جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید اسدالله رضایی

فرازی از وصیت نامه:
شهید اسدالله  رضایی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :اسدالله  رضایی
نام پدر :علی
تاریخ تولد :۱۳۳۱/۰۵/۱۰
محل تولد :کلاته 
شغل :کارمند مخابرات تهران 
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :مردمی
سن :۲۶ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۵۷/۱۱/۲۱
محل شهادت :تهران 
نام عملیات : 
موضوع شهادت :شهدای انقلاب
نحوه شهادت :تظاهرات تهران

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :تهران
شهر :تهران
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :بهشت زهرای تهران

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در دل کوهسار شمالی و سرسبز دامغان، در روستای کلاته، در دهمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوسی‌‌ویک، چشم و چراغ اهل خانه به نور تولدش روشن شد. دامان مهربان طبیعت مأمن بالیدنش بود. خیلی زود قد کشید و بزرگ شد و به مدرسه رفت. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رسانید و پس از آن پابه‌‌پای پدر و افراد خانواده در مزرعه و باغ کشاورزی می‌‌کرد.

زندگی در میان مردمانی سخت‌‌کوش و پرتلاش از او در همان دوران کودکی مردی ساخته بود که لحظه‌‌ای دست از کار و تلاش و کوشش برنمی‌‌داشت. پرتوان، چابک و چالاک، مهربان و سخاوتمند و مهمان‌‌نواز بود. زمان به‌‌سرعت برق‌‌وباد گذشت و موقع رفتن به خدمت سربازی اسدالله فرارسید.

اسدالله برای خدمت سربازی به تهران رفت و پس از گذراندن دورۀ سربازی مدتی به شغل دست‌‌فروشی مشغول بود و بعد به استخدام مخابرات درآمد و در همان سال‌‌ها با دخترخاله‌‌اش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج پنج فرزند است که از او به یادگار مانده است. اسدالله بسیار مهربان و مرد خانه و خانواده بود. لحظه‌‌ای از یاد خدا و نماز اول وقت و خواندن قرآن غافل نبود.

تنها به آسایش و آرامش خود و خانواده‌‌اش نمی‌‌اندیشید. وسعت روح بلندش به دنبال چیزهایی فراتر از این حرف‌‌ها بود. هر روز که بر اسدالله می‌‌گذشت، دامنۀ آگاهی‌‌اش نسبت به آنچه که در جامعه و اطرافش اتفاق می‌‌افتاد بیشتر می‌‌شد. روح عدالت‌‌خواهش تشنۀ آزادی و استقلال و برآوردن آرزوی شهیدان میهنش بود. نفرتی بزرگ از ظلمی بزرگ در او ریشه گرفته بود. نمی‌‌خواست رؤیاهای دروغین را ببیند. نمی‌‌خواست چشمانش را بر روی تاریکی‌‌های ظلم ببندد تا جهت آفتاب را از او بگیرند. به جای زمزمه، فریاد و به‌‌جای ترانه، سرود مبارزه را می‌‌آموخت. روح بزرگش مثل دریا متلاطم بود و در خواب و بیداریش توفان می‌‌گذشت. در راه پیروزی انقلاب اسلامی دست از سر و از جان شسته بود و از هیچ کوششی فروگذار نمی‌‌کرد.

بیست‌‌ویک بهمن‌‌ماه سال یک‌‌هزاروسیصدوپنجاه‌‌وهفت درحالی‌‌که لبخندی غرورآفرین بر لبش بود و چشم‌‌انتظار دیدن حماسه بزرگ پیروزی انقلاب اسلامی مردم عزیز میهنش بود، هنگام تسخیر پادگان باغ شاه به دست مردم، گلوله‌‌های دژخیمان ستم‌‌شاهی سینۀ اسدالله را نشانه رفت و روح بلندش بر بلندای آسمان میهن همیشه سرافرازش به پرواز درآمد. رفت تا به صف شاهدان و شهیدان میهنش بپیوندد.

پیکر پاکش درست یک روز بعد از پیروزی انقلابی که اسدالله برای پیروزی آن لحظه‌‌شماری می‌‌کرد پس از تشییع در بهشت زهرای تهران در کنار شهدای آزادی و استقلال میهنش دفن شد.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.