جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب گلزار شهدای دامغان

شهید داود صرفی 29 آگوست 14

شهید داود صرفی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مشهدی محمدحسین کارمند راه‌آهن بود. قطار زندگی‌اش به‌‌‌همراه همسر و تنها پسرش در سایه آرامش‌‌بخش ابرهای الطاف الهی در خانه‌ای کوچک در همسایگی حسینیه ابوالفضل(ع) در حال حرکت بود. همسرش مربی قرآن بود. تنها پسر خانواده را زیر چادری از نور آیات الهی که بر قلبش جاری بود، پرورش می‌داد. بیست‌وپنجم شهریور سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار، پسر دوم خانواده و درحقیقت آخرین فرزند مشهدی محمدحسین همراه با نغمه‌های داوودی «یاابوالفضل» خانه‌شان را پرترانه کرد. به یمن قدومش نامش را داوود نهادند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن صرفی 29 آگوست 14

شهید حسن صرفی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسن فرزند محمدصادق صرفی در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار در دامغان به دنیا آمد. در خانه «ابوالقاسم» صدایش می‌زدند. کلاس ‌‌سوم راهنمایی را که به پایان برد به حوزه علمیه دامغان رفت تا درس حوزوی بخواند. عقیده داشت بعد از پنج سال به قم برود و تحصیلات حوزوی را ادامه دهد؛ اما با شهادتش به این هدف نرسید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامرضا عباسی 23 آگوست 14

شهید غلامرضا عباسی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

تابستان بود و گرمای تیرماه کویر بیداد می‌کرد. خانوادۀ عباسی در انتظار تولد فرزندی دیگر قلب‌شان می‌تپید. دردی شیرین سراسر وجود فاطمه را فرا گرفته بود. دردهایی که برایش نویدبخش تولد فرزندی بود که در سال‌هایی نه‌چندان دور سروکارش با تیروتفنگ می‌افتد و راهی جنگ می‌‌شود. اوج می‌گیرد و چون خورشیدی بر تارک خاندان عباسی خواهد درخشید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید رحمت الله عالیشاهی 23 آگوست 14

شهید رحمت الله عالیشاهی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در پس لبخند هشتمین روز از آخرین ماه تابستان سال ‌هزاروسیصدوچهل‌ویک راز یک میلاد سبز نهفته بود. گویی رحمت خدا بی‌شائبه بر خانه علی و سیده‌‌معصومه یک‌جا باریدن گرفت. طلوع زیبای زندگی رحمت‌الله در روستای سرسبز و زیبای بادله‌کوه دامغان بود. او سومین فرزند پسر خانواده بود که غنچه عمرش هر روز شکوفاتر و شکوه کمالش دل‌آرام‌تر می‌شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدرضا ناصریان 22 آگوست 14

شهید محمدرضا ناصریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدرضا سال هزاروسیصدوسی‌ودو در دامغان به دنیا آمد. پدر و مادرش، علی‌رضا و لیلا نام دارند. پدرش مجبور بود به گرگان برود و به حفر قنات بپردازد.

محمدرضا از همان دوران هم کار می‌کرد هم به تحصیل ادامه می‌داد. به‌عنوان کارگر ذوب‌آهن مشغول به کار شد. در مبارزات انقلابی و راه‌‌پیمایی‌ها شرکت داشت. به سفارش خانواده ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چهار فرزند است.

با شروع جنگ، از طریق پشتیبانی جنگ به جبهه رفت و به‌عنوان راننده کمرشکن فعالیت نمود. بیست‌وچهارم فروردین هزاروسیصدوشصت‌وشش به مریوان، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ رفت و هفتم اردیبهشت هزاروسیصدوشصت‌‌‌وشش به‌‌‌علت بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمدحسن ناظمی 22 آگوست 14

شهید محمدحسن ناظمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دهمین فرزند آقا ‌‌ابراهیم در دوازدهمین روز فروردین سال چهل‌ونه چشم گشود و با خود هزار بهار آورد تا آنگاه ‌که در هفدهمین بهار عمرش مسافر آسمان شد، طراوت یادش در جان‌ها بماند. چون روز تولدش مصادف با بیست‌وهشت صفر بود او را محمدحسن نامیدند. از همان دوران کودکی و نوجوانی قانع بود و اخلاق و رفتارش زبان‌زد خاص و عام.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید رمضان نجار 22 آگوست 14

شهید رمضان نجار

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آن شب تمام ذرات عالم در غم فراق مولا علی(ع) بودند و فرشتگان هفت آسمان نیز هم‌‌نوای‌شان. با هزار نام، خدای‌شان را می‌‌خواندند. سحرگاهِ شبی که قدر نامیده شد، تا مراتب قدرشناسی اندک‌شان را در پیشگاه معبودشان برده و بر تقدیر علی و رستگاری‌‌اش گواهی تاریخ را تکرار کنند.

