جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید شیرمحمد رستمیان

فرازی از وصیت نامه:
شهید شیرمحمد رستمیان

قتي كه اسوه ‌‌هايي چون فاطمه و زينب و خديجه(س) در اسلام براي زنان بلكه براي مردان نيز و بلكه براي دنياي بشريت وجود دارند زنان جوامع مسلمان بايد قله‌‌هاي عزت و استقلال و شرافت و حيثيت و كمال را فتح كرده و در وادي نور قدم نهند همچنان كه زنان مسلمان ايراني در اين مسير قرار گرفته‌‌اند و بايد به دامان پاك چنين مادراني درود فرستاد كه چنين فرزنداني تربيت نموده‌‌اند و جامعه را لبريز از نور ايمان نموده‌‌اند.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :شیرمحمد رستمیان
نام پدر :گل محمد
تاریخ تولد :۱۳۴۰/۰۶/۱۴
محل تولد :روستای تویه دروار دامغان
شغل :کارمند آموزش و پرورش
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تيرانداز
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۱۲/۱۷
محل شهادت :جزيره مجنون
نام عملیات :خیبر
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :دروار
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای دروار

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چهار سال از زندگی مشترک گل‌‌محمد و فاطمه می‌‌گذشت. گل‌‌محمد در شرکت زغال‌‌سنگ به کار شرافتمندانه کارگری مشغول بود. روزهایی که فاطمه‌‌خانم به‌‌تنهایی بار مشکلات زندگی را به دوش می‌‌کشید، گل‌‌محمد نیز در سیاهی و تاریکی معدن، رنج دوری و تنهایی فاطمه را می‌‌فهمید و به یادش بود.

گل‌‌محمد از خداوند رحیم پسری را می‌‌خواست تا در تمام لحظه‌‌های سخت مرهمی باشد بر زخم‌‌های تنهایی فاطمه و آرامشی برای خودش. چهاردهم شهریور‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل گل‌‌محمد درحالی‌‌که هنوز گردوغبار سیاه معدن را از چهره‌‌اش پاک نکرده بود، چشمانش به غنچه نوشکفته‌‌ای افتاد که در آخرین ماه تابستان مهمان خانه‌‌شان شد. نام او را شیرمحمد گذاشتند. 

روستای تویه‌‌دروار محل زندگی گل‌‌محمد و خانواده‌‌اش بود. با آمدنش نوید روسپیدی‌‌اش را نزد پروردگار با خود آورد. آن‌‌ها که همیشه نگاهشان به آسمان بود شیرمحمد را امانتی خدایی دانستند. تلاش کردند تا رسم امانت‌‌داری را خوب به‌‌جاآورند.

شیرمحمد بردباری و صبوری را از مادر و شجاعت و جوان‌‌مردی را از پدرش به‌‌خوبی آموخت.

دوران خوش کودکی را در دامن زیبا و سرسبز روستای تویه‌‌دروار گذراند. هنگامی که دستان لرزان و خسته مادر را لمس می‌‌کرد، آموخته بود که شیرینی و لذت رزق حلال را با رنج فراوان می‌‌توان به دست آورد. هر چه بزرگ‌‌تر می‌‌شد، سهمش از دنیا رنجی بود که به‌‌واسطه روح بلندش نصیبش می‌‌شد.

دوره تحصیل ابتدایی را در روستای تویه و راهنمایی را در روستای مجاور یعنی دروار گذراند. شیرمحمد به جرم مهربانی و صبوری دچار دردی بود که خواب و نشاط نوجوانی را از او ربوده بود. درد او رنج مردم روستایش بود. سردی خانه همسایه‌‌ای که نفت نداشت تا اجاق خانه‌‌اش روشن بماند. پیرمرد بیماری که چشم به در دوخته بود تا شیرمحمد برایش دوا ببرد. مادری که منتظر بود شیرمحمد در جمع‌‌آوری محصول کمکش کند. در کنار تمام دردهایی که دچارش بود باید درسش را نیز می‌‌خواند. بنابراین برای ادامه تحصیل در دبیرستان به دامغان رفت و رشته اقتصاد را در دبیرستان دکتر شریعتی با نمرات عالی به پایان رساند.

در آن هنگام ماورای همه رنج‌‌هایش در جستجوی حقیقتی بود که در سال‌‌های تاریک و جهالت انسان، زیر انبوه فساد و ظلم مدفون شده بود.

