جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید سید مهدی تقوی

فرازی از وصیت نامه:
شهید سید مهدی  تقوی

شهادت افتخاري بس عظيم است كه نصيب هركس نمي‌‌شود و شهيد شاهد و آگاه است و مواظب باشيد كه پشت پا به خون شهدا نزنيد كه خون شهيد همواره مي جوشد و تو را دير يا زود خفه مي كند .

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :سید مهدی  تقوی
نام پدر :سید خلیل
تاریخ تولد :۱۳۳۰/۰۷/۰۳
محل تولد :روستای قاسم آباد دامغان
شغل :آزاد
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :معاون گردان پیاده
سن :۳۴ سال
خانواده چند شهید :چهار شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۱۱/۲۵
محل شهادت :اروندرود
نام عملیات :والفجر ۸
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

زادگاهش به گاه طلوع جلوه‌‌گاه رگ‌‌های سرخ عطش صبحگاهی خورشید بوده است؛ از ازل تا به ابد. خلیل‌‌الله عالِم بود به قسم‌‌های خداوند بر هر آنچه که آفریده است؛ از لب‌‌های ترک‌خوردۀ کویر تا دستان پر از دعای درختان و دل بی‌‌پروای نسیم و چشم آینه‌‌وار و خروشان آب.

آقا سیدخلیل، بی‌‌شمار معجزۀ خداوند را در زایش و رویش قسم‌هایش، در آیه آیۀ هستی، بارها و بارها به نظاره نشسته بود. این بار ذکرهایی به روانی آب بر لبان همسرش جاری شده بود؛ در اولین قدم‌های مهرماه سال سی در قاسم‌‌آباد، آبادی قسم‌‌های رنگین خداوند بر مردمان مهرپرورش؛ تولد دیگری رخ داد و رویشی از جنس معجزه‌های خوب خداوند در خانۀ آقا سیدخلیل اتفاق افتاد و مؤذن روستا به یمن ورودش بر مناره، اذان شکر سر داد.

سومین سلام سرخ خورشید بر عریانی درختان قاسم‌‌آباد همراه دم گرم گریه‌‌های سیدمهدی همراه شده بود. کودکی که آمدنش مهرورزی را در خانه آقا سیدخلیل‌‌ دوچندان کرده بود و برکت قدومش تا سال‌‌ها ذائقۀ زندگی‌‌شان را شیرین.

کودکی سیدمهدی در قاسم‌‌آباد گذشت. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد. سیدمهدی در کنار پدر در گلوی نازک و خشک کویر قاسم‌آباد، نفس‌نفس ترانه‌‌های ایمان و زندگی را می‌آموخت و این‌‌چنین بود که دانست راه، معنای ساده‌‌ایست برای رسیدن و ایمان؛ و توکل، رمز آن.

نوجوانی که گام‌‌های محکمش سبب شد بی‌‌پرواترین روزگار جوانی را به تجربه بنشیند. تا قبل از دوران سربازی در روستا بود و کار می‌‌کرد. دوچرخه‌ای تهیه کرده بود. از شهر دامغان پارچه می‌‌خرید و به قاسم‌آباد و روستاهایی که در مسیرش بود، می‌‌برد و با قیمتی مناسب بر مردمان آن دیار عرضه می‌‌کرد.

برادرانش در قم زندگی می‌‌کردند و سیدمهدی با آنان در ارتباط بود و به آنجا سفر می‌‌کرد. او ایمان داشت به خداوندی که رکاب دوچرخه‌اش را توان حرکت می‌‌داد و خورشیدی که جاده را روشن می‌‌کرد و مردمی که جویای مهربانی و سخاوت بودند و دل‌‌های‌شان به امید می‌تپید.

