جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمدعلی خواجه زاده

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمدعلی خواجه زاده

ای برادرانم محکم و استوار باشید که راه شما راه انبیا است. سلاحتان را محکم نگه دارید و بر قلب دشمن بکوبید و وظیفه سنگینی که دارید انجام دهید تا به هدفتان که همان الله می‌‌باشد برسید.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمدعلی خواجه زاده
نام پدر :جعفر
تاریخ تولد :۱۳۴۳/۰۱/۰۱
محل تولد :روستای جزن دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :امدادگر
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۱۱/۰۱
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :کربلای ۵
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :جزن
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای جزن

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

گویی زمین رازهای درونش را در اولین روز بهار سال چهل‌‌وسه، وقتی آخرین نوازش‌‌های کم‌‌جان نور خورشید را بر پوست خود حس می‌‌کرد، هویدا کرد و حاصل این هویدای جهانی، شکوفه و گل بود و همراه این همه سرخوشی و رازگشایی زمین، گلی سرآمد تمام گل‌‌ها در خانۀ جعفرآقا در آغوش مادر و لبخندهای اهل خانه عطرافشانی می‌‌کرد. نامش را محمدعلی گذاشتند.

اعتبار و سربلندی روستای کوچک جزن، امام‌‌زاده صالحش بود. جعفرآقا و همسرش و نوزاد به‌‌همراه خانواده به پابوسی امام‌‌زاده رفتند و محمدعلی از همان آغاز، رازی که فرشتگان در گوش هم سروده بودند، در هم‌‌جواری‌‌اش با امام‌‌زاده صالح خوب خوانده بود.

کودکی را در جزن سپری کرد. نوجوانی بود که پدر برای همیشه از کتاب زندگی خانواده کنار رفت و محمدعلی که از همان کودکی در کنار پدر راه و رسم زندگی را آموخته بود، باید پدری می‌‌شد برای دیگر اعضای خانواده و تمام مسؤولیت‌‌های زندگی.

دورۀ ابتدایی را در روستا خواند و برای ادامۀ تحصیل در دورۀ راهنمایی و دبیرستان به دامغان رفت. رشتۀ تحصیلی او در دبیرستان بهداشت بود و در این رشته موفق به اخذ دیپلم شد.

در کنار تحصیل همراه تمام جوانان و نوجوانان انقلابی روستا، اولین پایگاه بسیج را تشکیل دادند. به همت او و دوستانش، پرچم پایگاه جوادالائمه(ع) سال‌‌هاست که برافراشته است.

محمدعلی جوان ورزش‌‌دوست و ورزشکار، با بچه‌‌های روستا تیم تشکیل داده و خود مربی‌‌گری تیم دوم روستا را بر عهده داشت.

دورۀ سربازی‌‌اش فرا رسیده بود و باید برای خدمت آماده می‌‌شد.

کار کشاورزی و دامپروری و کار سخت و پر رنج کارگری، ریشه‌‌هایش را محکم ساخته بود و خوب می‌‌دانست که زمین به عشق دستان او می‌‌روید و بهار در گذر هر سال، با بوی عطر غیرت فرزندان این خاک سبز می‌‌شود.

لشکر ۷۷ خراسان محل خدمتش شد. مدتی از خدمتش را در جبهه گذراند و از ناحیه لگن مجروح شد. او که مدال افتخار جانباز بیست‌‌وپنج درصد را بر سینه داشت، برای ادامۀ درمان باید به کشور آلمان می‌‌رفت؛ اما مگر می‌‌توانست یک‌‌لحظه و یک‌‌ثانیه صفای خاکریز و بوی نم سنگر را با هوای سنگین غربت و غریب سوی دیگر دنیا جایگزین کند حتی برای مدتی کوتاه. پس ماند و در کنار دوستان مبارزش به راه خود ادامه داد. هر چند جسمش کمی ناتوان شده بود اما دلش در گرو عهدی بود که با جانان بسته بود.

سربازی او پایان یافت و در بیستم خردادماه  هزاروسیصدوشصت‌‌وپنج با عضویت افتخاری به استخدام سپاه درآمد و چندین مرحله به جبهه رفت.

بهمن‌‌ماه شصت‌‌وپنج، محمدعلی ساکن شلمچه بود. همان خاکی که خداوند به اشارتی به لشکریان مخلص خود وعده کرده بود و خون‌‌بهایش خودش بود. همان سرزمینی که رمل‌‌هایش، کانال‌‌هایش، خاکریزهایش، شرحه‌‌شرحه خواهند خواند برایت از مویه‌‌های بچه‌‌ها زیر بارش آتش و گلوله. محمدعلی ساکن آن سرزمین شد. اولین روز بهمن شصت‌‌وپنج در کربلایی‌‌ترین عملیات، کربلای۵، ترکش مهمان سینه و صورتش شدند و او مهمان خدای خودش شد. امام‌‌زاده صالح جزن، محمدعلی را به یاد اولین روز ورودش در آغوش خود جای داد.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسمه تعالی

وصیت‌‌نامه خود را به نام الله شروع می‌‌کنم مورخ 1365/03/18

با سلام و دورد  بر حضرت محمد(ص) و خانواده مطهرش و سلام و درود بر حضرت علی(ع) و یازده فرزند بزرگوارش، سلام به شهیدان پیرو راه حقیقت و کمال و پیرو راه انبیا(ع) و سلام به کودکان خردسال بسیجی و سلام به کلیه نظامیان و پاسداران با اخلاص و سلام به حرکت مردم مسلمان سلام به جهادگران با اخلاص و سلام به راننده همان لودر و بلدوزر جبهه‌‌ها سلام به کلیه تفنگداران روی خاکریزها و سلام به تک تیراندازها و سلام به آرپی چی زن‌‌ها و سلام به خلبانان  و چتر بازان و سلام بر مجروحان و جانبازان با ایمان و سلام بر گرد و خاک جاده‌‌های پر پیچ و خم جبهه‌‌ها و سلام به کسانی که به هر عنوان برای رضای خدا کار می‌‌کنند.

ای دوستان و برادران عزیزم بدانید که من آگاهانه راه خودم را انتخاب نمودم و با میل و آرزوی قلبی‌‌ام این راه را رفتم و به سوی هدفم که همان الله  می‌‌باشد پیش می‌‌روم.

حسین زمان خمینی روح‌‌الله از ما طلب کمک می‌‌کند و ندای هل من ناصر ینصرنی سر می‌‌دهد و شرکت در جبهه را واجب کفایی اعلام کرده است. آیا می‌‌شود که جواب فریاد فرزند پیامبر(ص) را نداد؟ به خدا ای دوستان نمی‌‌شود و من در جواب حسین زمان مسئول هستم که لبیک بگویم.

 اما ای مادر عزیزم وای برادران عزیز و ارجمندم ازمردن من هیچ ناراحت نباشید بلکه باید خیلی هم خوشحال بشوید که فرزندتان و برادرتان را در راه خدا داده‌‌اید، در ثانی مبادا بعد از مردن بگویید چرا محمد کشته شده زیرا من متعلق به شما نبودم بلکه امانتی از طرف خدا در نزد شما بودم .

ثانیاً مگر بالاتر از علی‌‌اکبر(ع) پسر امام حسین‌‌(ع) هستم پس ای برادرانم محکم و استوار باشید که راه شما راه انبیا است. سلاحتان را محکم نگه دارید و بر قلب دشمن بکوبید و وظیفه سنگینی که دارید انجام دهید تا به هدفتان که همان الله  می‌‌باشد برسید.

همان طور که حضرت علی (ع) می‌‌فرماید:

«الیوم عمل بلا حساب فرداحساب بلا عمل»

امروز روز عمل است بدون حساب  و فردا روز حساب است بدون عمل.

درخاتمه از خداوند متعال می‌‌خواهم که بارالها این خون های ناقابل را که در راه اسلام به زمین ریخته شده از ما بپذیر. امیدوارم که خداوند متعال مرگ ما را شهادت در راه خودش قرار دهد. ان‌‌شاالله.

چند بیت شعر :

ببوسم دستت ای مادر که پروردی مرا آزاد

                                         که اینک فرزندت شده داماد

به حجله می‌‌روم شادان و زخم در بدن دارم

                                     به جای رخت دامادی کفن به تن دارم

ای مادر عزیزم دعا کن :

چه خوش باشد که با ایمان بمیرم

                                     به زیر سایه قرآن بمیرم

دلم خواهد که پیش حجت حق

                                سرافراز و خوش وخندان بمیرم

به حق خاتمه ادیان محمد(ص)

                              به نزد صاحب دوران بمیر

دلم خواهد دلم خواهد خدایا

                          شهید و شاهدی بریان بمیرم

التماس دعا و خاتمه وصیت نامه محمدعلی خواجه زاده

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.