جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید احمد صالحی نژاد

فرازی از وصیت نامه:
شهید احمد صالحی نژاد

خدایا تو شکر می‌‌کنیم که بر ما منت نهادی که وجود چنین رهبر شریفی و نعمت بزرگی به ما عطا کردی که ما را از جهالت‌‌ها و نادانی‌‌ها و لجن‌‌زارها بیرون آورد و به سوی تو راهنمایی کرد. ای ملت ایران قدر این رهبر را بدانید و دعا کنید که تا ظهور حضرت مهدی(عج) خدا برای مستضعفین جهان نگهش دارد...

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :احمد صالحی نژاد
نام پدر :علی اکبر
تاریخ تولد :۱۳۳۷/۰۸/۰۳
محل تولد :روستای کلا دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :فرمانده گروهان پياده
سن :۲۵ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۰۹/۰۱
محل شهادت :پنجوین
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آسمان و شاید هزاران موجود میان آسمان و زمین نظاره می‌‌‌کردند که آقا علی‌‌‌اکبر دستانش را بلند کرد و این‌‌‌گونه زمزمه می‌‌‌کرد: «خدایا! تو را شکر  می‌‌‌کنم که بر من منت نهادی و فرزندی پاک نصیبم نمودی! باشد که سعادتمند شود…»سومین روز آبان سی‌‌‌وهفت بود و زمزمه‌‌‌های عاشقانۀ آقا علی‌‌‌اکبر با خدایش و تبریک و شادباش مردم آبادی «کلا» به این خانواده برای آمدن احمد. احمد در تب‌‌‌وتاب زندگی دنیا قرار گرفت.

او در دنیای کودکی، خوب دیدن را تجربه کرد و دست مهربان خداوند را با تمام وجود لمس کرد.

کودکی را در کوچه‌‌‌باغ‌‌‌های کلا گذراند. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد. احمد از خوان دوستی و هم‌‌‌صحبتی با پدر، ادب و مهربانی و ایمان و توکل را آموخته بود.

باور داشت که بر همه چیز می‌‌‌توان نوشت الا بر آب؛ و باور داشت که تنها با خون خویش می‌‌‌توان بر آب نوشت. چراکه از پدر در هر نمازش و هر تسبیح صبحگاهی و هر ذکرش و هر شهادتی که به یگانگی خداوند می‌‌‌داد، آموخته بود ازخودگذشتن را.

به گواهی دوستانش کتاب‌‌‌های مذهبی زیادی مطالعه می‌‌‌کرد و محفوظاتش روزبه‌‌‌روز بر عمق نگاهش می‌‌‌افزود.

مردی شده بود مسؤول و آمادۀ خدمت به مردم روزگار خود. وارد بیمارستان شد. هم‌‌‌زمان به عضویت سپاه درآمد. چندین بار در کردستان حضور یافت. بعد از ازدواج بارها در مأموریت‌‌‌های کردستان شرکت کرد.

صاحب فرزند شد؛ اما قرار ماندن نداشت. در جبهۀ جنوب نیز فرمانده گروهان شد. یازده ماه از حضور شجاعانۀ او در میدان‌‌‌های مختلف می‌‌‌گذشت. از فرق تا قدمش از خدا می‌‌‌گفت. نفس‌‌‌نفسش از خدا می‌‌‌گفت و ذوق داشت و در این جهان غریب بود و در تن خویش نیز غریب؛ و البته با دلی که عاشق شهادت بود و در تن خویش غریبه‌‌‌تر از همیشه، روزهای پاییز شصت‌‌‌ویک را تجربه می‌‌‌کرد.

یکم آذرماه شصت‌‌‌ودو در پنجوین، در عملیات والفجر۴ آخرین جملاتش را با خون دل می‌‌‌نوشت و تو گویی که آسمان به یاد زمزمه‌‌‌های شکر آقا علی‌‌‌اکبر می‌‌‌افتاد؛ آن زمان که احمد پا به دنیا گذاشته بود. وقتی که در گوشه‌‌‌ای از سنگر می‌‌‌نوشت: «خدا را شکر می‌‌‌کنم که بر من منت نهاد تا در ماه رمضان در سنگر باشم! شاید شهادت نصیبم شود و این بالاترین سعادت است!»