روزهای مبارزاتی‌‌اش از سال‌‌های جوانی‌‌اش آغاز شده بود و در طول دورۀ سربازی و بعد از آن نیز ادامه داشت و از سال هزاروسیصدوپنجاه شکل جدی‌‌تری به خود گرفته بود. حالا او بعد از چند سال موتوری تهیه کرده و با آن به دامغان می‌‌رفت و به شغل قبلی خودش که همان پارچه‌‌فروشی بود، ادامه می‌‌داد. در کنار آن مثل گذشته به فعالیت‌‌های سیاسی‌‌اش نیز مخفیانه ادامه می‌داد؛ ازجمله پخش اعلامیه‌‌های حضرت امام در بین جوانان روستاهایی که برای آن‌ها پارچه عرضه می‌کرد؛ پخش نوارهایی که خودش از تهران و قم آورده و تکثیر آن و گاهی هم تشکیل و شرکت در جلساتی پیرامون گسترش فعالیت‌های‌شان؛ فعالیت‌هایش تا جایی ادامه داشت که سال پنجاه‌وهشت تصمیم گرفت مسلح شود و شد. یک اسلحه کلت برای خودش تهیه کرد و هر جا که می‌‌رفت با خود حمل می‌‌کرد. چند سالی می‌‌شد که ساکن دامغان شده بود. با پیروزی انقلاب، فعالیت او چندین برابر شده بود؛ طوری‌‌که از بنیان‌گذاران کمیتۀ انقلاب اسلامی بود. سپس وارد سپاه شد. سیدمهدی گویا جانی دوباره یافته است و بالی برای پرواز. روح حماسی‌‌اش در پیلۀ تنش نمی‌‌گنجید. به کردستان شتافت. برای مقابله با کومله‌‌ها، فرماندار کامیاران شده بود. یک شهر آرام می‌‌شدند در سایۀ آرام چشمانش. مردی که هم پدر بود و هم عاشق و هم پاسدار حریم ایمان و اشک و حرم؛ و تاوان این همه عاشقی، سرداری بود و جایزه‌‌ای که برای سرش می‌دادند.   

دلش می‌‌تپید برای جوانان شهر. برای هر راه تاریک و بسته‌‌ای چراغ می‌آورد. گویا همان پیر چراغ به دست شهرمان شده بود. در مبارزه با مواد مخدر لرزه بر تن اشرار انداخته بود و سرپرست ادارۀ مبارزه با مواد مخدر استان سمنان و مازندران هم بود.

جنگ که شروع شد، سیدمهدی، پدری مهربان، حالا قرار بود تمام وجودش را نثار کند تا هزاران تولد و هزاران معجزه شکل بگیرد تا عشق بماند و ایمان هم‌‌چنان جاری‌‌تر. او با جاده و آسمان و سنگر، بی‌‌تن دوید در پی جان.

مسؤول تعاون تیپ حضرت معصومه از لشکر ۱۷ علی‌‌بن‌‌ابیطالب(ع) بود. فصل‌‌های مبارزه و جنگ از پی هم می‌‌گذشتند و سیدمهدی سیصدوهفتادویک روز صبر و سکوت و مبارزه را در محراب بندگی‌اش تقدیس کرد. در بیست‌وپنج بهمن شصت‌‌وچهار اروندکنار خروشان، حیاتی تازه یافته بود. والفجر۸ قفل‌‌گشای درهای آسمانی شده بود که دروازه‌‌شان رو به اروند گشوده می‌‌شد. سیدمهدی نگاهش را به جاری رود سپرده و نفس‌های نمناک رود را می‌‌شمرد و تصویر آسمانی که در آینۀ رود نمایان شده بود. در مبارک لحظه‌‌ای با ترکش‌هایی که بهانه‌‌ای برای دیدارش بودند، مشتاقانه مهمان نگاه خداوند شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد.

   “راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

« بنام خداي شهيدان »

« فرازهايي از وصيتنامه سومين شهيد خانواده سردار دلاور اسلام »

1- ما كه پيرو امام حسين(ع) هستيم بايد در عمل هم نشان بدهيم صداقت خودمان را كه فرداي قيامت پهلوي مادر حسين(ع) رو سفيد باشيم.

2- همه بايد بروند به جبهه و خداوند  اين بهانه‌‌هاي واهي و حرف‌‌هاي مفت را قبول نمي‌‌كند كه من مقلد فلان مجتهد هستم و يا بچه‌‌ها تنها هستند و يا چك دارم اين‌‌ها همه بهانه‌‌هاي بني‌‌اسرائيلي مي‌‌شود.

