلی غربا

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

قربانعلی در سال هزاروسیصدوبیست‌‌ویک در روستای طزره به دنیا آمد. نام پدرش نوروزعلی بود. در سوم ابتدایی درس را رها کرد. برای تأمین هزینه خانواده به کشاورزی پرداخت. در روستای بق دامغان، زندگی مشترک را با همسرش شروع کرد و صاحب هفت فرزند شد.

سال‌‌ها در روستا عضو شورا بود. به مردم در کار حمام‌‌سازی، آبیاری و… کمک می‌کرد. از طرف بسیج به جبهه رفت. مدت نودودو روز به‌‌عنوان تک‌‌تیرانداز خدمت کرد. هفدهم مهر سال هزاروسیصدوشصت‌‌وپنج، با برخورد ترکش به بدن، در جاده خندق در جزیره مجنون شهید شد. او را پس از تشییع در گلزار شهدای طزره دفن کردند.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید یحیی قاضی پور 20 سپتامبر 14

شهید یحیی قاضی پور

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهار بود و کوهسار شمالی دامغان، روستای طزره فرورفته در طراوتی سبز و شادابی محض با بوی جاری زندگی و عطر دل‌انگیز شکوفه‌های بهاری در هم آمیخته. خانوادۀ شعبانعلی در ششمین روز از اولین ماه فصل بهار سال ‌هزاروسیصدوچهل پذیرای مهمان نوروزی شدند که نعمت و عنایت خداوند به آنان بود.نام زیبای یحیی را برایش برگزیدند. آن روز که نامش را یحیی نهادند هیچ ‌کس نمی‌دانست او زنده ابدی برای همیشه تاریخ خواهد شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مهدی گردویی 1 سپتامبر 14

شهید مهدی گردویی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شهید در سال هزاروسیصدوشانزده هجری شمسی در روستای طزره از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. در خانواده‌ای متدین و مذهبی ولی تنگ‌دست پرورش یافت. پدر وی زندگی را با قناعت ولی با سربلندی تمام اداره می‌کرد و افراد خانواده را به مسائل اسلامی آگاه می‌ساخت.در دوسالگی از احساس گرم حضور پدر محروم گشت و بار سرپرستی ایشان با تحمل مشکلات فراوان زندگی، بر دوش مادر افتاد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی اصغرقربا 31 آگوست 14

شهید علی اصغرقربا

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در ششمین روز فروردین سال چهل‌‌وچهار، مشهدی عباسعلی گل نوشکفتۀ باغ زندگی‌‌شان را در آغوش گرفت و سجدۀ شکر به جا آورد. دل صبور و عاشق مادر خواست که نام فرزندش علی‌‌اصغر باشد. به یاد صبوری‌‌های بانوی صابران در مواجهه با تندبادهایی که در راه است.

علی‌‌اصغر کودکی‌‌اش را تا پایان دورۀ ابتدایی در زادگاهش روستای طزره به پایان رساند. در کنار پدر به کشاورزی و دامداری هم مشغول می‌‌شد. چوپانی نیز کاری بود که در کنار تحصیل او را سرگرم کرده بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن خطیرنامنی 30 آگوست 14

شهید حسن خطیرنامنی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسن در چهارمین روز از خردادماه سال هزاروسیصدوبیست‌وهشت خورشیدی زمینی شد و نور وجودش در خانۀ کاظم‌آقا و صغرا‌خانم تابیدن گرفت. زندگی سخت دهۀ سی و سختی تحصیلات موجب شد که تنها شش کلاس درس بخواند و زودتر با فرازوفرود زندگی آشنا شود. از بیست‌وهفتم خرداد سال چهل‌وهشت تا بیست‌وهفتم خرداد سال پنجاه سرباز بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی عبدالهی 30 آگوست 14

شهید علی عبدالهی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در سومین روز از اولین ماه بهار سال ‌هزاروسیصدوسی‌ودو در روستای طزره دامغان در خانواده‌ای پاک و بی‌آلایش، زحمت‌کش، مهربان، متدین و مردم‌دار کودکی به دنیا آمد. با تولدش شوروشوق را به خانه آورد و دنیای پاک کودکی‌‌اش در گشت‌‌وگذارهای کوه ‌‌و دشت طزره با شور و شادی سپری شد. دوره ابتدایی را در همان‌جا به اتمام رساند و بعد از آن در پی کمک به پدر برای چرخاندن چرخ زندگی خانوادۀ زحمت‌کش، دلسوزانه پابه‌‌پای پدر و مادرش در باغ و دشت و مزرعه کار می‌کرد. بدین‌‌سان او از همان کودکی با کار خوی گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدتقی عبداله ئی 30 آگوست 14

شهید محمدتقی عبداله ئی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در دهم فروردین سال هزاروسیصدوچهل‌‌وهفت و در روستای   نیمه‌‌کوهستانی و زیبای طزره از توابع شهرستان دامغان محمدتقی در خانواده ساده و با ایمان و بی‌‌آلایش آقامحمدرضا به دنیا آمد. او فرزند هفتم و آخرین فرزند خانواده بود. هنوز روزهای خوش کودکی‌اش را می‌گذراند که در هفتمین‌‌ برگ از کتاب سرنوشت او، جدایی از پدر نوشته شد. حالا محمدتقی و برادرش حسین و مادرشان باید در برابر این رنج بزرگ در کنار هم روزگار را می‌گذراندند. خواهر و برادران بزرگ‌تر او نیز شریک­شان در گذر از روزهای سخت جدایی بودند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن صیدی 29 آگوست 14

شهید حسن صیدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بعد از هفت سال انتظار و گذشت دوران سخت و شیرین بارداری، آمدنش لحظه‌‌به‌‌لحظه نزدیک‌تر می‌شد. پدرش تهران بود. بعد از سه روز از تولد حسن تازه با خبر شد. بعد از یک هفته از قدم نورسیده، مشهدی علی‌اکبر به نکا آمد و چشمش به دیدار اولین فرزندش روشن شد و تقویم، سال هزاروسیصدوچهل‌‌و‌‌پنج را نشان می‌داد. آن روز شیرین در روزشمار زندگی و بوستان خاطرات خانواده ثبت شد و شور و شعف وصف‌ناشدنی برای پدر و مادر به همراه داشت. اگرچه وضع مالی چندان خوبی نداشتند ولی شادی داشتند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب