جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید رضا میرزاخانی

فرازی از وصیت نامه:
شهید رضا  میرزاخانی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :رضا  میرزاخانی
نام پدر :محمود
تاریخ تولد :۱۳۳۸/۰۱/۰۵
محل تولد :دامغان
شغل :جهادگر
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :قائم مقام قرارگاه حمزه
سن :۲۴ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۰۴/۰۳
محل شهادت :سردشت
نام عملیات :عملیات پاکسازي جاده بانه سردشت
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خداوند سفرۀ مهمانی‌‌اش را گشوده بود که گروهی از عالمیان دعوتش را ‌‌شنیده و بر سفره‌‌اش گرد آمده بودند و خرم از این مهمانی باشکوه. آقا محمود به‌‌همراه همسر و اهل خانه‌‌اش در این بزم باشکوه خداوند به عبادت و بندگی خود مشغول و البته منتظر مهمانی بودند از جنس آسمان آبی و آرام.

فروردین سال سی‌‌وهشت نیز گلستانی شده بود با عطر گل‌‌های بهاری‌‌اش. نسیم خنک حیات در سرتاسر شهر کوچک و کویری دامغان پیچیده بود. در پنجمین روز بهار نوزادی چشم‌‌هایش را گشود که با آمدنش بوستان خانۀ آقا محمود معطر شد. به یاد هشتمین امام، آقا محمود نامش را رضا گذاشت تا در بندگی و خلوص، مرضیه الطاف خدایش گردد.

رضا کودکی را در دامان فاطمه ‌‌خانم گذراند تا هر چه بیشتر از نسیم رحمت و مهربانی خاندان عترت نصیبش شود. به‌‌ رسم اهالی باصفای شهر، از همان کودکی رضا در مکتب‌‌خانه، نزد «ملا» قرآن‌‌خواندن را می‌‌آموخت و مشق نور می‌‌کرد تا به زمان تحصیل علم نزدیک شد. تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت.

رضا به کارهای فنی علاقۀ زیادی داشت؛ طوری که همیشه برای تعمیر وسایل خانه داوطلب بود. او بدون استاد، خود استادکار انواع وسایل شده بود. تحصیلات دبیرستان را در دوره‌‌های شبانه ثبت‌‌نام کرد. روزها به کار و تلاش می‌‌پرداخت.  لحظه‌‌ای آرام‌‌وقرار نداشت. بی‌‌کاری بی‌‌معناترین کلمه در زندگی رضا بود. زمان فراغت از کار و تحصیل به تعمیر وسایل خراب منزل می‌پرداخت و طوری استادانه عمل می‌‌کرد که وسایل مثل روز اول آن می‌‌شد.

مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی:

رضا که روز و شب خود را با سختی‌‌های مردم شهرش گذرانده بود، مثل همۀ جوانان غیرتمند با اشک مردم مظلوم شهرش اشک می‌‌ریخت. در کنار مردم وقتی ندای حقیقت و عدالت را از زبان امام‌‌خمینی(ره) شنید آرام و قرار نداشت. به صف مبارزان و قبیلۀ آزادی‌‌خواه شهر و کشور پیوست. 

مبارزات خود را علیه رژیم شروع کرد؛ طوری که ساواک نسبت به خانوادۀ رضا به‌‌ویژه او و برادرانش حساسیت ویژه‌‌ای نشان می‌‌داد تا جایی که ساواک چندین بار دستگیر و شکنجه‌‌اش کرد؛ اما گام‌‌های او در راه مبارزه، محکم‌‌تر می‌‌شد و پخش اعلامیه‌‌های امام(ره) و فریاد تکبیر او و دوستانش در شب‌‌های حکومت نظامی هم‌‌چنان تداوم داشت تا روزی که لبخند سرخ پیروزی بر لب‌‌های خونین و زخم‌‌خوردۀ زمین ایران نشست. گل‌‌بانگ آزادی و آزادگی در سراسر کشور پیچید و رضا و تمام جوانان شهر و کشور را از این همه لطف خداوند شاد کرد.

فعالیت‌‌های پس از پیروزی انقلاب:

بعد از پیروزی انقلاب دل تمام جوانان انقلابی، با دل رهبری گره خورده بود که جوانه‌‌های سبز حقیقت ناب اسلام را در دل‌‌هایشان برای همیشه سبز و بارور کرده بود. عشق رضا به امام(ره) دوچندان شده بود و تمام تلاش خود را می‌‌کرد تا گفته‌‌های او را در میدان عمل به ظهور برساند.