 ندای مردی از طایفه درد در تاریکی شب حقیقتی را فریاد کرد و جوانانی چون شیرمحمد با گوش جان پذیرای آن شدند. سایه‌‌های سنگین ظلم و تردید را از آسمان شهر و روستای‌شان کنار زدند و مردمان‌شان را با حقیقت مدفون‌‌شده آشنا ساختند.

محمد در همان روزها در هم‌‌نوایی با مردم تشنه حقیقت به روستا می‌‌رفت و جوانان مشتاق را با خود همراه می‌‌کرد تا در برافرازی پرچم دین خدا یک‌‌صدا شوند. در انجمن اسلامی روستا ثبت‌‌نام کرد. همچنین در آزمون دانش‌‌سرای تربیت‌‌معلم شرکت نمود و قبول شد. پس از شکل‌‌گیری انقلاب، فعالیت‌‌های شیرمحمد به شکل گسترده‌‌ای ادامه داشت. یکی از اعضای فعال انجمن روستای تویه‌‌دروار، او بود.

با شروع جنگ تحمیلی شیرمحمد دوره خدمت به نظام مقدس را در ارتش آغاز کرد. دوران آموزشی خود را در شهر بیرجند از توابع خراسان جنوبی گذراند. ادامه دوران سربازی را در اصفهان و از آنجا نیز در عملیات آزادسازی خرمشهر در میدان نبرد حضور یافت. هر روز آتش خشم دشمن این سرزمین شعله‌‌ورتر می‌‌شد اما در مقابل محبت عمیق جوانان ایران به اهل ‌‌بیت(ع) و وطن با سلاح‌‌هایی از جنس تقوا و وطن‌‌خواهی به زمین خوردند.

سال شصت‌‌ویک او دیگر خود پرتوی از انوار درخشان حقیقت سرخ انقلاب شده و رسالتش رنگ تازه‌‌ای به خود گرفته بود. باید به سراغ کودکانی می‌‌رفت که نسل جدیدی از طایفه روشنی را می‌‌ساختند. 

پس از گذراندن دوره آموزشی دانش‌‌سرای تربیت معلم، قدم در راهی گذاشت که با هر کلامش شمعی از جنس حقیقت در دل کودکان روشن می‌‌کرد.

مهرماه سال شصت‌‌و‌‌یک روستای دشتبو از توابع شهرستان دامغان -که در پنج‌‌کیلومتری تویه قرار داشت- میزبان معلمی جدید بود. شیرمحمد مسافت روستای خود تا دشتبو را هر روز با پای پیاده به عشق دیدن بچه‌‌های باصفای آنجا طی می‌‌کرد. دانش‌‌آموزان نیز برای رسیدن آقامعلم لحظه‌‌ها را می‌‌شمردند تا دوباره با چهره خندانش آنان را بر خوان گسترده آگاهی بنشاند و جرعه‌‌ای از چشمه‌‌سار علم خداوندی بر ذره ذره وجودشان لبریز کند.

سه ماه از روزگار درس و مدرسه می‌‌گذشت؛ اما روح بلندش در کالبدش آرام نداشت و دلش گله‌‌مند از ماندن بود. اشک‌‌هایش همراه با نوای نی‌‌اش در خلوت دشت، زمانی که تنش را برای استراحت به سایه درخت می‌‌سپرد، مرهم زخم‌‌های دل دردمندش بود. معلم روستای دشتبو در این سه ماه به دانش‌‌آموزان خود آموخته بود که نشانه‌‌های ایمان به خدا را در پاکیزگی جسم و نشاط و شادابی روح برای عبادت خداوند، با ورزش می‌‌توان به‌‌دست آورد. او در دی‌‌ماه سال شصت‌‌ودو به تمام بی‌‌قراری‌‌هایش پاسخ گفت و در بسیج روستا برای حضور مجدد در میدان نبرد ثبت‌‌نام کرد.

بیست‌‌وهشت روز بود که باغ‌‌های میوه تویه و دشت‌‌های آرام و جاده خلوت دشتبو دل‌‌تنگ نوای نی شیرمحمد شده بودند.

 هفدهم اسفندماه سال شصت‌‌ودو پس از گذراندن دوازده ماه و بیست‌وسه روز، خیمه تدارکات گروهان با لبخندهای مسؤولش، شیرمحمد کم‌کم وداع می‌کرد و نامش در امتداد نام مجنون‌‌صفتانی نوشته می‌شد که در جزیره عاشقی گرد هم آمده بودند.

