جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب مفقود

خاطراتی از شهید علی قربتی (کبیرنیا) 26 ژوئن 16

خاطراتی از شهید علی قربتی (کبیرنیا)

« شهید علی قربتی (کبیرنیا) »

نام پدر: حسین
مسئولیت: تک تیرانداز
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۰/۲۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۴/۲۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
خاطراتی از شهید علی مؤمنی 25 ژوئن 16

خاطراتی از شهید علی مؤمنی

«شهید علی مؤمنی»

نام پدر:غلامحسین
مسولیت: فرمانده دسته پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۴/۲۸
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۴/۲۹

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
خاطره ای از شهید حمیدرضا منشی زاده 25 ژوئن 16

خاطره ای از شهید حمیدرضا منشی زاده

«شهید حمیدرضا منشی زاده»

نام پدر: عباسعلی
مسئولیت: تک تیرانداز
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۲/۰۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
خاطره ای از شهید محمدرضا منشی زاده 25 ژوئن 16

خاطره ای از شهید محمدرضا منشی زاده

«شهید محمدرضا منشی زاده»

نام پدر: عباسعلی
مسئولیت: فرمانده گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۰۲/۱۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۲۹

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
خاطره ای از شهید ابوالفضل ملایی 25 ژوئن 16

خاطره ای از شهید ابوالفضل ملایی

«شهید ابوالفضل ملایی»

نام پدر: علی اکبر
مسئولیت: معاون گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۳/۰۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۴/۳۱

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدرضا مؤمن برمی 22 می 15

شهید محمدرضا مؤمن برمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اول مهر هزاروسیصدوچهل خانواده عباس‌‌علی شاهد به دنیا آمدن پسری بود که پدر نام او را محمدرضا گذاشت.محمدرضا از کودکی زیرک و باهوش بود. همراه پدر در مجالس مذهبی و نماز جماعت شرکت می‌کرد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی در روستای برم به پایان رساند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حمیدرضا منشی زاده 9 اکتبر 14

شهید حمیدرضا منشی زاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

عباس در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش، فرزند دیگر خود را در آغوش کشید. او را حمیدرضا صدا زدند. شش برادر و سه خواهر دارد. او در دامن مادری مؤمن پرورش یافت.ابتدایی را در مدرسه شهید «اندرزگو» امیرآباد خواند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدحسن منسوبی 9 اکتبر 14

شهید محمدحسن منسوبی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مردادی بود اما سروکارش با تیر افتاد. از یکم مرداد تا بیست‌ونهم تیرماه چون ابر و باران زیست و چون برق و باد پرکشید. اصالتاً دامغانی بود و ولادتاً بهشهری. اجبار زندگی، پدر و مادر را به بهشهر کشیده بود تا مردی از تبار خونین‌‌کفنان موسوم به محمدحسن در یکم مردادماه سال هزاروسیصدوچهل‌وشش شمسی در آن شهر پا به جهان گذارد و سر به سختی سپارد و یاور پدر خویش رمضانعلی منسوبی گردد و روزی نیز پهلوان میدان جنگ.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی مطهری نژاد 5 اکتبر 14

شهید علی مطهری نژاد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی فرزند حسین در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش در شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. دو برادر و سه خواهر دارد.از کودکی آرام و صبور بود. شرکت در مراسم مذهبی کم‌کم شخصیتش را رشد داد. در کارهای خانه و مزرعه یار و همراه پدر و مادرش بود.تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در دامغان به پایان رساند. از سال دوم راهنمایی به عضویت جهاد درآمد و در بسیج هم حضور فعال داشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسعلی کوچکی 5 اکتبر 14

شهید عباسعلی کوچکی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابر و ماه و خورشید ابزاری بودند که خداوند به حکمت خداوندی‌‌اش در گسترۀ هستی قرار داد تا آقا نعمت‌‌الله به شکرانه این ابزار به آبادانی زمین بپردازد.
او به‌‌همراه همسر و تنها فرزندش مرادعلی روزگار می‌‌گذراند. کسب روزی حلال به‌‌واسطۀ کار پربرکت کشاورزی سنت اهالی سرزمین نعمت‌‌الله شده بود. در اولین روز بهار در خانه معطر به حق‌‌جویی‌‌اش، نوزادی خود را به دنیای پرشکوفه پیرامونش نشان داد. به مدد مولایشان و به حرمت دست‌‌های تطهیر‌‌شده در خون سرخ عاشقی، نامش را عباسعلی گذاشتند. سال چهل‌‌وپنج، نعمت‌‌الله روزهای خوشی را با وجود عباسعلی می‌‌گذراند. دنیای اطرافش را خورشید ایمان ملک نسا و نور وجود عباسعلی روشن کرده بود.
عباسعلی تحصیلات ابتدایی را در همان روستای تویه‌‌رودبار گذراند و تحصیلات دوره راهنمایی را در یکی از مدارس شهر دامغان. دوازده سال داشت که انقلاب مردم ایران با نور هدایتگری امام‌‌خمینی(ره) شکل گرفت.
پس از پیروزی انقلاب وارد مدرسه علمیۀ حاج‌‌فتحعلی‌‌بیک شده بود. آرزوی بزرگ نعمت‌‌الله بود که یکی از فرزندانش ردای طلبگی بر تن کند و در سایۀ هدایت ائمه معصومین(ع)، هدایتگر مردم آبادیشان شود.
حالا او مؤذن روستا هم بود. کسی که به حرمت ادبش همه اهالی به او احترام می‌‌گذاشتند. مؤذنی که زیاد نماز می‌‌خواند و بار سنگین و سخت حق‌‌گویی و حق‌‌طلبی را بر شانه‌‌های صبورش تحمل می‌‌کرد؛ چراکه می‌‌خواست مؤمن باشد.
در آزمون زندگی باید به رویارویی ناحق می‌‌رفت. در یازدهمین روز از تیرماه گرم و سوزان سال شصت‌‌ودو، روزهایی که گرمایش نیز به بهانۀ مهمانی خدا گوارا بود، به‌‌عنوان یک بسیجی به منطقۀ عملیاتی جنوب اعزام شد. صدوسی‌‌ونه روز مؤمنانه‌‌ در دفاع از حق جنگید.
بیست‌وهشتم آبان‌ماه شصت‌ودو در عملیات والفجر ۴ منطقه پنجوین، بال‌‌های خسته و دل مؤمنش سفر به آسمان را آغاز نمود و پس از نه سال مفقودالجسد بودن، خورشید حق‌‌طلبی‌‌اش دوباره آسمان شهر و روستا را در اولین روز پاییز سال هفتادویک درخشان کرد و روشنگری بود برای زمین و زمینیان. روستای تویه‌‌رودبار میزبان پیکر عباسعلی شد.


“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب