“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شهید سید حسن شاهچراغی. قصۀ آمدنش را همۀ باغها در گوش هم زمزمه میکردند چراکه بادهای سرد پاییز وزیدن گرفته بود. کویر خورزان و فصل سرد و خزانش کمکم از راه میرسید که صدای سیدحسن لابهلای تمام این صداها از همه دلنشینتر بود. سیدعلی و همسرش میزبان اولین فرزندشان بودند در دومین روز شهریور سال چهلوهفت.کودکی سیدحسن در کنار مادر و جانمازش و رحل قرآن کنار طاقچه و یاسهای باغچه و دستان رو به آسمان پدر گذشت. سیدحسن تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند.
او بعدها صاحب پنج برادر و دو خواهر دیگر شد. سیدحسن اهل مسجد بود. مطالعه از کارهای مورد علاقهاش. به دعای کمیل عشق میورزید.جوانی را به تجربه نشسته بود که مردم ظلوم دیارش جنگ را.
پس از شروع جنگ او که مرد روزهای سخت و کارهای سخت بود بهعنوان جهادگر و نیروی پشتیبانی راهی میدان مبارزه شد. در جبهه به کارهایی چون خاکریز زدن و جادهسازی مشغول شد. مرحلۀ دوم به شلمچه اعزام شد. در این مرحله بهعنوان رانندۀ گریدر پا به میدان مبارزه و جهاد گذاشت. روز و شبهای شلمچه شاهد دلاوریهای سیدحسن بودند.
سرانجام در بیستویکم دیماه شصتوپنج در عملیات کربلای۵، هنگام انجام کار بر اثر اصابت ترکش به جمع دوستان شهید و مبارزش پیوست و پیکر پاکش در گلزار شهدای خورزان جاودانه شد.
“راهش جاوید باد”