جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید حسینعلی رستمیان

فرازی از وصیت نامه:
شهید حسینعلی رستمیان

به خدا قسم اي كاش چندين جان داشتم تا بتوانم همۀ آن‌‌ها را در اين راهي كه راه پيامبر و علي (ع) و حسين(ع) است فدا كنم. به خدا قسم اين راه آن قدر مقدس است كه اگر صدها باردر اين را بميرم و زنده شوم و باز بميرم احساس مي‌‌كنم كه هنوز رسالت خويش را انجام نداده‌‌ام و وظيفه خود را ادا ننموده‌‌ام.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :حسینعلی رستمیان
نام پدر :محمد
تاریخ تولد :۱۳۴۷/۰۴/۰۱
محل تولد :روستای تویه دروار دامغان
شغل :روحانی
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :غواص
سن :۱۷ سال
خانواده چند شهید :دو شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۱۱/۲۱
محل شهادت :اروند کنار
نام عملیات :والفجر ۸
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش و تیر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :دروار
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای دروار

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حسینعلی در اول تیرماه سال چهل‌‌وهفت در سایۀ پدری آقامحمد و در میان برادران دیگرش چشم باز کرد. کودکی‌‌اش در باغستان تویه رقم می‌‌خورد.لبخند مکرر و چهرۀ گشاده و مهربانی، ودیعه‌‌ای بود که خدایش به او بخشیده بود. شش سال داشت که به‌‌همراه برادران و پدرش نماز می‌‌خواند. ربابه خانم، از زمانی که حسینعلی توان راه‌‌رفتن داشت او را با خود به مجالس قرآن می‌‌برد تا نوای نورانی آیات حق در تمام وجودش جاری شود.

دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «عاشورا» و دوره راهنمایی را نیز در مدرسه «سید جمال‌‌الدین اسدآبادی» در روستای تویه با نمرات عالی به پایان رساند. آقامحمّد علاوه بر دامداری و کشاورزی، رانندۀ مینی‌‌بوس هم بود که بین تویه و دامغان مسافران را جابه‌‌جا می‌‌کرد. حسینعلی در کنار پدر شاگردی می‌‌کرد و به تعمیر و مسائل فنی اتومبیل آشنا می‌‌شد. از تمام فرصت‌‌هایی که داشت بهترین استفاده را می‌‌کرد. هر هفته در نماز جمعه شرکت می‌‌کرد. دوران پیروزی انقلاب ده سال بیشتر نداشت؛ اما در مسیر عاشقی قرار گرفته بود.

مسافر ما حسینعلی در پایگاه بسیج امام سجاد(ع) دامغان فعّالیّت می‌‌کرد. برای کسب معرفت بیشتر، حوزۀ علمیه و مدرسه فتحعلی‌‌بیگ را انتخاب کرد. با شروع کلاس‌‌های درس حوزه چند سالی از شروع جنگ گذشته بود. حسینعلی که علاوه بر جنگ، در کوله‌‌اش، انبوه خوبی‌‌ها از جنس اخلاص، خوش‌‌خلقی و غیرت را قرار داده بود؛ بی‌‌قرار شهادت شد.

لبخند از چهره‌‌اش محو نمی‌‌شد. هم‌‌زمان با تحصیل در حوزه در دبیرستان شریعتی و در دوره شبانه ثبت‌‌نام کرد و در رشته علوم انسانی به تحصیل مشغول شد.

دو سال تحصیل در حوزه و دبیرستان را با موفقیت گذراند. آرام و قرار نداشت. ساعاتی که قبیلۀ خواب‌‌زدۀ دنیا در خواب تن فرومی‌‌رفتند، بیدار می‌‌ماند و در تب بی‌‌شهادتی ناله می‌‌زد.

آخرین روزهای مهمانی‌‌اش در باغستان، چهارمین روز دی‌‌ماه سال شصت‌‌وچهار، رسید. شب‌‌های خیبر را درحالی با رنج بی‌‌شهادتی به پایان برده بود ‌‌که دورۀ چهل‌‌وپنج روزه آموزش غواصی را می‌گذراند و آماده می‌‌شد تا در عملیات والفجر ۸ از غواصان خط‌‌شکن باشد. در بیست‌ویکم بهمن‌‌ماه شصت‌وچهار، واژه شهادت را در کوله‌‌اش جای داد و رفت تا ده سال در آبی آرام اروندکنار، مشقّت روزهای بی‌‌شهادتی را جبران کند.

سیصدوشصت روز شماره روزهای بی‌‌شهادتی‌‌اش بود. تیرماه سال هفتاد‌‌وچهار کوله‌‌بار مسافر عاشق، با پاره‌‌هایی از استخوان و پلاک برگشت. واژه سرخ شهادت بر پلاکی با قدمت ده‌‌ساله حک شده بود.

