جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید حسن ممتازی

فرازی از وصیت نامه:
شهید حسن ممتازی

چه می‌‌توانم بگویم مسئله مهم برای ما در حال حاضر حفظ اسلام است این وظیفه شماها هم هست که تا آن‌‌جایی که می‌‌توانید در حفظ اسلام سعی و کوشش نمایید این همه شهیدان پاک خونشان برای حفظ اسلام ریخته شد و ادامه آن بر ما است اگر نکنیم در نزد خدوند متعال و این همه سنگینی گلگون کفن باید جوابگو باشیم

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :حسن ممتازی
نام پدر :سیف الله
تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۶/۰۳ 
محل تولد :دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :مربی آموزش نظامی - تخریب چی
سن :۲۰ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۱۱/۱۸
محل شهادت :فکه
نام عملیات :والفجر مقدماتی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :تهران
شهر :تهران
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :بهشت زهرای تهران

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

غروب‌‌ها، صدای بال‌‌ پرستوهای مهاجر آسمان روستای قادرآباد را پر می‌کرد. شهریورماه بود و نسیم خنک و روح‌بخش غروب‌‌هنگام، جان را می‌نواخت. خانه‌ای کوچک درست در وسط روستا متعلق به آقا سیف‌الله بود. سوم شهریورماه سال چهل‌ویک، حسن سومین فرزند خانواده چشم گشود.تحصیلات دوره ابتدایی را در روستا به پایان رساند. برادر بزرگ او در تهران زندگی می‌‌کرد. برای ادامه تحصیل و زندگی به تهران مهاجرت کرد.

اوقات فراغت خود را در یک عکاسی کار می‌کرد. پانزده‌ساله بود که یک عکاس ماهر شده بود. مخارج زندگی‌اش را از راه عکاسی تأمین می‌کرد. هم‌زمان در راه‌‌پیمایی‌ها شرکت داشت و تصاویر زیبایی از مبارزات مردمی و جوانان ضبط و ثبت می‌نمود.

برای ادامه تحصیل وارد هنرستان شد و در خردادماه سال هزاروسیصدوپنجاه‌ونه در رشته برق فارغ‌التحصیل گردید. حسن جوانی مؤمن و خودساخته بود. بخش زیادی از درآمدش از عکاسی را در راه خدا و مردم بی‌بضاعت خرج می‌کرد.

آرامش در جانش موج می‌زد وقتی که با بسته‌هایی از لباس به نازی‌آباد و اطراف آن می‌رفت و به خانواده‌های فقیر آبرومند کمک می‌کرد. بی‌قراری او در نمازهای شب و زمزمه‌های عاشقانه‌‌اش ظهور می‌یافت. هیچ‌‌چیز دنیا برایش عزیز و دل‌چسب نبود به‌غیراز قدم برداشتن برای رفع مشکلات مردم.

لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. انقلاب پیروز شده بود و او ازجمله نیروهای جهادی بود که به صورت داوطلبانه در کمیته امداد امام(ره) خدمت و به مناطق محروم کشور سفر می‌کرد. به سراغ کپرنشین‌ها می‌رفت و به آن‌ها کمک می‌کرد. از رنج آن‌ها رنجیده‌خاطر می‌شد و هر کاری را برای سبک‌تر‌‌کردن دردشان انجام می‌داد. شرکت در نماز جمعه و دیدار از خانواده شهدا و شنیدن حرف‌های آن‌ها، آرامش می‌کرد.

پس از تشکیل سپاه، در اردیبهشت‌ماه سال شصت برای عضویت به پادگان دانشگاه امیرکبیر رفت. طی چهل روز، دوره‌های آموزشی و عقیدتی را در آنجا گذراند و دو ماه نیز در پادگان امام علی(ع) آموزش‌های نظامی سپاه را سپری کرد و درنهایت در همان پادگان به‌عنوان نیروی کادر و مسؤول تسلیحات مشغول فعالیت شد. دو سالی از شروع جنگ گذشته بود و او سابقه حضور در عملیات‌های طریق‌القدس و فتح‌‌المبین را داشت. حسن هر روز که می‌گذشت، فارغ از تمام کارها و فعالیت‌هایش، وقتی در جبهه و میدان مین بود، بیشتر آرامش را تجربه می‌کرد.

تخریب‌‌چی که دنیا را با تمام بندهایش تخریب کرده بود و هر مین را که خنثی می‌کرد، زیر لب آرزوی شهادت داشت و دعای فرج و گشایش را می‌خواند. هر زمان که به منطقه می‌رفت دوربین فیلم‌‌برداری‌‌اش را می‌برد و لحظه‌های ناب عاشقی هم‌رزمانش را ثبت می‌‌کرد. درنهایت دوربین فیلم‌برداری و تمام عکس‌هایش را به‌‌همراه تمام کتاب‌هایش به سپاه و بنیاد شهید تهران هدیه کرد.

عملیات والفجر مقدماتی نزدیک بود. مصمم بود خود را به عملیات برساند. پانزده روز از پادگان محل خدمتش مرخصی گرفت. راهی فکه منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی شد. استاد تخریب در مرز رقابیه مشغول خنثی‌‌کردن مین بود و زیر لب ذکر می‌گفت و مولایش را صدا می‌زد که فرشتگان به استقبالش آمدند و بالاخره یک مین کلید رهایی‌‌اش شد و در هجدهم بهمن سال شصت‌ویک در هم‌آغوشی ترکش‌ها ندای خدایش را لبیک گفت و آرام گرفت.

