جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید حمید برناکی

فرازی از وصیت نامه:
شهید حمید  برناکی

 در نوشته‌هایش آمده است: «آزادی فقط با جنگیدن و خون‌دادن به دست می‌آید اما این آزادی، حد و مرزی دارد که اگر از حد و مرز آن بگذرد، آزادی سلب می‌شود.»

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :حمید  برناکی
نام پدر :عباسعلی
تاریخ تولد :۱۳۴۵/۰۱/۰۱
محل تولد :دامغان
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۱۵ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۱۲/۰۱
محل شهادت :تنگه چزابه
نام عملیات :مولای متقیان
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اولین روز فروردین هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در همسایگی مسجدجامع شهر دامغان، در خانه‌‌ای که از در و دیوارش عطر عشق و مهربانی بلند می‌‌شد، حمید آخرین فرزند خانوادۀ برناکی به دنیا آمد.

پدر، رادمرد زحمت‌‌کشی بود که برای لقمه‌‌ای نان حلال عرق می‌‌ریخت و مادر، بزرگ‌‌بانویی که قرآن را با صبر و حوصله به زنان شهر می‌‌آموخت. پس جرعه‌‌جرعه عشق به ائمه(ع) را به کام پسرکش ریخت و گهواره‌‌اش را با ذکر آیات قرآن و احادیث جنباند.

حمید شاگرد خوب مکتب پدر و مادرش بود. زود می‌‌آموخت و خوب به کار می‌‌بست. از همان کودکی حسن‌‌اخلاق و رفتارش مثال‌‌زدنی بود.

دورۀ ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت‌‌سر گذاشت. به عضویت کتابخانۀ کانون درآمد. کتاب خواند؛ مشق نوشت و درک خوبی از مسائل روزگار پیدا کرد.

کوچک بود؛ اما در مبارزات مردم علیه رژیم ستم‌‌شاهی حضور فعال داشت. اعلامیه پخش می‌‌کرد. به کمک پدر و مادر برای مبارزان غذا و آذوقه می‌‌برد.

بعد از پیروزی انقلاب هم بسیجی فعال شد. روزهای دوشنبه و پنج‌‌شنبه را روزه می‌‌گرفت. غذایی را که مادرش می‌‌‌‌گذاشت با دوستانش موقع افطار و سحری تقسیم می‌‌کرد.

سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌ونه وارد هنرستان شهید چمران شد. به عضویت انجمن اسلامی درآمد و سپس در بهمن‌‌ماه سال هزاروسیصدوشصت با رضایت پدر و مادر، غسل شهادت کرد و عازم میدان نبرد شد.

حمید پانزده‌‌ساله روحی بزرگ داشت؛ آن‌‌چنان بزرگ که یک ماه در جبهه‌‌های جنگ مردانه جنگید و سپس در شب عملیات مولای متقیان در تنگۀ چزابه بی‌‌ هیچ هراسی به قلب دشمن زد. تیربار دشمن را از کار انداخت و الله‌‌اکبرگویان به دیدار حضرت حق شتافت.

پیکر رزمندۀ کوچک جبهه‌‌های جنگ و سردار بزرگ عاشقی، پنج‌‌ ماه در بیابان‌‌های تفتیدۀ جنوب قرین ماه و خورشید بود و بعد از آزادی تنگۀ چزابه در عملیات پاک‌‌سازی منطقه کشف و در دوازدهم تیرماه هزاروسیصدوشصت‌‌ویک به دامغان آورده شد.

در مراسم تشییع، خواهرانش پس از پنج ماه دوری و صبوری زینب‌‌وار، پوتین‌‌هایش را بیرون آوردند؛ پیکر آفتاب‌‌سوخته‌‌اش را با گلاب شستشو دادند و برادرانش کوچکترین برادر را بر شانه نشاندند و تا گلزار شهدای دامغان مشایعت کردند و در کنار دیگر هم‌‌سنگرانش به خاک سپردند.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

باسمه تعالی

در نوشته‌هایش آمده است: «آزادی فقط با جنگیدن و خون‌دادن به دست می‌آید اما این آزادی، حد و مرزی دارد که اگر از حد و مرز آن بگذرد، آزادی سلب می‌شود.»

دست نوشته

   

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.