امامزاده میرجبرئیل تویه در کنار تمام مسافران و اهالی درد، حسینعلی را نیز هم چون برادرش محمدعلی، در آغوش خود جای داد.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحيم

« و مالكم لا تقاتلو في سبيل ا..  والمستضعفين من الرجال و النساء والولدان »

يعني چرا در راه خدا جهاد نمي‌‌كنيد در صورتي كه جمعي ناتوان از مرد و زن وكودك شما اسير ظلم كفارند. (سوره نساء آيه 75 )

سلام بر مهدي (عج) يگانه عدالت‌‌گستر جهان و اين منجي بشريت و سلام ودرود بر رهبر انقلاب و شهداي جنگ تحميلي وسلام بر رزمندگان غيور اسلام وسلام بر ملت حزب‌‌الله كه هميشه در صحنه هستند و سلام بر بندگان شايسته خدا.

اي كاش مي‌‌توانستم احساسي كه در درون خود حس مي‌‌كنم بر كاغذ بياورم اما چه كنم كه قلم و زبان از بيان احساسي كه در درون من حقير وكليه رزمندگان غيور است ناتوان است چرا كه اين احساس رسيدن معشوق و پيوستن به حق مي‌‌باشد.

به خدا قسم اي كاش چندين جان داشتم تا بتوانم همۀ آن‌‌ها را در اين راهي كه راه پيامبر و علي (ع) و حسين(ع) است فدا كنم. به خدا قسم اين راه آن قدر مقدس است كه اگر صدها باردر اين را بميرم و زنده شوم و باز بميرم احساس مي‌‌كنم كه هنوز رسالت خويش را انجام نداده‌‌ام و وظيفه خود را ادا ننموده‌‌ام.

من حقيرتر و كوچك‌‌تر از آن هستم كه براي امت حزب‌‌الله  پيامي بدهم چون حزب‌‌الله به كساني گفته مي‌‌شود كه پيرو كتاب آسماني باشند يعني كتاب خدا و پيامبر وامامان را قبول داشته باشند و بخواهند به احكام اسلام عمل كنند و ما هم هدفمان اين است كه احكام اسلام را پياده كنيم ودر اين‌‌جا جاي خوشبختي است كه بيشتر مردم مسلمان ايران از شهادت باكي ندارند و با آغوش باز به جبهه‌‌ها مي‌‌روند كه امام عزيزمان مي‌‌فرمايد از صدر اسلام تا كنون چنين امتي به خود نديده است.

من به عنوان يك فرزند كوچك‌‌تر يك پيامي به شما امت شهيد پرور دارم. مي‌‌خواهم كه هميشه در خط اسلام باشيد و حركت در خط اسلام ميسر نيست مگر  اطاعت و پيروي از روحانيت مؤمن و انقلابي، بنابراين بايستي در اطاعت و پيروي از ولي امر  يعني امام امت كوشا باشيد و تمام فرامين گوهربار او را مو به مو اجرا كنيم

من از برادران عزيزي كه با من آشنايي داشته و نداشته‌‌اند مي‌‌خواهم كه مرا حلال كنند از نظر غيبت و غيره حتما از من حقير در گذرند چون حالا دست من از هر چيز كوتاه است. اي عزيزان با هواهاي نفساني خود مبارزه كنيد تا موفق و خوشبخت شويد. بدانيد كه امروز من رفتم فردا شما هم خواهيد آمد اين دو روزه دنيا، اين زروزيور شما را فريب ندهد ديگر يكي باشيد و براي اسلام خدمت كنيد.

پدر و مادر عزيزم ان‌‌شاءالله  مرا ببخشيد چون من شما را زياد زحمت داده‌‌ا‌‌م و بر گردن من زياد حق داريد. پدرو مادر گراميم برايم دعا كنيد كه از آن جاي خطرناك رهايي پيدا كنم چون خيلي خيلي مشكل است و دعا‌‌هاي شما در حق فرزند مستجاب مي‌‌شود.

مادر و پدر عزيزم من رفتم شما هم فردا مي‌‌آیيد. كارهايتان را براي خدا انجام بدهيد. برادران عزيزم مرا حلال كنيد و ببخشيد كه آن حق برادري كه داشتيد مي‌‌دانم كه خوب انجام نداده‌‌ام. از قول من از همه دوستان و فاميل‌‌ها حلاليت بطلبيد. من تا حال كه فكر كرده‌‌ام يك روز روزه بدهكارم ولي باز هم در حد ممكن برايم يك سال نماز و روزه بگيريد و محل دفن من هر جايی كه ممكن بود.

خداحافظ 1364/11/19 ديدار تا قيامت

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.