چه خوب! محمد نیز خودش را در آن پیدا کرده بود. عملیات خیبر و جزیره مجنون امن‌‌ترین پناهگاه دل‌‌تنگی‌‌ها و دردهای قلب مومن شیرمحمد شد. آرامشی که خداوند وعده‌‌اش کرده بود. او حالا در صف آزموده‌‌شدگان پیروز قرار گرفته بود. رسالتش را در مقام هدایتگری کامل کرد.

 اولین شهید روستای تویه بود. امامزاده میرجبرئیل، میزبان جسم پاک و شمع وجود معلم شهید روستای دشتبو شد.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم الجنته

خداوند جان و مال اهل ايمان را  به بهاي بهشت خريداري كردند.

يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون

آن‌‌ها را كه در راه خدا جهاد مي‌‌كنند كه دشمنان دين را به قتل برسانند و يا خود كشته شوند. با سلام به حضرت صاحب الزمان ولي عصر(عج) و درود بي پايان به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني و سلام به ارواح پاك شهداي صدر اسلام تا به امروز كه جان و مال خود را در راه احياء دين اسلام نثار نمودند.

سلام به يگانه سردار اسلام سرور شهيدان امام حسين(ع) كه درس آزادگي و آزادي به تمامي شيعيان آموخت كه تا اين زمان پيروان راه آن بزرگوار را در كربلاي ايران مشاهده نماييم از نواب‌‌ها تا مطهري‌‌ها و تا   بهشتي‌‌ها و دستغيب‌‌ها و چمران‌‌ها و تا اين لحظه و تا آينده دور و نزديك همه شعار هيهات من الذله را جامه عمل بپوشاند و عباس وار، علي‌‌اكبروار، قاسم‌‌وار، اصغروار و رقيه‌‌وار راه مولاي خود را پيمودند.

آري اي برادران و خواهران مؤمن و حزب‌‌الله بدايد و بشناسيد راه و شعار اين عزيزان را كه چگونه جان به جان آافرين تسليم نمودند و سبیل‌‌الله در پيش  گرفتند. اينجانب شيرمحمد رستميان با نيتي خالص و با عنايت الله بي نهايت خوشحالم كه توانسته قدم در اين راه بنهم و از شما اي ملت عزيز و خانواده گرامي التماس دعا دارم و عاجزانه مي‌‌خواهم از خدا بخواهيد مرا جز شهيدان قرار دهد و شما اي پدر بخوان نوشته اين شخص حقير يعني دست بوست را و از خدا طلب آمرزش گناهانم را بنما.

دعا به جان امام عزيز را از ياد نبريد اين كوثر زمان كه هر چه داريم از اين اسطوره مقاومت است بعد از اين كه خداوند متعال اين افتخار را نصيب اين حقير كرد افتخار بزرگي است كه نصيب شما خواهد شد و مسئوليتتان سنگين است و شما هادي اين خانواده هستيد و ايشان را به سوي الله هدايت بايد بكني چون سرپرست جامعه بخواه كه اين قرباني را از تو قبول كند تكرار مي‌‌كنم از خدا بخواه كه مرا جز شهيدان قرار دهد.

و تو اي مادرم سلام بدان كه تو يك رزمنده في سبيل الله پرورانده‌‌اي و تحويل يك اجتماع داده‌‌اي رزمنده‌‌اي كه براي خدمت اسلام و مسلمين و دفاع از وطن اسلامي خويش جان و مال خود را  فداي اين راه نمودند و باز مي‌‌گويم كه از بزرگ بانوي اسلام فاطمه زهرا (س) عبرت بگيريد و بدان او حسين‌‌ها و حسن‌‌ها پرورانده است و تحويل به عالم بشريت داده است وقتي كه اسوه ‌‌هايي چون فاطمه و زينب و خديجه(س) در اسلام براي زنان بلكه براي مردان نيز و بلكه براي دنياي بشريت وجود دارند زنان جوامع مسلمان بايد قله‌‌هاي عزت و استقلال و شرافت و حيثيت و كمال را فتح كرده و در وادي نور قدم نهند همچنان كه زنان مسلمان ايراني در اين مسير قرار گرفته‌‌اند و بايد به دامان پاك چنين مادراني درود فرستاد كه چنين فرزنداني تربيت نموده‌‌اند و جامعه را لبريز از نور ايمان نموده‌‌اند.

