جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمد اسماعیل حیدرزاده

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمداسماعيل حيدرزاده

به خدا قسم این دنیا به یک پول‌‌سیاه هم نمی‌‌ارزد و آن‌‌ها که دل به این دنیا بسته‌‌اند خیلی کوته‌‌فکر و احمقند چرا که اگر در بهترین خوشی‌‌ها زندگی کنند باز هم خوشی دنیا نیست و فانی، ولی آن‌‌جا که جاودانه می‌‌باشد دنیای دیگری است و خوشا به سعادت کسی که وقتی بار سفر را می‌‌بندد توشه‌‌ای کفافش را کند و سرافراز نزد خدا برود.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمداسماعيل حيدرزاده
نام پدر :علي اکبر
تاریخ تولد :۱۳۴۰/۰۱/۰۱
محل تولد :روستای نعیم آباد دامغان
شغل :آزاد
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۱ سال
خانواده چند شهید :دو شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۴/۳۱ 
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :رمضان
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :تهران
شهر :تهران
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای تهران

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چشم‌ها به عقربۀ ساعت دوخته شده بود و منتظر گذشت دقیقه‌ها تا سال هزاروسیصدوچهل تحویل بشود. در فضای خانۀ آقا علی‌اکبر با گریه طفلی شور و شادی عید دوچندان شد. در روستای نعیم‌آباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامغان گذراند. سپس همراه مادر برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت و پس از گذراندن دوران راهنمایی و دبیرستان موفق به گرفتن دیپلم شد.

بعد در رشتۀ مهندسی راه و ساختمان مشغول تحصیل شد و دو سال در این رشته تحصیل کرده بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع‌ شد. حالا دیگر زمان خدمت سربازی‌اش رسیده بود ولی چون تک‌پسر خانواده بود و سرپرست مادر، کفالت گرفت و از خدمت سربازی معاف گردید. دیگر فکر و ذکرش جبهه بود و جنگ. به همین منظور عضو جهاد شد و در سیستان و بلوچستان مشغول خدمت گردید. پدر ازدواج مجدد کرده بود و محمداسماعیل و مادرش جدا زندگی می‌کردند.

مجرد بود و درس‌خوان. مهربان و راستگو، پاک و باصفا، شاد و خنده‌رو، تمیز و با انضباط. با همه ارتباط خوبی داشت و اقوام و بستگان همه از او راضی بودند.

از کودکی در کلاس قرآن شرکت می‌کرد. مؤمن بود و در دفاع از دین حساسیت ویژه‌ای داشت. با دوستانش به مباحثۀ احکام و مسائل دینی می‌پرداخت.

اهل مادیات و زرق و برق دنیا نبود. متواضع بود و مطیع حرف مادر و قدرشناس زحمت‌هایش. اوقات فراغت چندانی نداشت. تابستان‌ها برای کمک به مادر در خانه کار می‌کرد. فقط برخی اوقات در زمین فوتبالی که روبروی محل کارش بود فوتبال بازی می‌‌کرد.

نسبت به حق‌الناس حساسیت فوق‌العاده‌ای داشت. زمانی که با ماشین جهاد آمده بود دامغان، پول بنزین آن را که خودش می‌داد بماند، مبلغی را نیز برای استهلاک آن به جهاد پرداخت ‌کرد و به این هم قانع نشد. وصیت کرد موتوری را که یادگارش بود، بفروشند و پولش را به جهاد بدهند تا مدیون بیت‌المال نباشد.

سرانجام در تاریخ  سی‌‌ویک تیر سال شصت‌‌ویک، دلاورمردانه در عملیات رمضان شرکت کرد و براثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیۀ سر به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد و فقط یاد و خاطره‌اش را برای مادر تنهایش که او را با هزار امید و آرزو و با تحمل زحمت و سختی بزرگ کرده بود به یادگار گذاشت.

پیکر پاکش پس از انتقال به تهران و تشییع باشکوه در گلزار شهدای بهشت‌زهرا آرام گرفت. مادر نیز بعد از هشت ماه به او پیوست.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

( انالله و انا الیه راجعون )

الحمدلله رب‌‌العالمین. سپاس و شکرخدا که شناخت و معرفت خویش را به من آموخت و درود به رهبر عزیز انقلاب رهبر تمام مستضعفین جهان و سلام بر حضرت‌‌مهدی(عج) که ظهورش و نامش بشارت‌‌دهندۀ رهایی دنیا از قیدوبند ظالمان می‌‌باشد.

و با سلام به پدر و مادر عزیزم امیدوارم که این فرزند روسیاه خود را ببخشید و پس از شهادتم از خداوند متعال برایم طلب آمرزش و مغفرت نمایید.

مادرم شاید فکر می‌‌کنی که این همه مصیبت برای تو زیاد بوده است ولی نه مادر این‌‌طور نیست بلکه هرچه  بیشتر باید خوشحال و سرافراز باشی و مطمئن باش که خوشی تو دنیای دیگری است.

به خدا قسم این دنیا به یک پول‌‌سیاه هم نمی‌‌ارزد و آن‌‌ها که دل به این دنیا بسته‌‌اند خیلی کوته‌‌فکر و احمقند چرا که اگر در بهترین خوشی‌‌ها زندگی کنند باز هم خوشی دنیا نیست و فانی، ولی آن‌‌جا که جاودانه می‌‌باشد دنیای دیگری است و خوشا به سعادت کسی که وقتی بار سفر را می‌‌بندد توشه‌‌ای کفافش را کند و سرافراز نزد خدا برود. باری از همه فامیلم و همه شما انتظار دارم که گناهانم را ببخشید و اگر شهید شدم برایم دعا کنید تا خداوند مهربان شهادتم را بپذیرد و در آخر تنها انتظارم این است که پشتیبان امام و ولایت‌‌فقیه باشید تا هم در دنیا سرافراز باشید و هم در آخرت.

در آخر پیش تک‌‌تک فامیل بروید و ازشان بپرسید و اگر خدای‌‌ناکرده از من ناراضی هستند از آن‌‌ها برایم طلب عفو کنید و اگر به کسی بدهکاری دارم بدهید.

خدا یارتان باد.

والسلام. محمداسماعیل حیدرزاده

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.