خاک بهشت‌زهرای تهران حسن را در آغوش خویش جای‌‌داد. او از کودکی سودای کوچ و پرواز را در آسمان قادرآباد بارها و بارها دیده بود. در طول عمر بیست‌‌ویک‌ساله‌اش آرام و قرار نداشت و شهادت کلیدی بود برای رسیدن به آرامشی که در دنیا لحظه‌ای آن‌ را تجربه نکرده بود. کوچ کرد و با رفتنش ده‌ها یتیم در فراق او به سوگ نشستند و هنوز پس از او میعادگاه‌شان مزار حسن و بهشت‌زهرا است. باز هم یاد حسن در تمام دشواری‌های دنیا تسکین‌دهنده آن‌هاست.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

چه می‌‌توانم بگویم مسئله مهم برای ما در حال حاضر حفظ اسلام است این وظیفه شماها هم هست که تا آن‌‌جایی که می‌‌توانید در حفظ اسلام سعی و کوشش نمایید این همه شهیدان پاک خونشان برای حفظ اسلام ریخته شد و ادامه آن بر ما است اگر نکنیم در نزد خدوند متعال و این همه سنگینی گلگون کفن باید جوابگو باشیم باید ما جوان بدهیم باید ما بهترین‌‌ها بدهیم اگر ما در این راه خون‌‌مان ریخته نشود چه کسی می‌‌خواهد زنده کنندۀ اسلام باشد. بهترین یاران امام بهترین فرزند این ملت هستی‌‌شان را برای حراست از اسلام داده‌‌اند.

سرور شهیدان حسین‌‌بن‌‌علی برای چه تمام هستی‌‌اش را داد، طفل شیرخواره‌‌اش را داد برادرش را داد سرش را داد یارانش را داد برای چه بود؟ برای چه هست که بیش از صدهزار تهیه و تقدیم انقلاب نموده‌‌ایم آیا مسئله اسلام می‌‌تواند مسئله دیگر باشد. پس شما خانواده عزیزم نه تنها باید شاد باشید بلکه باید وضو سازید و غسل شهادت بکنید سلاحم را بگیرید و جای خالیم را پر کنید.

من انتظار دارم از تو ای مادری که یک عمر برای من زحمت کشیدی من را حلال کنی و قطره‌‌ای اشک برای من نریزید چون من نمی‌‌توانستم غیر از این راه راهی دیگر را انتخاب بکنم تو باید همچون مادرانی باشی که در نزد امام می‌‌آیند و خواستارند که ای امام دعا کن نه تنها دیگر فرزندانشان بلکه خودشان هم شهید بشوند، من از تو هم همین روحیه را می‌‌خواهم.

و اما تو ای خواهرم در نامه‌‌هایم برایت گفته‌‌ام اگر من سعادت داشتم و به آرزویم رسیدم تو باید آن کنی آن بیندیشی آن راه را بروی که حضرت زینب رفت تو باید هم‌‌چون زینب‌‌گونه‌‌های کربلای ایران باشی تو باید از زندگی دنیوی رها شوی و خود را در عالم حرکت به سوی خداوند متعال قرار دهی، نماز و روزه و اخلاق اسلامی و حجاب و خدمت کردن به هم‌‌نوعان هم‌‌صدا بودن با انقلاب امام این را از یاد مبری و در انجام آن سخت کوشا باشی.

و توی ای برادرم برادری که برایم هم‌‌چون یک پدر بودی و زن‌‌داداش دخترعموی گرامی که الحق یک خواهر مهربان برایم بودی چیزی ندارم به پاس این همه زحمات بی‌‌دریغ‌‌تان کنم، ولی از خداوند متعال خواستارم که عوضش را به شما بدهد و من را حلال کنید و از درگاهش خواستارم به یکایکتان توفیق عبادت مخلصانه اعطا کند. و در پایان از تمام دوستان و برادران و خواهران خواستارم که من را حلال کنند امام را تنها نگذارند اسلام عزیز را به‌‌پا دارند و هم‌‌صدا با انقلاب برعلیه کفار به ستیزه برخیزند. ضمناً وسایل باقی‌‌مانده از این حقیر را هرچه هست چه کتاب‌‌هایم و چه دوربینم همه را به سپاه بدهید و از وسایل شخصیم همه را در راه خدا مصرف نمایید.

دیگر عرضی ندارم جز وصیتی دوباره و آن سفارش به تقوا و حفظ اسلام و امام و انقلاب و مرگ بر آمریکا. در آخر خواهشندم اگر جنازه‌‌ای از من باقی مانده بود آن را در بهشت‌‌زهرا خاک بسپارید و ضمناً برای کوری دشمنان اسلام و آرامش روحم می‌‌خواهم پدرم و مادرم و خانواده‌‌ام مستقیماً در دفن من شرکت داشته باشند تا آمریکا و کفار بدانند که پدران و مادران ما با دست خودشان فرزندان‌‌شان را دو دستی در راه اسلام‌‌شان خواهند داد.

به امید پیروزی اسلام.

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.