«شهید سعدی زمانی»

نام پدر: عبدالعلی
مسئولیت: راننده لودر
تاریخ تولد: ۱۳۱۹/۰۸/۰۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۰۹/۰۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 گریه کنان وارد خانه شد. با تعجب نگاهش کردم. پرسیدم: «چی شده؟ چرا اینطور گریه می کنی؟»
ندیده بودم مرد به این بزرگی اینطور گریه کند.
گفت: «بعضی از همکارا می خواستن برن جبهه، هرچی اصرار کردم با رفتن من مواقت نکردن. نمی دونم چرا اینطوری می شه. چرا من لیاقت رفتن به جبهه رو ندارم؟»
 برای این که دلداری اش بدهم گفتم: «غصه نخور، بلاخره قسمت تو هم میشه ان شاءالله که بری جبهه.»
نگاهی به من کرد و لبخندی زد و گفت: «امیدوارم منم توفیق رفتن به جبهه ها رو پیدا کنم.»

(خاطره ایی از همسر شهید)

Gol-2شب عملیات فتح المبین بود. با خوشحالی و خنده به زبان ترکی گفت: «من امشب کشته می شوم.»
گفتم: «از کجا می دونی؟»
گفت: «به من الهام شده که دیگه از این عملیات برنمی گردم.»
گفتم: «عجب حرفی می زنی. ان شاءالله که به سلامت و پیروز بر می گردی.»
برای این که حرفش را قبول کنم قسم خورد. باز هم حرفش را باور نکردم اما در مقابل قسمش سکوت کردم.
فردا عازم عملیات شدیم و خداحافظی کرد و رفت. چیزی نگذشته بود که خبر آوردند زمانی به شهادت رسیده است.

(خاطره ایی از مرتضی خلج – هم رزم شهید)

Gol-2یکی از هم رزمانش تعریف می کرد:
در عملیات فتح المبین آتش دشمن خیلی سنگین بود. آن قدر که گاهی مجبور می شدیم از پشت ماشین هایمان به داخل سنگر برویم. داخل سنگر پناه گرفته بودیم که خبر آوردند راننده لودر مجروح شده و لودر راننده ندارد. سعدی از جایش بلند شد و دوید به طرف لودر.
گفتم: «تو راننده بلدوزر هستی، رانندگی لودر با بلدوزر خیلی فرق می کنه.»
گفت: «آره! می دونم فرق داره، ولی من می تونم باهاش کار کنم.»
رفت و لودر را راه انداخت و چند ساعتی خاکریز زد. ناگهان متوجه شدیم که لودر دیگه گاز نمی خورد و بی حرکت است. به طرفش دویدیم. دیدیم سعدی شدیداً مجروح شده به اتفاق چند نفر ایشان را پایین آوردیم. بر اثر شدت خونریزی بعد از چند ساعت به شهادت رسید.

(خاطره ایی از فریدون زمانی فرزند شهید – از قول همرزم علی اکبر سفیدیان)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