جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید علی شنائی

فرازی از وصیت نامه:
شهید  علی  شنائی

 پس از فکر و اندیشه به نتیجه‌ای دست یافتم که همه انسان‌ها دو راه در پیش دارند یکی این‌که در مقابل ظلم همان جمله‌ای که اسلام با آن آغاز شد لااله‌الاالله بگویند و یا در مقابل آن سکوت کنند پس انسان دو راه بیشتر ندارد یا مانند حسین (ع) مانند شهدای گذشته با تمامی وجودم پوییدن و رفتن راه را انتخاب کنم و یا این‌که راه دوم را که یزیدی‌های زمان طی می‌کنند مانند حیوان بخورد و بخوابد و بیاشامد و به زندگی مادی دل ببندد و هر چیز را به چشم مادیت بنگرد و من راه اولی را برگزیدم.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی : علی  شنائی
نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۰۵/۱۱
محل تولد : دامغان-قلعه دیباج
شغل : محصل
وضعیت تاهل : مجرد
مسئولیت : تخریب چی
سن : ۱۸
خانواده چند شهید : ۱

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/ ۰۸/ ۱۵
محل شهادت : پنجوین
نام عملیات : والفجر ۴
موضوع شهادت : جبهه
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره

شناسنامه تدفین

کشور : ایران
استان : تهران
شهر : تهران
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار : بهشت زهرا تهران-قطعه 24

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

یازدهم مردادماه سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار، ستاره باران شب‌های زیبای کویر بود و رویش سومین ستاره آسمان زندگی علی‌اکبر و زهراخانم در خانه روستایی و باصفا و سرشار حس زندگی و سرزندگی. دل و دیده پدر و مادر به شکفتن گل روی علی روشن شد و پدر گوش جان نو رسیده‌اش را به غزل‌های بلند اذان و اقامه و نوای توحید سپرد.

در دیار غیرت و سیب و گردو و گندم، روستای قلعه شهر دیباج دامغان رد پاهای علی را در خاطر سرسبزش حک کرد. پدر با زحمت و تلاش فراوان کشاورزی و دامپروری می‌کرد. چتر دستان مهربانش بر سر خانه و خانواده گشوده بود و زهرا خانم مثل تمام زن‌های روستا غمخوارانه و عاشقانه مادری و همسری می‌کرد و می‌پایید خانه و زندگانی و تربیت فرزندانش را.

یکی دو سال بعد خانواده به تهران کوچ کردند و در آنجا پدر به استخدام سازمان آب درآمد. علی در تهران بزرگ شد و در همان‌جا هم به مدرسه رفت و تا دوم دبیرستان درس خواند.

شور و شیرین نوجوانی‌اش با فصل رهایی مردمش گره خورد و از او جوانی سراپا شور و شوق و طوفان ساخت. هم‌دل و هم‌سو با انقلابیون میهنش در سیل تظاهرات شرکت می‌کرد. شعار می‌داد و نور و شعور می‌جویید. علی محجوب و مهربان، مقید به نماز اول وقت و دلداده سرور و سالار شهیدان بود. متدین و غیرتمند و برای پدر و مادرش ارزش و احترام زیادی قائل بود.

با شروع جنگ چشمانش را به آب ایمان شست و می‌شنید؛ گویی حسین (ع) بود که یار و یاور و معین و ناصر می‌خواست. او نیز در خیل هزاران علی‌اکبر، لبیک‌خوان دعوت حسین زمان شده بود. وقتی سفیر حادثه می‌خواند، ماندن در جمع اهل غیرت جایی نداشت. به جرگه بسیجیان مخلص و مدافع دین و میهنش پیوست و از طریق سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد.

معجزه ایمان و عشق، جان علی را لبریز آتش عشقی مقدس کرده بود. تکیبرهای نورانی و آیه‌های سبحانی در دشت‌های آهن و آتش، روح و جان او را هر روز آب‌دیده‌تر می‌کرد. با حضورش در میان علمداران عشق، دینش را به دین و میهن ادا می‌کرد.

مسؤولیتش در جبهه تخریب‌چی بود. سرانجام پانزدهم آبان‌ماه هزاروسیصدوشصت‌ودو پس از صد روز جهاد و جانفشانی در جبهه‌های نور در منطقه پنجوین عراق، عملیات والفجر۴ با اصابت گلوله خمپاره به بدن، در باغ شهادت به رویش باز شد. غزل‌خوان آسمان گشت و فرشته در فرشته به استقبالش آمدند و با بال ملائک به آبی افلاک پر کشید. پیکر پاک جوان رعنای شهر بر شانه‌های مهربان مردم تهران تشییع شد و در بهشت‌زهرا در آغوش خاک معطر به خون شهیدان جای گرفت.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسمه تعالی

من وقتی فکر می‌کنم که وارث خون شهدا هستم بر خود می‌دانم و از خداوند متعال می‌خواهم مرا در این راه که پیش گرفته‌ام کمکم کند. با خود فکر می‌کنم مسؤولیت شیعه‌بودن بر دوشم سنگینی می‌کند. آینده را با چشم‌های خویش می‌نگرم و به گذشته می‌اندیشم؛  پس از فکر و اندیشه به نتیجه‌ای دست یافتم که همه انسان‌ها دو راه در پیش دارند یکی این‌که در مقابل ظلم همان جمله‌ای که اسلام با آن آغاز شد لااله‌الاالله بگویند و یا در مقابل آن سکوت کنند پس انسان دو راه بیشتر ندارد یا مانند حسین (ع) مانند شهدای گذشته با تمامی وجودم پوییدن و رفتن راه را انتخاب کنم و یا این‌که راه دوم را که یزیدی‌های زمان طی می‌کنند مانند حیوان بخورد و بخوابد و بیاشامد و به زندگی مادی دل ببندد و هر چیز را به چشم مادیت بنگرد و من راه اولی را برگزیدم.

می‌خواهم هجرت کنم. آری! تصمیم گرفته‌ام دیگر در مقابل هیچ استثمار و استعمارگری جمله لااله‌الا‌الله را بگویم و به آن‌ها بفهمانم که دیگر من اسلام‌مان را شناخته‌ام و دیگر نمی‌گذاریم اجنبی به فرهنگ اسلامی ما تجاوز کنند و ملت عزیز ما که تمام این مسئله که عراق به پیش کشیده است همه‌اش بهانه‌ای بیش نیست. این‌ها از ماهیت انقلاب ما می‌ترسند. این‌ها از این می‌ترسند مبادا دوباره انقلابی مانند انقلاب ایران در کشورهای دیگر رسوخ کند و همان بلایی را که بر سر امپریالیسم‌ها و سران کشور مرجع تکرار شود.

پس امپریالیسم درسدد است که نگذارد این انقلاب رشد کند و به کشورهای دیگر رسوخ کند که ما در عرض این سه سال انقلاب دیدیم که چه توطئه‌هایی برای این ملت که می‌خواهد دیگر به هیچ استثمارگری باج ندهد چه توطئه‌هایی بود مانند مسئله کردستان و مسئله طبس و توطئه‌های داخلی دیگر و ...

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.