حضور در کشیک‌‌های شب، برای امنیت خیابان‌‌های شهر و مقابله با ضدانقلاب و ارشاد جوانان و پخش کتاب‌‌های مذهبی در بین آنان از جمله فعالیت‌‌های او بود. دوران سربازی رضا فرا رسیده بود. هم‌‌‌‌زمان صدای نفرت‌‌انگیز جنگ بر آسمان آبی کشور طنین‌‌انداز شده بود. رضا شش ماه اول دورۀ سربازیش را در آب‌‌خوری سمنان گذراند.

جنگ دامن گسترده بود و پادگان و روزها و کارهای تکراری‌‌اش رضا را خسته کرده بود. بارها درخواست حضور در جبهه را از فرماندهان خود کرد؛ اما هر بار با مخالفت آن‌‌ها روبه‌‌رو می‌‌شد؛ تا بالاخره توانست موافقت آن‌‌ها را کسب کند. ابتدا به جبهه گیلان‌‌غرب و از آن منطقه به جنوب رفت و خود را به عملیات طریق‌‌القدس رساند.

رضا چون کوهی بود که با حضورش در جبهه قد کشیده بود تا لمس خورشید. عارفی بود که به دنبال نور ‌‌رفت تا خود پرتوی از تجلی عشق خداوند شد و همواره دعای پدر و مادر بدرقۀ راهش.

ورود به جهاد سازندگی:

آذرماه سال شصت بعد از گذراندن خدمت نظام وارد جهاد شد. با ورودش به جهاد به‌‌عنوان تعمیرکار ماشین‌‌های سنگین از جمله لودر، بلدوزر،  تانک و انواع ماشین‌‌ها و رانندگی آمبولانس و ماشین آلات سنگین را بر عهده گرفت. شب و روز در مناطق عملیاتی در کنار نیروهای پشتیبانی حضور داشت.

سرزمین رقابیه، شوش، اهواز، دشت آزادگان، سردشت و ارتفاعات ایران و عراق و مسیرهای خوزستان به ارومیه و یخبندان‌‌های سلماس، کردستان و آذربایجان غربی همه با رضا آشنا هستند. نفس گرم خاک‌‌ریزهای جنوب و راه‌‌های صعب‌‌العبور کوهستانی و ارتفاعات غرب همه با لبخندهای رضا مأنوس بودند. در تمام راه‌‌ها به‌‌دنبال معبری به‌‌سوی نور بود و دیدار خداوند تنها آرزویش. گمنامی که بدون هیچ رد پایی در مسیر حق گام برمی‌‌داشت.

پس‌‌ از عملیات فتح‌‌المبین در رقابیه و عین‌‌خوش، واحد مهندسی-رزمی پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی شکل گرفت و مسؤولیت این واحد بر عهدۀ رضا بود. آرام و قرار نداشت. مسؤولیت‌‌پذیری و اخلاص در پشت لبخندهای خاکی رضا نمایان بود. او که روزها و شب‌ها را با خاک و خاک‌‌ریز به گفت‌‌وگو می‌‌رفت و در سکوت و خلوت خاک‌‌ریزها به نجوا با پروردگار خود می‌‌شتافت هرگز نخواست تا اطرافیانش از مسؤولیت‌‌های او آگاه شوند.

چندین مرحله مجروح شد و هر بار بدون هیچ استراحتی دوباره سخت‌‌تر از قبل، به مبارزه ادامه می‌‌داد. به‌‌عنوان قائم‌‌مقام ستاد پشتیبانی واحد   مهندسی-رزمی انتخاب شد. روزبه‌‌روز دامنۀ فعالیتش گسترده‌‌تر می‌‌شد و دنیای رضا کوچک‌‌تر.

 برای آخرین دیدار به شهرش بازگشت و سرانجام در تاریخ سوم تیرماه شصت‌‌ودو، پس از جابه‌‌جایی واحد پشتیبانی جهاد استان از جنوب به غرب، ارتفاعات سردشت میعادگاه رضا شد.       

او عاشقانه قدم بر دروازه‌‌های بلند گلستان شهادت نهاد و مشتاقانه و سرفراز به دیدار خدایش شتافت؛ آنگاه که ترکش‌‌های سوزان در سر رضا جا خوش کرده بود. رضا پنج روز بعد از شهادتش در بهشت رضای دامغان درحالی‌‌که فرشتگان با عطر خوش بهشتی جسم پاکش را معطر کرده بودند، آرام گرفت.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.