جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید احمد بیناییان

فرازی از وصیت نامه:
شهید احمد بیناییان

روزها از پي هم يكي پس از ديگري مي‌گذرد چهره طبيعت هر روز رنگي تازه دارد و در اين تازگي پيامي جديد را از حلقوم بي‌حنجره‌اش سر مي‌نهد تا كه جامعه انساني بتواند فارغ از همه بندگي‌ها كشنده بر عظمت‌هاي خويش واقف گردد.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :احمد بیناییان
نام پدر :رمضان
تاریخ تولد :۱۳۴۴/۰۹/۱۲
محل تولد :کلاته
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :نیروی آماد
سن :۲۱ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۱۰/۰۴
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :کربلای ۴
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت تیر به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای کلاته رودبار

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نامش را احمد گذاشتند تا پیوسته ثناگوی تنها بهانۀ خلقت آسمان‌‌ها و زمین باشد. وقتی که چشمانش را باز کرد، امواج شادی در دل دریایی رمضان و خیرالنساء ایجاد شد. چراکه ایمان داشتند به خداوندی که جان‌‌بخش هر نفس انسانی است و به شکرانۀ این نعمت سر بر خاک بندگی ساییدند.

احمد در سایۀ ایمان پدر و عشق مادر به خاندان عصمت بچگی‌‌هایش را گذراند. در همان روستای سرسبز محل تولدش کلاته‌‌رودبار تحصیلات دورۀ ابتدایی را به پایان رساند. در کنار کمک به پدر و خانواده در گذر روزگار به حرفۀ جوش‌‌کاری روی آورد و بعد از چند سال استاد این فن شد.

احمد در مسیر انوار درخشان کلام حقیقت‌‌مدار امام خمینی(ره) قرار گرفت. شانزده سال بیشتر نداشت که نامش در قبیلۀ «احلی من العسل» جای گرفت. از آن لحظه به بعد این جسم احمد بود که درگیر روزهای کوتاه عمرش شده‌‌ بود.

در دهم مهرماه سال شصت‌‌ودو به عضویت سپاه درآمد. در همان سال به میزبانی نوعروس زندگی‌‌اش رفت و زبیده مقیم دلش شد.

کردستان و کوه‌‌های سرد بانه با قدم‌‌های احمد آشنا بودند. او یکی از مدافعان سپاه در جنگ‌‌های کردستان بود. در یکی از آن مأموریت‌‌ها از ناحیۀ شکم مجروح شد. پس از آن در چند مرحله به جنوب رفت. تمام ذهنش را جهاد در راه خدا پر کرده بود و جسمش را در معامله با خدایش چون کالای بی‌‌اعتبار می‌‌دانست.

با آن‌‌که هنوز بهبودی کامل را به ‌‌دست نیاورده بود، راهی شلمچه شد و به چهارصدوبیست روز انتظارش در خاک‌‌های گرم جنوب پایان داد.

احمد می‌‌دانست خداوند به‌‌زودی منعمش خواهد کرد به‌‌ واسطۀ تولد فرزندش؛ اما دلش را سپرد به گرمای پرتوهای خورشید و کربلای۴٫ سرزمین شلمچه او را تنگ در آغوش کشید. وقتی که رفت، چهارمین روز دی‌‌ماه سرد سال شصت‌‌وپنج بود.

گلزار زادگاهش، کلاته‌‌رودبار، میزبان پیکر احمد شد درحالی‌‌که اشک‌‌های کودک سه‌‌ماهه‌‌اش چهرۀ معصوم و پاکش را می‌‌شست.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بنام ا... پاسدار حرمت خون شهيدان

روزها از پي هم يكي پس از ديگري مي‌گذرد چهره طبيعت هر روز رنگي تازه دارد و در اين تازگي پيامي جديد را از حلقوم بي‌حنجره‌اش سر مي‌نهد تا كه جامعه انساني بتواند فارغ از همه بندگي‌ها كشنده بر عظمت‌هاي خويش واقف گردد و امروز كه به بركت عاشوراي خونين كربلا به رهبري سرور آزادگان و سمبل بارز كمال معرفت حسيوالسلامن(ع) بزرگ ، رنگي خونين بر طبيعت حاكم است و در ارتفاعات و دشتهاي پهناور اين مرز و بوم نظر را جلب نمي‌كند مگر درياي خروشان خون پاكان و حماسه آفرينان كه عارفانه و عاشقانه جان باختند و رضاي جانان خريدند بر ماست لحظه‌اي بينديشيم و با شناخت وظيفه بر مسئوليت خطير خويش جامه عمل پوشيم چرا كه امروز صحنه كربلا و جان بازي عاشقان تكرار و جاني تازه گرفته است و بر همه آنان كه نواي انسانيت و كمال سر مي‌دهند ندا مي‌دهد خفتن در بسترهاي ذلت ننگ است.

روز، روز حركت است و فرياد بايد با گام‌هاي استوار در راه حفظ اسلام و قرآن كه اينك در خطري بزرگ است پاي را بر زمين كوبيده و در مكتب خونين عاشورا درس ايثار و فداكاري گرفت. خداوندا سپاس تو را به خاطر اين‌كه بر بنده ضعيف و ناتوان خويش منت نهادي و شيريني حركت و مبارزه در جهت خودت را بر كام تلخم چشانيدي بلكه بتوانم جداي از همه متعلقات دنيايي بر عظمت‌هاي فراواني كه به من ارزاني داشته ‌اي بينديشم و براي رسيدن به آن كوشا باشم.

پروردگارا گرچه زيادي معصيت و سركشي از دستوراتت استخوا‌ن‌هاي بدنم را در هم شكسته ولي اميد به رحمت و بخششت بر وجود  بي‌رمقم توانائي تازه بخشيد و توانستم در همراهي و همگامي راهيان قله نور و پرگشايان عالم ملكوت به سويت حركت كنم و توفيق يابم مأمن اصلي خويش را در ميادين نبرد مبارزه كه عزت و شرف مسلمين و حق جويان درآن است پيدا نمايم.

 عليكم و رحمه ا ...

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.