ذوق و شوق بینظیری وجود اسدالله و فاطمه را فراگرفته بود. نخستین فرزندشان داشت صحن و سرای ساده آنان را به نور ولادت خود روشن میکرد. خرمی بهار با شادابی چهره نوزاد درآمیخت و دوم اردیبهشتماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج در خاطره خانواده و این سرزمین جاودانه شد. شهیدی زاده شد.
روزهای سخت تشنگی و آزمون میگذشت. محلۀ قلعه بالا در روستای برم هر روز شاهد عبور آقامحسن و گلۀ گوسفندانش بود. ماه رمضان از نیمه گذشته و زمان بهثمررسیدن تلاش و زحمت آقامحسن بود. بهزودی به تعداد گله گوسفندانش اضافه میشد. آقامحسن فارغ از کار روزانه مدام ذکر میگفت و رو به آسمان برای تولد فرزند سومش نیز لحظهشماری میکرد.
شب نوزدهم ماه مبارک فرارسید. صدای زمزمههای عاشقانه و بیریای مردم روستا به اوج رسیده بود. پسر سوم خانواده نیز در نوزدهمین روز بهار چهلویک به دنیا آمد. آقامحسن نامش را علی گذاشت تا عدالت و عبادت و غیرت و بندگی، همراه با بازشدن چشمان نوزاد در رگهایش جاری شود. با تولد علی و با افزایش اعضای خانواده چشمههای روزی به سویشان جاری شد.
تیرماه به دنیا آمده بود. فرزند غلامحسن است و زادۀ روستای مسیحآباد. در خانوادهای پیرو مکتب اهل بیت(ع) و زحمتکش.پدر کشاورز بود و نان زحمتکشیاش را به خانه میآورد.
در سال هزاروسیصدوچهل در حسینآباد (جوزستان) شهرستان دامغان به دنیا آمد و قدم به خانوادهای مذهبی و عاشق اهلبیت(ع) گذاشت. باآمدنش شوق ادامۀ زندگی خانواده را دوچندان کرد. پدربزرگ نامش را محمود برگزید.مجرد بود و فرزند پنجم خانواده. تحصیلاتش را تا پایان دورۀ ابتدایی گذراند و از آن به بعد برای اینکه در اقتصاد خانواده پشتیبان پدر باشد به جوشکاری روی آورد.
شیرمرد روستای شیردره، علی راهدار، متولد ماه اسد بود و عجیب نبود که نامش را از شیر خدا حیدر کرار به وام گرفتند. وقتی به دنیا آمد دامنۀ سبز سوادکوه زیر نور خورشید دومین روز مردادماه سال هزاروسیصدوچهل میدرخشید.
سیدعباس فرزند سیدامیر در تاریخ هفتم بهمنماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در شهر دامغان به دنیا آمد. تحصیلات دوره ابتدایی را تا سال پنجم در مدرسه خاقانی روستای مایان و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید حسنبیکی ادامه داد.
سیدرمضان فرزند سیدمحمد در سال هزاروسیصدوچهلوشش بهدنیا آمد. بهخاطر اینکه مریض شده بود نامش را عوض کردند و سیدابوالفضل صدایش میزدند.دو خواهر و چهار برادر دارد. در روستای کلاتهرودبار دامغان دوران دبستان را گذراند و موقع سربازی به جبهه رفت.
چهاردهم تیرماه هزاروسیصدوسیونه بود و روز عاشورا که صدای گریۀ طفلی از خانۀ مشهدی نوحعلی بلند شد.
پدر نامش را علیاصغر گذاشت تا به کودک شیرخواره شهید کربلا اقتدا کند و عشق به ولایت را با لبیکگفتن به ندای امامش به تکامل برساند. جانش را در طبق اخلاص گذارد و به لقای ایزد متعال دست یابد. نام خانوادگیاش نجارتنور بود که به خاطر عدم سهولت تلفظ، آن را به ذاکریمهر تغییر داد.
علیاصغر فرزند حسین در سال هزاروسیصدوچهلوپنج، در گرگان متولد شد. فرزند چهارم خانواده بود. سه برادر و سه خواهر دارد. تا پنجم ابتدایی را در گرگان خواند. خانوادهاش از گرگان به روستای مهماندوست دامغان نقل مکان کردند. تحصیل را رها کرد و به کار پرداخت. در کنار پدر در مغازهداری شاگردی کرد. سر زمین کشاورزی هم کمکش میکرد.
حسینعلی فرزند غلامرضا، بیستودوم اردیبهشت سال هزاروسیصدوچهل در روستای رضیآباد در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی در دامغان ادامه داد و بعد از آن ترک تحصیل کرد و به زادگاهش برگشت و به کارگری پرداخت.