جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید علی نقی فخرالدین

فرازی از وصیت نامه:
شهید علی نقی فخرالدین

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :علی نقی فخرالدین
نام پدر :رضاقلی
تاریخ تولد :۱۳۳۳/۱۰/۰۲
محل تولد :روستای امروان دامغان
شغل :ارتشی
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :تک تيرانداز
سن :۳۳ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۰۵/۰۵
محل شهادت :اسلام آباد غرب
نام عملیات :مرصاد
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :بمباران هوایی - اصابت ترکش - نوژه همدان

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :امروان 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای امروان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در روز دوم دی‌‌ماه سال هزاروسیصدوسی‌وسه، در روستای امروان دامغان، فرزند پنجم رضاقلی به دنیا آمد. علی‌‌نقی شش خواهر و برادر دیگر هم دارد. پدر خواربارفروشی و باغ داشت. مثل بقیه مردم آنجا کشاورزی می‌کرد. در امروان کشاورزی رونق داشت. آب از چشمه قل‌‌قل در اطراف تویه‌‌دروار می‌آمد. مردم دیم‌‌کاری می‌کردند و کنجد و لوبیا و سیب‌زمینی می‌کاشتند. علی‌‌نقی کمک حال پدر بود.

ابتدایی را در دبستان عنصری روستای زادگاهش خواند. درس‌‌هایش خوب بود. راهنمایی را در مدرسه امیرآباد (امیریه) خواند و متوسطه را در دبیرستان نوبنیاد امیرآباد گذراند. خانواده آنجا برای علی‌نقی اتاقی اجاره کرده بودند که در روزهای سرد، همان‌جا بماند و برنگردد امروان.

پس‌‌ از آن، با گذراندن دوره‌هایی در پایگاه هوایی نوژه ارتش در همدان مشغول به کار شد. مسئول کنترل دستگاهی بود که آمدن هر هواپیما یا موشکی از دشمن را به خاک کشور شناسایی می‌کرد و بعد به پدافند هوایی آنجا اطلاع می‌دادند.

در این مدت به خانه یکی از بستگان رفت و آمد می‌کرد. با خواهرخانم پسردایی ازدواج کرد و در سال شصت‌ویک پسرش، سعید، به دنیا آمد. به گفته خواهر شهید، سیما فخرالدینی، علی‌نقی همیشه سفارش می‌کرد که فرزند را از همان کودکی درست تربیت کنید. از همان نوزادی با پسرش حرف می‌زد. بزرگ‌‌تر که شد کمک کرد تا کلمه‌‌ها را به‌‌خوبی بگوید و بعد راهنمایی‌اش می‌کرد تا سوره‌‌های کوچک قرآن را با تلفظ درست بخواند.

بیشتر علاقه داشت خدمت کند. خانواده با او تماس می‌گرفتند برای دیدن بیاید. گاهی می‌گفت: «ان‌‌شاءالله بعد از پیروزی نیروهای اسلام خدمت می‌رسیم!»

هر وقت وارد خانه می‌شد یا پدرم را هر جا می‌‌د‌ید، می‌بوسید.خانواده شهدا را می‌شناخت. در مراسم تشییع و تدفین شهیدشان شرکت می‌کرد و خود را موظف می‌دانست. همیشه تأکید می‌کرد و یادآوری که باید راه این شهدا را ادامه بدهیم.

دوست و آشنا را تشویق می‌کرد بروند جبهه و انقلاب را حفظ کنند. در کنار این فعالیت‌‌ها، محرم تعزیه‌‌خوانی هم می‌کرد. همه او را به امانت‌داری می‌شناسند. به گفته خودش مقداری طلا پیدا می‌کند. روی دیوار و در مغازه‌‌ها و جاهای دیگر نوشته‌ای می‌گذارد و تلاش می‌کند تا صاحب آن را پیدا می‌کند.

قطع‌نامه پانصدونودوهشت در تیرماه شصت‌وهفت پذیرفته شد. منافقین در عملیات مرصاد به پایگاه هوایی نوژه در محل سوباشی همدان حمله کردند. علی بعد مدت‌‌ها آمده بود مرخصی. باخبر شد که منافقین آمدند، احساس کرد وقت ادای دین است و یک تکلیف شرعی. برگشت سر خدمت.

در حمله هوایی دشمن و بمباران و برخورد موشک به کبودرآهنگ و انفجار رادار هوایی پادگان نوژه، در پنجم مرداد هزاروسیصدوشصت‌وهفت، علی‌نقی و نوزده همکارش، متوجه ورود هواپیما شدند و قبل از ترک محل، شهید شدند. از پادگان به خانواده اطلاع دادند که بستری شده. خانواده به همدان رفتند و آنجا خبر شهادت علی‌نقی را شنیدند و پیکرش را تحویل گرفتند. به پدرش که گفتند: «علی‌‌نقی شهید شده!»

گفت: «می‌دانم! امانتی داشتم از خدا و حالا تحویل دادم.»

پیکرش را به دامغان منتقل و پس از تشییع در گلزار شهدای روستای امروان، به خاک سپردند.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.