و اي مادر از تو مي‌‌خواهم كه به خاطر من ناله و زاري نكني و به جاي ناراحتي و بي‌‌طاقتي از خدا طلب مغفرت اين حقير را بكن. مبادا كه خداي نكرده ناله كني كه دشمن را شاد كني و وادار كني كه آن كوردلان اراجيف ببافند. به مردم شيريني بده و جشن بگير و با اين حركات و رفتار بايد دشمن را بكوبي و خوار و ذليل نمايي اين بدبخت‌‌ها را دعا به جان امام را از زياد نبري و از خدا بخواه كه مرا جز  شهدا قرار بدهد.

و اي برادران شما عزيزان را اسلام مي گويم و از شما التماس دعا دارم اي عزيزان اين را مي‌‌دانيد كه با توجه به جنگ داشته باشيم و هيچ‌‌وقت خداي نخواسته از جنگ متنفر نشويم و اين كشتارهایی كه شايد از انگيزه‌‌هايش هم اين باشد كه مردم ذهنشان جنگ را فراموش كند و يا خداي ناخواسته در جنگ ببازيم كه نخواهيم باخت و نبايد پيروزي ما طول بكشد و ان‌‌شاالله كه اين پيروزي بسيار نزديك است به اميد آن روزي كه مؤمنان و مسلمانان قبر امام حسين(ع) را زيارت كنند. ان‌‌شاءالله روزي كه به زيارت قبر آن بزرگوار شرفياب شديد شفاعت اين حقير از او خواستار شويد.

ضمناً بدانيد كه در اين برهه از زمان مسئوليتي بس خطير به گردن داريد و بايد به خوبي از عهده‌‌اش برآييد. از اقوام و دوستان، آشنايان مي‌‌خواهم كه امام عزيز را دعا كنند و راه شهدا را دنبال كنند به خصوص از انجمن اسلامي مي‌‌خواهم كه با برخوردي خاضع و خاشع با ملت و با مسلمانان داشته باشيد و براي دين خدا فعاليت خودتان را بيشتر كنيد به ياد اسلام باشيد با منافقان مبارزه كنيد كه هر كس كه به نحوي كه مي‌‌خواست خداي نكرده لطمه‌‌اي به اسلام و مسلمين برساند با شديدترين نحو آنان را سركوب كنيد ديگر به اين‌‌ها فرجه ندهيد. چون هر چه ما ضربه خورديم از همين‌‌ها بوده و خواهد بود.استوارانه راه خويش را ادامه بدهيد.

از انجمن اسلامي مي‌‌خواهم كه هر چه بيشتر و بهتر تزكيه نفس بكنند چون برادران و خواهران مسلمان روستا، شما عزيزان را از بعدي ديگري مي‌‌نگرند. نكند كه خداي نكرده كج‌‌روي يا ضعفي از خود نشان دهيد. از عزيزان دانش‌‌آموز می‌‌خواهم كه درس بخوانند به ياد سخن امام عزيز باشند كه فرموده است اگر كسي به مدرسه برود و درس نخواند حرام است.

ضمناً از برادران و خواهراني كه من مدرس ايشان بودم تقاضاي عفو مي‌‌كنم اگر از من ناراحتي در دل دارند بيرون كنند چون به خدا هيچ منظوري جز يادگيري ندلشته و از خدا بخواهيد كه مرا جز و شهدا قرار دهد همان‌‌طور كه نماز ظهر و عصر را با هم مي‌‌خوانديم و در آخر دعا  می‌‌كرديم انجام بدهيد. مخصوصاً دعا به جان امام را از ياد نبريد تا جایي كه ممكن است ياري و كمك به جبهه و در جاهاي خير كوتاهي نكنيد و حتماً از خانواده شهدا ديدار كنيد زيرا از شماها و نونهالان انتظار دارند.

در آخر اين را مي‌‌گويم كه پدر عزيزم وصي من مي‌‌باشد برايم يكسال نماز و روزه بگيريد. دو هزار تومان بدهيد مقداري را جهت كمك به جبهه و جنگ‌‌زدگان بدهيد بقيه را كتاب براي كتابخانه بسيج مدرسه بگذاريد.

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند

                                                     فرزند عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كني هر دو جهانش بخشي

                                                       ديوانه تو هر دو جهان را چه كند

انرژي اتمي – دارخوين 1362/12/06

شيرمحمد رستميان

 

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.