جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمدرضا رضایی

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمدرضا رضایی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمدرضا رضایی
نام پدر :محمدکاظم
تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۱/۲۰
محل تولد :دامغان
شغل :میوه فروشی
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :آر پی جی زن
سن :۲۰ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۱۱/۲۱
محل شهادت :شرهانی
نام عملیات :والفجر مقدماتی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت تیر به سینه

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

«خوابیده بودم؛ دیدم آمد دست و پای مرا ‌بوسید. با اعمالش حرف می‌زد. می‌خواست رضایتم را جلب کند تا راهی منطقه گردد. من هم وقتی اشتیاق او را دیدم گفتم: ’پدرجان! برو خدا به همراهت! هرکاری می‌خوای بکن فقط مواظب خودت باش!‘

هرگز روی حرف من حرف نمی‌زد. مادر مؤمنی هم داشت که در کارها از ایشان مشورت می‌گرفت. از همان سنین کودکی و نوجوانی فراتر از مدرسه فعالیت می‌کرد. در هیأت‌های ورزشی بود. فوتبال بازی می‌کرد و کشتی‌گیر بود و هیکل ورزیده‌ای داشت و مدال‌های زیادی در مسابقات کسب کرده بود که همه تقدیم به بنیاد شهید شد.»

این‌ها را آقامحمدکاظم، پدر شهید می‌گفت. وقتی به اخلاق و رفتارش رسیدیم ادامه داد: «هر چه بگویم از اخلاق و رفتارش کم گفته‌ام؛ البته تمام بچه‌های من خوب هستند ولی محمدرضا چیز دیگری بود و سرآمد فامیل. هرگز صدایش را بر من و مادرش بلند نکرد. نهایت تواضع را داشت. فعال بود و زرنگ و نظم و انضباطش بیست. در کارهای خانه ازجمله غذا درست‌‌کردن و پهن‌کردن سفره کمک می‌کرد.

خالص بود و بی‌ریا، صادق و نیکوکار. پر تلاش و مهربان. هیچ‌‌گاه کینۀ کسی را به دل نمی‌گرفت. اهل مزاح و شوخی بود و نگاهش با محبت و برای ابراز محبتش نیاز به کلام نبود. مؤمن بود و معتقد و مقید به انجام واجبات و ترک محرمات.

در نماز جمعه و جماعت و مراسم‌ مذهبی شرکت می‌کرد، عاشق امام‌ حسین(ع) بود و در روز عاشورا با پای برهنه عزاداری می‌کرد و در نوجوانی سنج می‌زد. غرور و من‌‌گفتن را در خودش کشته و خدا را محور کارهایش قرار داده بود.

در مبارزات قبل از انقلاب شرکت می‌کرد و گاهی هدف تهدید و تعقیب، قرار می‌گرفت. گاهی تا نیمه‌های شب در خیابان‌ها کشیک می‌داد و دیروقت به خانه می‌آمد.»

 پدر ایشان آقا محمدکاظم ادامه داد: «چون می‌ترسیدم هدف ساواک قرار گیرد از برخوردهای مستقیم و روبه‌‌رو او را منع می‌کردم.

در مبارزات انقلاب جلودار بود. سرگرد نسیم رئیس شهربانی زمان را از پشت گرفت و خلع سلاحش کرد و او را تحویل مردم داد.

وقتی انقلاب به پیروزی رسید هیچ‌گاه از پا ننشست. با شروع جنگ به سیل مشتاقان جبهه و جنگ پیوست و توفیق صدوهفتادوچهار روز حضور در منطقه را داشت.

دو بار مجروح شد. یک بار در شکست حصر آبادان و دیگر بار در عملیات فتح خرمشهر. آرپی‌جی‌زن بود و داوطلبانه به جبهه اعزام می‌شد.»

سرانجام در بیست‌ویکم بهمن‌ماه سال شصت‌ویک در عملیات والفجر مقدماتی در منطقۀ شرهانی با اصابت گلوله دشمن‌ رستگار شد. شانزده سال در منطقه مفقود بود. سرانجام در شهریورماه سال هزاروسیصدوهفتادوهفت پیکر پاکش به آغوش گرم خانواده بازگشت و پس از تشییع باشکوه، در گلزار شهدای فردوس رضای دامغان به خاک سپرده شد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.