جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید علی رضایی

فرازی از وصیت نامه:
شهید علی رضایی

كساني كه اسلام واقعي را شناخته‌‌اند و ايمان آورده‌‌اند شجاع هستند و اگر كساني مسلمان باشند و شجاع نباشند دروغ مي‌‌گويند چون مسلمان از هيچ چيز نمي‌‌ترسد به جز اسلام. پس حالا كه ما ادعاي مسلماني مي‌‌كنيم ‌‌بايد مرگ را بزرگ‌‌ترين نعمتي بدانيم كه خداوند بر ما عطا كرده‌‌است پس چه بهتر است كه اين نعمت همراه با شهادت نصيب انسان‌‌ها بشود.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :علی رضایی
نام پدر :حسن
تاریخ تولد :۱۳۴۲/۰۶/۲۰
محل تولد :روستای آهوانوی دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :فرمانده گروهان پیاده - ل 17
سن :۲۱ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۲
محل شهادت :شرق دجله
نام عملیات :بدر
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سینه

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :آهوانو
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای آهوانو

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دست هنرمند پروردگار رنگ خون به غروب آهوانو زده بود. خورشید آهسته آهسته خود را به پشت کوه‌‌های آهوانو می‌‌رساند. نسیم بازیگوش کوهستان با برگ‌‌های درختان زردآلو و گیلاس به بازی آمده  بود و هر چند وقت یک بار برگی در فضای دل‌‌نشین روستا رقص‌‌کنان به زمین می‌‌افتاد.

نگاه گوهر در هوا به پرواز درآمد و به غروب زیبا و باشکوه خیره شد. در ذهن، تاریخ را مروری کرد. با خود ‌‌گفت: «امسال، سال هزاروسیصدوچهل‌‌ودو تاریخ تولد اولین فرزندم خواهد بود.»

لباس‌‌های نوزاد را دانه دانه چید و در بقچه گذاشت. به زمان آمدن مسافرش چیزی نمانده بود و گوهر در انتظار نوزاد لحظات را می‌‌شمرد. فردای آن روز خبر در روستا پیچید که فرزند حسن رضایی پای به کره خاکی گذاشته است.

علی اولین فرزند حسن، چشم و چراغ خانه را روشن کرده بود. همه قدم نورسیده را تبریک می‌‌گفتند و شیرینی می‌خواستند. آن روز خیلی از مردم آهوانو از شیرینی تولد علی، کام‌شان شیرین شد.

علی کوچک، کودکی خود را در هوای مطبوع آهوانو سپری می‌کرد و در دشت و دامن و کوه‌‌های بلند رشد می‌نمود تا به سن مدرسه رسید. او پسری شجاع و جسور بار آمده بود و این خصایل پرورش‌‌یافتگان کوهستان است.

دوران ابتدایی را در روستا گذراند و به علت نبودن مقاطع تحصیلی دیگر به شهر دامغان عزیمت کرد. پدر در شهر خانه‌‌ای برایش اجاره کرد تا بتواند راحت‌‌تر درس بخواند. علی به‌‌همراه چند نفر از دوستانش در منزلی ساکن شدند و پدر هم به‌‌همراه آن‌‌ها به شهر آمد تا هم مراقب نوجوانش باشد و هم به کار بپردازد.

او با بچه‌‌های دیگر فرق داشت و به جای این‌‌که از امکانات تفریحی و ناسالم آن روزها مثل رفتن به سینما و پرسه‌‌زدن در خیابان‌‌ها استفاده کند، برای هم‌‌سالان خود تیم والیبال درست کرد و سرگرمشان ساخت.

آهسته آهسته نوای انقلاب به گوش می‌‌رسید و سخنان امام‌‌خمینی(ره) به جوانان هوشیاری می‌‌داد. علی نوجوان، شیفتۀ امام و عقایدش شد و راه امام را پیش گرفت و به فرمانش گوش داد و شد یکی از انقلابیون فعال شهر.

او از هیچ کاری برای اشاعه فرهنگ انقلاب دریغ نکرد. به‌‌همراه فعالیت‌‌های انقلابی درسش را تا پایان هنرستان ادامه داد و در رشته برق فارغ‌‌التحصیل شد. در دانشگاه شرکت کرد و قبول شد اما علاقه‌‌اش به عضویت در سپاه بیشتر بود. به همین خاطر دانشگاه نرفت.

جنگ تحمیلی شروع شده بود و علی‌‌رغم مخالفت برخی اقوام، علیِ غیرتمند، مشتاقانه به سوی جبهه‌‌ها شتافت.

شیرمرد جبهه‌‌ها، مخلصانه و مردانه با دشمن جنگید. او در سمت اطلاعات عملیات و فرمانده گروهان، خدمات شایانی کرد و در ادب و اخلاق و ایمان چون دیگر رزمندگان شهره شد.

در چندین عملیات، جسورانه شرکت کرد تا این‌‌که بیست‌‌ودوم اسفند سال هزاروسیصدوشصت‌‌وسه در عملیات بدر به مقام رفیع شهادت که آرزویش بود دست یافت و عاشقانه به دیدار محبوب شتافت و در زادگاهش، روستای باصفای آهوانو، به خاک سپرده شد.

