جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمد خراسانی

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمد خراسانی

سلام بر شما ای امت ایران زمین که مانند کوه ایستاده‌‌اید، پیام من برای شما این است که همواره در خط امام باشید که اگر نباشید شکست اسلام است.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمد خراسانی
نام پدر :تقی
تاریخ تولد :۱۳۳۱/۰۱/۰۲
محل تولد :روستای خورزان دامغان
شغل :نجار
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :فرمانده دسته پياده
سن :۳۳ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۱۱/۲۱
محل شهادت :اروندکنار
نام عملیات :والفجر ۸
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر و صورت

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :خورزان
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای خورزان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال‌‌های طولانی عمرش را با تجربه‌‌های تلخ و شیرین یک پدر دل‌‌سوز گذرانده بود. زمستان سال هزاروسیصدوسی‌‌، کربلایی تقی و پسرانش مشغول کار بودند؛ تمام فکرش را کنار فاطمه‌‌خانم و در خانه کوچک­شان جا گذاشته بود. آن‌‌ها در رسیدن مسافری جدید لحظه‌‌شماری می‌‌کردند.

بهار اولین مهمان خانۀ کربلایی تقی بود و محمد مهمان دوم خانه کربلایی تقی شد. کسی که سی سال بعد آوازه غیرت و دلاوری‌‌اش عالم‌‌گیر می‌‌شد. آن­ها برای ششمین بار طعم شیرین فرزند را تجربه می‌‌کردند.

محمد نام زیبایی بود که برایش انتخاب کردند. آخرین فرزند خانواده دوران کودکی را در کنار برادران و پدر و مادر در روستای خورزان می‌‌گذراند. تحصیلات دوره ابتدایی تا پایه سوم را در همان روستا گذراند.

جدال سخت و سنگین کربلایی تقی با زمین‌‌های بی‌‌آب و تشنه کویر او را چون کوه، سخت و محکم کرده بود. محمد نیز به‌‌همراه دیگر برادران زیر سایه مهربان و سخت‌‌کوش پدر، خود را برای تمام شرایط دشوار زندگی آماده می‌‌ساخت. او کار کشاورزی را به‌‌طور کامل از پدر آموخته بود. محکم و استوار گام برمی‌‌داشت.

مردم ستم‌‌دیده ایران روزهای مبارزه را پیش رو داشتند. صدای تکبیر مردم شهر و روستا، پایه‌‌های ظلم را به لرزه انداخته بود. اخلاص جوانان روستا زبان‌‌زد بود. شجاعت او نیز در برگزاری مراسم مذهبی در روستا و در آن شرایط نامناسب بر همگان ثابت شده بود.

 چهره مبارزاتی او در راه‌‌پیمایی‌‌هایی که در شهر برگزار می‌‌شد، عیان گردید. در طول مبارزاتش بارها مورد تهدید یزیدیان زمانش قرار گرفت؛ اما شهادت‌‌طلبی خصلتش بود. پس محکم‌‌تر به جلو می‌‌رفت. زمان‌‌هایی که در زندان رژیم در اسارت بود، چهار‌‌دیواری سلول تنها مهارکنندۀ جسم محمد شده بود. روحش مدت‌‌ها پیش از تمام شلوغی‌‌های ترسناک دنیا عبور کرده بود. بعد از خداحافظی با سلول‌‌های کپک‌‌زده رژیم طاغوت، در روستای صلح‌‌آباد، به رسم بندگی و برای رسیدن به آرامش در کنار نیمه دیگرش، ازدواج کرد. ازدواجی آسمانی به رسم کوچه‌‌های کویری و خاکی خورزان شکل گرفت که حاصل آن پنج فرزند شد.

نفس‌‌های انقلاب را می‌‌شد در رایحه شیرین شهر و میهن استشمام کرد.

رایحه پیروزی به مشام جغد تاریکی‌‌ها خوش نیامد. پس با تمام توان خواست تا غرور پاره‌‌پاره‌‌شده‌‌اش را دوباره از نو بسازد. محمد حالا پدری بود شجاع و مهربان که شش روز بیشتر از پدر شدنش نمی‌‌گذشت. او پای‌‌بند عهدش بود با مولایش. عهدی که باید تمام ذرات وجودش را نثار کند تا نور حقیقتی که آسمان کشورش را روشن کرده بود کم‌‌رنگ نشود. در کنار مبارزاتش به‌‌همراه خانواده به دامغان مهاجرت کرد و به کار نجاری مشغول شد.

روزهایی که رنج بی‌‌آبی، مردم روستاهای حاشیه کویر را مجبور به مهاجرت کرده بود؛ امام(ره) فرمودند: هر‌‌کس توان کشاورزی دارد کشاورزی کند. او جزو اولین نفراتی بود که با خانواده‌‌اش به روستا برگشت تا با دعای امامش به زمین‌‌های پوست‌‌کنده و خشک کویر اعتباری سبز ببخشد. تصمیم داشت به پابوسی امامش برود. اما فکر حضور در عملیات مانعش شد و دلش را به طواف هشتمین خورشید فرستاد و راهی جبهه شد.