در میان غم و اندوه و ماتم عالمیان، فریادهایی بود از جنس تولد و رویش. در گیرودار زمزمه‌‌های عاشقی و حق‌‌خواهی انسان‌‌ها و تمام ذرات عالم، فرزندی به دنیا آمد. مثل همه آدمیان، قلبش روشن بود به نور حق و مؤمن بود به عظمت هزار نامی که خوانده بودند خالقش را. خالقی که شب قدرش راه‌‌گشا بود برای روزهای عمر اندکشان.

رمضان بود که پا به دنیا گذاشت. در بیستم اسفند سال چهل‌‌وشش، تا هفده قدر دیگر را با زمزمه «یا نور فوق کل نور» پشت سر گذارد. مادر درحالی‌‌که بر تنهایی فرزندان علی(ع) اشک می‌‌ریخت، کودکش را رمضان نام گذاشت. چراکه باور داشت خداوند مهربان حتی در شب‌‌هایی که برگزیده‌‌ترین بندگانش در تندباد حوادث دنیا از شمشیرهای زهرآلود به کینه آل طغیان در امان نیستند، باران موهبتش همچنان بر زمینیان می‌‌بارد.

در شبی که از هزاران شب بالاتر بود، شبی که شمشیر حق و عدالت، زخم‌‌خورده بی‌‌عدالتی دنیا شد؛ در رمضان سال چهل‌‌وشش، رمضان، هدیه گران‌‌قدری برای آقامحمدعلی و معصومه‌‌خانم بود.

دوران کودکی را در روستای کلاته‌‌خیج، از توابع شهرستان شاهرود سپری کرد. پدرش کارگر ذوب‌‌آهن بود و استاد نجاری هم. او در کنار پدر، رویاهای کودکی‌‌اش را در قاب‌‌های چوبی کارگاه پدر به تصویر می‌‌کشید. تا پایان دوم ابتدایی را در روستا گذراند.

پس‌ ‌از آن به دامغان مهاجرت کردند. تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. دوره دبیرستان را در مجتمع امام‌‌خمینی تا سال دوم ادامه داد. رمضان که از دوازده‌‌سالگی با نور کلام امام و مردم انقلابی آشنا شده بود، پانزده سال داشت که برای اولین بار به جبهه‌‌های غرب اعزام شد. چهار مرحله به میدان جنگ رفت. عمر روزهای بودنش در بزمگاه عاشقی، دویست‌‌وشصت‌‌ویک روز بود. طلائیه سرزمین سرخ و تشنه، قرارگاه دل طوفان‌‌زده‌‌اش شد.

طلائیه در سکوت، تمام رازهایش را در گوش جان رمضان زمزمه کرده بود تا در گمنام‌‌ترین لحظه‌‌ها که صدای عدالت در ژرفای چاه‌‌های کوفه خاموش می‌‌شد، رمضان نیز به بی‌‌ادعاترین مقتدای تاریخ بپیوندد.

 در نوزدهمین شب ماه رمضان سال شصت‌‌وچهار (پانزدهم خرداد) به مولایش پیوست و در بی‌‌نهایت عشق جاری شد و ردپای او در افق‌‌های جاودانه فردوس رضای دامغان بر سنگ مزارش پیداست.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید قنبرعلی نجفی 22 آگوست 14

شهید قنبرعلی نجفی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

قنبرعلی فرزند عباس‌‌علی، سال هزاروسیصدوچهل‌‌ویک در دامغان متولد شد. او تا سوم راهنمایی درس خواند و بعد از آن شد شاگرد یک صافکاری. به این شغل علاقه داشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید علی نظامیان 22 آگوست 14

شهید سید علی نظامیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سوم فروردین‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار فرزند چهارم خانوادۀ سیدمحمود به دنیا آمد. سیدعلی کودکی آرام بود و نجابت ذاتی را با خود به ارمغان آورده بود. شش سال داشت که به کودکستان رفت و پس‌ از آن دوران ابتدایی را در دبستان منوچهری سابق (شهید محمد منتظری) و راهنمایی را در مدرسه آیت‌‌الله کاشانی گذراند. تابستان را به کار نقاشی ساختمان می‌پرداخت. بعد از پایان دوره راهنمایی به‌‌همراه خواهرش «سیده طاهره» که در تهران زندگی می‌کرد راهی این شهر شد تا هم کار نقاشی ساختمان را انجام دهد و هم درس بخواند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدتقی نقاش 22 آگوست 14

شهید محمدتقی نقاش

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اولین روز بهار سال هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار به دنیا آمد. حسین‌‌آقا وقتی کودک را از دستان زیورخانم گرفت، در گوشش اذان را زمزمه کرد و به همسرش با مهربانی نگاهی انداخت و گفت: « محمدحسن، محمدعلی، محمدمهدی، محمدرضا، اسم این یکی را هم می‌‌گذاریم محمدتقی

ادامه مطلب

ادامه مطلب