«نامش هنوز ورد زبان‌‌هاست.»

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسمه تعالی

سخنان پر ارزش كه در سر لوحه اين ورقه است مرا از حاشيه رفتن بيش اندازه معذور مي‌‌دارد و حال هم چند كلمه‌‌اي حاشيه به نيت وصيت‌‌نامه مي‌‌نويسم.

با درود به رهروان راه حق و حقيقت و با سلام بر امام و امت هميشه در صحنه امام و با سلام برتمام آزاد مردان ايران زمين و امت حزب‌‌الله كه با انتخاب كردن راه درست زندگي و روشنگري كامل و انديشه راسخ در اين جهان پر هرج و مرج باعث شدند كه ما هم به اندازه‌‌اي راه درست زندگي كردن را بياموزيم و با درود بر محمد(ص) فرستاده خداوند و اين نعمت پر ارزش كه خداوند براي بشر درروي زمين انتخاب كرد و به او آموخت قرآن را و آن چراغ هدايت را كه ثمره آن را هم اكنون فرزندان ايران زمين در اين زمان و در دوراني كه ظلمت همه جا را فراگرفته و غم و اندوه دنياي ماديون پرستان را پر كرده جوانان ايران زمين چون فرشتگان درخشان كه در بعضي موارد از فرشتگان هم درجه آن‌‌ها بالاتر مي‌‌رود چنان به كام مرگ مي‌‌روند كه هيچ انساني درروي زمين نمي‌‌تواند بگوييد چيزي را در زندگي آن‌قدر دوست داشته كه از اشتياق اين فرزندان عزيز به مرگ بيشتر باشد آنچه كه اين حركت را به وجود آورده اسلام و اعتقاد جوانان عزيز به زندگاني جاودانه است كه هيچ چيز در اين دنيا لب تشنه و دل گرسنه آن‌‌ها را آرام نمي‌‌دهد مگر شهادت.

وقت بسيار كم است يعني اين وصيت‌‌نامه يك ساعت قبل از  به خط مقدم رفتن نوشته شده من پيام‌‌هاي زيادي دارم كه متأسفانه در اين وقت كم نمي‌‌توانم آن‌‌ها را بيان كنم فقط اين را مي‌‌خواهم به تمام خويشاوندان و دوستان و بالخصوص پدر و مادر عزيزم  بگوييم كه من راه را بعد از پيمودن چاه‌‌هاي بسيار با چشم باز و انديشه‌‌اي آميخته با شناخت بر جوامع انتخاب كردم  و دوست دارم كسي در پيش خودش نگويد كه فلان‌‌كس در مسائل با اطلاع نبود، من همه چيز و همه نيرنگ‌‌ها را ديدم و طرز به كاربردن آن‌‌ها را هم بهتر از كساني كه به كار مي‌برند بلد بودم اما فرهنگ اصيل اسلام و همچنين حركت‌‌هاي انسان كاملي چون حضرت امام خميني بود كه دست مرا گرفت و از تمام چاه‌‌ها كه در داخل آن‌‌ها همراه با خنجرهاي تيز و مارهاي قوي بود نجات داد و تا اندازه‌‌اي در راه انسانيت قرار داد كه باز هم خجالت مي‌‌كشم از خداوند و پيامبرانشان با اين همه گمراه‌‌ها و ناداني‌‌ها كه از تاريخ لجن‌‌زار زندگي من سرچشمه مي‌‌گيرد چگونه به عنوان سرباز اسلام پيش آن‌‌ها سربلند كنيم.

اميدوارم كه تمام انسان‌‌هايي كه مرا مي‌‌شناسند اگر بدي از من ديده ‌‌اند مرا ببخشند و از تمام انسان‌‌هايي كه وصيت‌‌نامه مرا براي آن‌‌ها مي‌‌خوانند مي‌‌خواهم كه از خداوند بخواهند مرا ببخشند و از گناهانم كه بسيار سنگين است درگذرند.

حدود 15000 تومان پول بانك دارم و 14000 تومان كه آن را خرج خواهر مريضم بكنيد.

به اميد پيروزي و زماني كه مهدي صاحب الزمان ظهور كند و تمام انسان‌‌ها را از بند اسارت نجات دهد خداحافظ.

از پدر و مادرم خواهش مي‌‌كنم مرا ببخشند و در ضمن هيچ وقت به اطراف خود نگاه نكنند و نظر بدهند كساني كه اسلام واقعي را شناخته‌‌اند و ايمان آورده‌‌اند شجاع هستند و اگر كساني مسلمان باشند و شجاع نباشند دروغ مي‌‌گويند چون مسلمان از هيچ چيز نمي‌‌ترسد به جز اسلام. پس حالا كه ما ادعاي مسلماني مي‌‌كنيم ‌‌بايد مرگ را بزرگ‌‌ترين نعمتي بدانيم كه خداوند بر ما عطا كرده‌‌است پس چه بهتر است كه اين نعمت همراه با شهادت نصيب انسان‌‌ها بشود.

به اميد روزي كه اسلام بر جهان حاكم شود

علي رضايي

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.