 در اعزام‌‌های متفاوت در مناطق مختلف جنگی حضور داشت. در آنجا نیز، جوانان را تشویق به خواندن نماز اول وقت و انجام واجبات دینی توصیه می‌‌کرد. در عملیات والفجر ۸ درحالی‌‌که از به‌‌دنیاآمدن آخرین فرزندش چند روزی بیشتر نمی‌‌گذشت، از کنار آوازهایی که بوی دل‌‌بستگی به دنیا در آن موج می‌‌زد عبور کرد و در اروندرود، جایی که هزار عاشق گمنام رو به آسمان داشتند او نیز آسمانی شد.

 پس از گذراندن دویست‌‌وهشتادوشش روز در جنگ و مناطق جنگی، در بیست‌‌ویکمین روز بهمن‌‌ماه سال شصت‌‌وچهار، در گوشه‌‌ای از منطقه اروندرود به آرزویش رسید. ترکش‌های حقیر در جسم پاکش جای گرفت و قطره‌‌های نادیدنی و کوچک دلش در وسعت دریای حق جاری شد تا هر چشمی که شایسته دیدن او بود، شاهد دلیری‌‌هایش شود.

خیلی از مسافران اروند پس از پایان عملیات هرکدام به آغوش شهرهای‌شان بازگشتند؛ اما، امام مهربانی‌‌ها، به عهدی که محمد در دلش با او بسته بود آگاه بود. پیکر او را به مشهدالرضا خواند و پس‌‌از طواف حرم مولایش راهی خورزان شد تا خاک آن روستای کویری، میزبان دریادلی چون محمد باشد. دستان سخاوتمند محمد، اولین دست‌‌هایی بود که در باغ شهادت روستای خورزان را گشود.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم رب الشهدا و الصدیقین

بسم الله الرحمن  الرحيم

اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی امر منکم... اطاعت کنید خدا و رسولش را...

این حقیر به عنوان یک برادر کوچک به همه کسانی که این وصیت به گوششان می‌‌رسد عرض می‌‌کنم که همان اشعار از حلقوم امام حسین(ع) در روز عاشورا بیرون آمد امروز از حلقوم امام خمینی بیرون آمده.

به نام خداوندی که به ما توفیق داد به جبهه‌‌ها بیاییم و در راهش گام بگذاریم و با درود و سلام بر مهدی موعود(عج) و بر نایب بر حقش پیر جماران این قلب تپنده امت مسلمان جهان و به خصوص امت ایران زمین و با سلام و درود بیکران بر رزمندگان سلحشور جبهه‌‌های حق علیه باطل، اینان که با خون خود می‌‌جنگند و از دیـن مبـین اسـلام دفاع می‌‌کنند و در این راه جان پاکشان را در یاری دین اسلام می‌‌دهند و با درود و سلام بر شهیدان جنگ تحمیلی و خانواده‌‌های معظم‌‌شان و به امید آزادی کربلای حسینی و اسیران اسلام و مسلمین این وصیت‌‌نامه را شروع می‌‌کنم.

سلام بر شما ای امت ایران زمین که مانند کوه ایستاده‌‌اید، پیام من برای شما این است که همواره در خط امام باشید که اگر نباشید شکست اسلام است و نکند که امام را تنها بگذارید که خون شهیدان چند ساله از بین نرود و در مقابل خداوند منان و امام زمان(ع) مسئول خواهید بود و پیام من بر شما ای جوانان جان بر کف، نکند که در رختخواب ذلت بمیرید و حسین(ع) در میدان شهید شد و اینک که بهترین موقعیت برای دفاع از اسلام به جبهه حرکت کنید که تا پیروزی نهایی راهی نمانده است.

و اینک چند کلمه وصیت به پدران و برادران و خانواده خودم که همچون مردان ایران حسینی هستند و از خانواده عزیز خودم  می‌‌خواهم زینبی باشند و وصیت من این است که در خط امام و روحانیت خط امام باشید و حرف‌‌های منافقین و یاوه‌‌گویان را گوش نکنید هر چه امام می‌‌گوید آن را عمل کنید و از خانواده معظم خود تقاضا می‌‌کنم که صبر و استقامت کنند و فرزندان مرا با جـامعه آشنا کنید و همچـون زینب که در سرزمـین کـربــلا اسـتقامت کرد از خدا می‌‌خواهم که به شما صبر بدهد و سلام من بر شما ای برادران و اقوام، می‌‌دانم که مرگ من بر شما سخت است اما چه می‌‌شود کرد و من از خداوند می‌‌خواهم که به شما صبر عطا فرماید و  شما راه مرا ادامه دهید.

و فرزندانم که چهار پسرند و یک دختر از ایشان می‌‌خواهم که راه حسین(ع) را ادامه بدهند و از دختر کوچکم می‌‌خواهم که راه سکینه را ادامه دهد. و از همسرم می‌‌خواهم که فرزندان مرا آن چنان تربیت کند که در یاری کردن دین اسلام تلاش کنند تا راه حسین(ع) را بشناسند و در آن راه قدم بگذارند و در خاتمه از امت دامغان و به ویژه روستای خورزان می‌‌خواهم که مرا حلال کنند و مرا ببخشند و مرا در قبرستان خورزان به خاک سپارید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

به امید پیروزی رزمندگان اسلام

خداحافظ 1364/11/16

نکند که در رختخواب ذلت بمیرید حسین(ع) در میدان نبرد به شهادت رسید.

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.