3- شهادت افتخاري بس عظيم است كه نصيب هركس نمي‌‌شود و شهيد شاهد و آگاه است و مواظب باشيد كه پشت پا به خون شهدا نزنيد كه خون شهيد همواره مي جوشد و تو را دير يا زود خفه مي كند.

4- جا دارد كه ما آنقدر شهيد و معلول و اسير بدهيم تا اين اسلام عزيز زنده گردد پرچم پر افتخار الله اكبر و لا اله الا الله در تمامي روي زمين بر افراشته گردد.

5- پدر و مادر بسيار بزرگوارم سلام عليكم ، شما بايد صبر كنيد چرا چون جدمان حسين (ع) 72 قرباني در راه دين داد وليكن شما فقط چهار قرباني داديد.

6- همسر عزيز از شما توقع دارم كه براي بچه هايم  از قرآن و اسلام و امام عزيز و روحانيت مبارز سخن بگوييد كه اين مملكت چه وضعي داشت و اكنون گلستان است.

7- هيچ وقت از روحانيت خط امام جدا نشويد كه جدا شدن همانا و به هلاكت رسيدن همانا و بدانيد دشمن شرق و غرب دير يا زود نقشه دارد كه شما را از روحانيت جدا كند بايد بيدار باشيد.

8- بعد از هر نماز به امام عزيز دعا كنيد و به آمريكا و شوروي و اسرائيل لعن و نفرين كنيد . بچه هاي عزيز اخلاق اسلامي و حجاب اسلامي را پيشه خود سازيد.

- برادرم و خواهرم ما بايد شكرگزار نعمت رهبري باشيم و اينكه در عصري بوديم كه حاكمان از بهترين و سالم‌‌ترين و با تقوي ترين مردم روي زمين هستند اگر قدر نعمت رهبري را ندانيد و شكر گزار نباشيد جان شما فرداي قيامت محاكمه خواهيد شد و به عذاب الهي گرفتار مي شويد.

10- برادر تا فرصت را از دست ندادي توبه كن و بدرگاه الهي ناله كن و دعا كن كه خدا تو را ببخشد. 11- بايد به دو اصل قبولي و تبري توجه بيشتري شود و افرادي كه مي بينيم نه با انقلاب و نه با اسلام كار دارند آنها را طرد كنيم.

12- برادر و خواهر اداري ميزي كه پشت آن نشسته اي خونبهاي شهدا است حواست را جمع كن كه چه مي كني جواب مردم را سريعتر بدهيد و مردم را ناراضي و سرگردان ننمائيد.

13- كسبه و كشاورزان عزيز شما تنها نفع خود را در نظر نگيريد به فكر انقلاب و جامعه باشيد كاري كنيد كه خودكفا و آزاد بشويم . 14- خانم‌ها و خواهران شما با حجاب اسلاميتان مشت محكمي به دهان ياوه گويان شرق و غرب بزنيد .

15- يادم مي آيد كه قبل از انقلاب به فكر اين بودم كه چرا ما در زمان پيامبر و ائمه معصومين نبوديم كه آنها را ياري نماييم فرمانشان را به جان بخريم و ليكن بعد از پيروزي انقلاب اين مسئله براي حقير حل شد كه اگر آنها را نديديم لا اقل ولي فقيه و نايب به حق امام زمان ـ ـ را درك كرده و زيارت نمودم و فرمانش را لبيك گفتم.

16- خانمها و خواهران ارجمند شما كه آرزوي زيارت حسين (ع) را داريد و دست شما به قبر آن بزرگوار نمي رسد شب هر جمعه به زيارت شهدا برويد.

17- آنهايي كه پشت به انقلاب و امام و به حركت شهدا و رزمندگان سرد برخورد مي كنند و قبول ندارند دو چهره هستند در تشييع جنازه ها شركت نكنند و در عزاي ما هم نباشند.

سيد مهدي تقوي 1364/11/15

یک دیدگاه برای “شهید سید مهدی تقوی”

  1. علی گفت:

    ایشون فرزند دیگری هم دارند که زمان شهادتشون هنوز به دنیا نیامده بودن و چند ماه بعد از سهادت آخرین فررندشون به دنیا آمد خانم دکتر مهدیه السادات تقوی

ارسالی پاسخی برای علی

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.