و این‌‌‌چنین احمد با اشارت ترکش درحالی‌‌‌که خدا دستانش را گشوده بود، جانش را تنها به خدایش داد و آرام گرفت.

بهشت شهیدان شهرمان میزبان این فرمانده سعادتمند شد.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

« إن الله  اشتری من المومنین أنفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه یقاتلون فی سبیل ا...

فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن و من أوفی بعهده من ا...

فاستبشرو ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هوالفوز العظیم »(سوره توبه 110-111)

خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده آن‌‌ها در راه خدا جهاد می‌‌کنند که

دشمنان دین را بکشند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعی است بر خدا  وعده‌‌ایست که در

سه دفتر آسمانی تورات ، انجیل و قرآن یاد فرمود و از خدا وفاتر به همه کیست.

ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و فیروزی بندگی است.

اگر رگبار خمپاره بدنم را پاره پاره کند اگر رگبار مسلسل بدنم را سوراخ سوراخ کند، اگر همه منافقان و کافران مرا شکنجه دهند  و اگر زخم زبان بزنند دست از اسلام و دین خدا و قرآن  و این رهبر کبیر انقلاب  و این نائب امام زمان(عج) و این پیر جماران و این بازوی علی(ع) و وارث ائمه اطهار بر نخواهم داشت.

خدا را شکر می‌‌کنم که مرا توفیق عطا کرده و منت بر من نهاد که در ماه مبارک رمضان در دل سنگر باشم تا ان‌‌شاءالله خدا مرا یاری کند که از دوستانش باشم مرا به سوی خود بازگرداند که بزرگترین سعادت است.

خدایا تو را شکر می‌‌کنیم که بر ما منت نهادی که وجود چنین رهبر شریف و نعمت بزرگی به ما عطا کردی که ما را از جهالت‌‌ها و نادانی‌‌ها و لجن‌‌زارها بیرون آورد و به سوی تو راهنمایی کرد.

ای ملت ایران قدر این رهبر را بدانید و دعا کنید که تا ظهور حضرت مهدی(عج) خدا برای مستضعفین جهان نگهش دارد.

خدایا ما نمی‌‌توانیم شکر این نعمت بزرگ را به جا بیاوریم پس خدایا مرا یاری کن که در دل سنگر در ماه مبارک رمضان این جان ناقابل را که تحفه ای بیش نیست در راه تو و در راه دین تو  و قرآن تو و نائب تو امام خونش ریخته شود که شاید این خون ناقابل کمک به اسلام شده باشد که این خون در برابرخون‌‌های بهشتی‌‌ها و رجایی‌‌ها و باهنرها و دستغیب‌‌ها و دیگر عزیزان هیچ نیست.

بارالها  من نمی‌‌خواهم که در بستر بمیرم

                               یاری‌‌ام کن  تا ز راهت در دل سنگر بمیرم

دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله

                          دور دور از خانه و کاشانه و خواهر و مادر بمیرم

دوست دارم پاک سازم خاک ایران  ز دشمن

                                  در ره اسلام و آزادی این کشور بمیرم

پدر و مادر حلالم کنید که شما آمرزیده شدید و ان‌‌شاءالله که دین خود را به اسلام ادا کردید و

هیچ ناراحت نباشید.

 همسر عزیزم تو به صورت ظاهر تنها ماندی و اما نه. خدا می‌‌گوید که من خودم سرپرست خانوادۀ شهدا می‌‌باشم.  چه بهتر این که خدا سرپرست آن خانواده باشد. ناراحت نباش خدا ان‌‌شاءالله صبر عظیمی به شما عنایت کند.

 همسر عزیز بچه را خوب تربیت کن که راه مرا ادامه دهد و به چشم یتیمی به او نگاه نکنید که او خوشبخت است.

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.