جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب مریوان

خاطره ای از شهید رحمت الله عالیشاهی 19 ژوئن 16

خاطره ای از شهید رحمت الله عالیشاهی

«شهید رحمت الله عالیشاهی»
نام پدر:علی
مسئولیت: فرمانده پایگاه-کردستان
تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۰۶/۰۸
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۹/۰۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
خاطره ای از شهید علی بانی 13 ژوئن 16

خاطره ای از شهید علی بانی

«شهید علی بانی»

نام پدر: محمدحسن                  
مسئولیت: مسئول تبلیغات گردان حضرت رسول قرارگاه حمزه 
تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۰۶/۰۲                      
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۰۱/۱۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عامر امین احمد 9 ژوئن 15

شهید عامر امین احمد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

عامر در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوچهل‌وشش در خانقین عراق در آغوش گرم مادر و چشمان بارانی پدر از فرط شادی دیده گشود. شش سال بیشتر نداشت که برای همیشه مهربان مادرش با او خداحافظی کرد. آن روزها طعم تلخ تنهایی نیز بر رنج‌های دیگر امین‌محمد و عامر اضافه ‌شده‌ بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید قدیر کالیوه 1 اکتبر 14

شهید قدیر کالیوه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آن روز که چشم در چشم دوختند، قلب‌‌های‌شان با نور ایمان درخشان بود. نجابت و صمیمیت در چهرۀ آن دو موج می‌‌زد. در خانه باصفای دلدادگی‌شان به‌‌زودی فرزندی متولد می‌‌شد. در دومین ماه بهار و پنجمین روز آن در سال چهل‌‌وهفت خورشیدی، صدای شکرگزاری‌شان تا آسمان پیچید.
نامش را قدیر گذاشتند. تویه‌‌رودبار آبادی‌شان بود. آقا ابراهیم دامداری بود که به کارگری در شرکت راه‌‌آهن نیز مشغول بود. روزهایی که قدیر قد می‌‌کشید و بزرگ می‌‌شد، بیماری مادر نیز شدت می‌‌یافت و ضعیف و ناتوان‌‌تر می‌شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسینعلی قوسی 21 سپتامبر 14

شهید حسینعلی قوسی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسینعلی قوسی در تاریخ هشتم اردیبهشت هزاروسیصدوسی‌ویک در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی خواند و به تهران عزیمت کرد. به شغل دست‌‌فروشی لوازم خانگی پرداخت.

بعد از مدتی به دامغان بازگشت و در شرکت نفت مشغول به کار شد. ازدواج کرد و پنج فرزند از او به یادگار مانده است.

سه مرحله داوطلبانه به جبهه اعزام شد.  یک بار هم از ناحیه دست و پا مجروح شد. بیست‌ویکم شهریور هزاروسیصدوشصت‌ودو در حین انجام ماموریت در مریوان به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید علی اصغر عبدالهی 30 آگوست 14

شهید علی اصغر عبدالهی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در اولین روز از دومین ماه گرم سال، خداوند دعاهای چندین و چند سالۀ محمدعلی و همسرش را اجابت کرد و چشم و چراغ خانه و زندگی ایشان را به نور تولد علی‌اصغر روشن کرد.

او را نذر اما‌‌م‌‌رضا(ع) کرده بودند و تا سالیان سال، هر سال موهایش را می‌تراشیدند و هم‌وزنش صدقه می‌دادند و او را هر سال به پای‌بوسی هشتمین امام معصوم(ع) می‌بردند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید رحمت الله عالیشاهی 23 آگوست 14

شهید رحمت الله عالیشاهی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در پس لبخند هشتمین روز از آخرین ماه تابستان سال ‌هزاروسیصدوچهل‌ویک راز یک میلاد سبز نهفته بود. گویی رحمت خدا بی‌شائبه بر خانه علی و سیده‌‌معصومه یک‌جا باریدن گرفت. طلوع زیبای زندگی رحمت‌الله در روستای سرسبز و زیبای بادله‌کوه دامغان بود. او سومین فرزند پسر خانواده بود که غنچه عمرش هر روز شکوفاتر و شکوه کمالش دل‌آرام‌تر می‌شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید اسماعیل ولی می آبادی 20 آگوست 14

شهید اسماعیل ولی می آبادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دوم فروردین سال هزاروسیصدوسی‌وهفت بود که در و دیوار خانۀ آقا محمود با صدای گریۀ طفلی آشنا شد. قدم نورسیده، آن هم در دیدوبازدیدهای سال ‌نو و شادی تحویل سال، فصل جدیدی از دفتر عمر خانواده را در تهران رقم زد و شیرینی و حلاوتی مضاعف بر دهان و قلب‌ها نشاند.متأهل بود و مهدی و حامد از یادگارهای ایشان می‌باشد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسین شربتدار 18 آگوست 14

شهید حسین شربتدار

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ده تیر سال هزاروسیصدوسی‌‌ونه در محله تکیه شترخان سمنان به دنیا آمد. کبری و غلامحسین فرزند اول‌‌‌شان را در آغوش گرفتند و نامش را حسین گذاشتند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی بانی 11 آگوست 14

شهید علی بانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دومین روز شهریورماه سی‌‌وپنج روستای کلا، گوشه‌‌ای از کویر سال‌‌خورده ایران‌‌زمین زیر نور آفتاب گرم و سوزان پوست انداخته بود که محمدحسن مولودش را برای نخستین بار در آغوش گرفت و نامش را علی نهاد و خداوند بلندمرتبه را هزاران بار شکر کرد.

علی تحصیلات ابتدایی را در روستای محمدآباد گذراند. برای ادامۀ تحصیل همراه خواهرش به شهرستان بهشهر رفت و هم‌‌زمان در مقطع راهنمایی و در حوزه علمیه رستم‌‌کلا مشغول به تحصیل شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب