تولد های روز
نوشته هایی با برچسب جنگ
27 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسن در سومین روز از آخرین ماه بهار سال هزاروسیصدوچهلودو در روستای وامرزان دامغان چشم به جهان گشود. نام پدرش، صفرعلی و مادرش سیما است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
27 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سال هزاروسیصدوچهلوهفت در روستای وامرزان دامغان، در خانواده علیاکبر خادمیان نوزادی متولد گشت. به میمنت تقارن این تولد با میلاد امام عصر(عج) نامش را محمدمهدی گذاشتند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
تابستان بود و گرمای تیرماه کویر بیداد میکرد. خانوادۀ عباسی در انتظار تولد فرزندی دیگر قلبشان میتپید. دردی شیرین سراسر وجود فاطمه را فرا گرفته بود. دردهایی که برایش نویدبخش تولد فرزندی بود که در سالهایی نهچندان دور سروکارش با تیروتفنگ میافتد و راهی جنگ میشود. اوج میگیرد و چون خورشیدی بر تارک خاندان عباسی خواهد درخشید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در پس لبخند هشتمین روز از آخرین ماه تابستان سال هزاروسیصدوچهلویک راز یک میلاد سبز نهفته بود. گویی رحمت خدا بیشائبه بر خانه علی و سیدهمعصومه یکجا باریدن گرفت. طلوع زیبای زندگی رحمتالله در روستای سرسبز و زیبای بادلهکوه دامغان بود. او سومین فرزند پسر خانواده بود که غنچه عمرش هر روز شکوفاتر و شکوه کمالش دلآرامتر میشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مجید فرزند حبیبالله، مهرماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای اللهآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذرانید و مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در آموزشگاههای شهید اندرزگو و آیتاللهحائری امیرآباد به اتمام رسانید و موفق به اخذ دیپلم در رشته اقتصاد اجتماعی گردید. در تمام مراحل مختلف تحصیلی دانشآموزی ساعی و تلاشگر بود. بعد از پیروزی انقلاب به تدریس در کلاسهای نهضت سوادآموزی پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مهربان بود و دلسوز. شوخطبع بود و کمپانی خنده. امکان نداشت کسی در کنار او بنشیند اما گل لبخند بر لبانش شکوفا نشود. هیچ وقت خودش را مقید به دنیا نکرد. همه چیز را در سایۀ امتحان و سرنوشت الهی میدانست. در خانه به مادر کمک میکرد و در انجام وظایفش کوشا بود.در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهرستان دامغان چشم به جهان هستی گشود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهل، فرزند چهارم عباس و مرضیه به دنیا آمد. او را محمدحسین صدا زدند. سه خواهر و یک برادر دارد. پدرش کشاورز بود. ابتدایی را در روستای بق دامغان گذراند و برای خواندن راهنمایی به بهشهر رفت. برادرش، محمدرضا، هزینه تحصیل او را میداد. درس را سال اول راهنمایی رها کرد. شاگردی کرد. بعد از مدتی مغازه صافکاریاش را سروسامان داد و کارش به طور مستقل شکل گرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
نعمتالله فرزند عباسعلی، متولد پانزدهم تیرماه هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر بهشهر است. دوره ابتدایی را در مدرسه کمالالملک و مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید قلندری و دوره دبیرستان را در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان دکتر علی شریعتی بهشهر به اتمام رسانید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر فرزند محمود ناصحی و لیلا ملکجعفریان، در سال هزاروسیصدوچهلویک در خانوادهای مؤمن و ساده در روستای دروار شهرستان دامغان به دنیا آمد. نام او را کیومرث گذاشتند که خود به معنی زنده و جاوید است. کیومرث تحصیلات خویش را تا کسب دیپلم ادامه داد و سپس در کارخانة «ابزارمهدی» مشغول کار شد.
در سال شصتوچهار با خانم فاطمه ناصحی ازدواج کرد و سپس عازم جبهۀ نبرد شد. او در جبهه کمکتیربارچی بود و مدت صدوبیستوپنج روز با همة وجود با دشمن جنگید. سپس در شلمچه عملیات کربلای 5 براثر اصابت ترکش به سر، شربت شهادت را نوشید و جاودانه شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای روستای دروار به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا سال هزاروسیصدوسیودو در دامغان به دنیا آمد. پدر و مادرش، علیرضا و لیلا نام دارند. پدرش مجبور بود به گرگان برود و به حفر قنات بپردازد.
محمدرضا از همان دوران هم کار میکرد هم به تحصیل ادامه میداد. بهعنوان کارگر ذوبآهن مشغول به کار شد. در مبارزات انقلابی و راهپیماییها شرکت داشت. به سفارش خانواده ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چهار فرزند است.
با شروع جنگ، از طریق پشتیبانی جنگ به جبهه رفت و بهعنوان راننده کمرشکن فعالیت نمود. بیستوچهارم فروردین هزاروسیصدوشصتوشش به مریوان، منطقه عملیاتی کربلای 10 رفت و هفتم اردیبهشت هزاروسیصدوشصتوشش بهعلت بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب