جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید شهاب شهابی

فرازی از وصیت نامه:
شهید شهاب  شهابی

 در گذرگاهی به نام زندگی باید قوی و استوار بود نه این‌‌‌که مانند بید معلق، سربه‌‌هوا و با نسیمی از سویی‌‌‌ به‌‌‌ سویی شد. پس باید در موضعی استوار با سلاح آتشین اندیشه، تفکر، تعقل، مطالعه، تجربه و آموزش به مصاف سهمگین مشکلات شتافت.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :شهاب  شهابی
نام پدر :رضا
تاریخ تولد :۱۳۳۹/۰۸/۰۸
محل تولد :دامغان
شغل :دانشجو
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۶ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۶/۰۴/۱۵
محل شهادت :فکه 
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت گلوله توپ

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خانواده و خانۀ آقا رضا و شمسی‌‌خانم، این زوج صمیمی و گرم، در هشتمین روز آبان‌‌ماه سال سی‌‌ونه، ستاره‌‌باران شد. شهاب اولین پسر خانواده بود.

آقای شهابی خود چراغ هدایتی بود برای بچه‌‌های شهر؛ چه روزها در پشت نیمکت‌‌های کلاس و درس و چه در زمان‌‌های دیگر، در میان مردم شهر. شهاب دوران خردسالی‌‌اش را زیر چتر هدایتگری پدری فرهیخته و مادری بردبار و صبور گذراند. به دلیل هوش سرشارش مورد توجه همه دوستان و آشنایان بود.

ظش

کودک بود اما در ادب و متانت، استاد همگان. تحصیلات دوره شش‌‌ساله ابتدایی را در طول سه سال با موفقیت و نمرات عالی به پایان رساند. پس از آن وارد دوره دبیرستان شد. سه سال اول دبیرستان (سیکل اول) و سه سال دوم دبیرستان (سیکل دوم) را نیز در سطح عالی به پایان رساند.

رشته تحصیلی او در دبیرستان (سیکل دوم) ریاضی بود. سال پنجاه‌‌وپنج، شانزده‌‌‌ساله بود که موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد. شهاب‌‌ باهوش و نخبه، به دلیل علاقه‌‌اش به رشته تجربی (طبیعی سابق) یک سال بعد یعنی سال پنجاه‌‌وشش با موفقیت کامل توانست دیپلم رشتۀ علوم تجربی را نیز کسب کند. از کارهای مورد علاقه‌‌اش مطالعه بود. بیشتر اوقات خود را برای مطالعه کتاب می‌‌گذاشت. در زمینه‌‌های مختلف اطلاعات زیادی کسب می‌‌کرد. او خود را برای ورود به دانشگاه آماده کرده بود.

مهرماه سال هزاروسیصدوپنجاه‌‌وشش وارد مدرسه عالی شمیران شد و در رشته مدیریت به تحصیل خود ادامه داد. درحالی‌‌که از هم‌‌کلاسی‌‌هایش چند سال کوچک‌‌تر بود. در روزهایی که خداوند، بندگان رنج‌‌کشیده‌‌اش را در مسیر حق‌‌گویی مقتدای‌‌‌شان خمینی(ره) قرار داده بود تا با تلاوت آیه‌‌های عشق، پایان بیدادگری قابیل زمان را اعلان کنند، چشمه‌‌های فرهنگ ناب محمدی توسط جوانانی چون شهاب دوباره جاری شد و انقلاب فرهنگی شکل گرفت. جوانانی که چشمان‌‌‌شان به روشنی خورشید بود و در دوران عطشناکی خاک، ریشه‌‌های‌‌‌شان در ابرهای پرباران، جای داشت.

در کنار تمام فعالیت‌‌های سیاسی و فرهنگی، دفاع از محرومان و مستضعفان نیز، سرلوحۀ همه مبارزات‌‌‌شان شده بود. با شروع مجدد درس و دانشگاه، در دانشگاه علامه طباطبایی، در رشته موردعلاقه‌‌اش علوم اجتماعی تحصیلات خود را ادامه داد تا به اخذ لیسانس نائل آمد.

پس از پیروزی انقلاب، به روستاهای مختلف می‌‌رفت. ضمن آشنایی با مشکلات و ارزش‌‌های بومی آن مناطق، مرهمی می‌‌شد بر آلام و مصائب روزگاری که بر آنان گذشته بود. تمام تلاش خود را می‌‌کرد تا سطری از رنج‌‌های‌‌‌شان را از لوح دل زخمی‌‌‌شان پاک کند. مقید به نماز بود و قرآن. وام‌‌دار وقار و متانت بزرگان دین و معصومین(ع) بود. چنان که همه ناگزیر می‌‌شدند به رعایت ادب و وقار، جایی که شهاب حضور داشت. از بی‌‌عدالتی و تبعیض بسیار رنج می‌‌کشید اما هرگز به تسلیم نمی‌‌اندیشید. در تمام شؤون زندگی ممتاز بود. سنگ صبوری بود برای همه دوستان و کسانی که می‌‌شناختندش. به ادبیات عرفانی به‌‌ویژه آثار مولوی، سعدی و حافظ، علاقه‌‌ای خاص داشت و بسیاری از این اشعار و غزلیات را حفظ می‌‌کرد.

سال هزاروسیصدوشصت‌‌وپنج، به خدمت مقدس سربازی رفت. دوره آموزشی را در لشکر کرمانشاه و سپس به لشکر ۷۷ ثامن‌‌‌الائمه(ع) خراسان منتقل شد.

ادامه خدمتش را در جبهه‌‌های جنوب و در منطقه فکه به‌‌عنوان پزشک‌‌یار در بیمارستان صحرایی مشغول شد.

 شهاب‌‌، رنج و مشکلات در راه خداوند را برگزید و نهایت آرزویش شهادت بود. شهادت را به معنای خدمت و اطاعت خالصانه معبود و دیدار او می‌‌دانست. فکه را دوست داشت. وقتی در چادر صحرایی بود، دل سرگردانش به سرزمین‌‌های تشنۀ نینوا می‌‌رفت تا کنار خیمه‌‌های سوخته در عطش، اذن دخول می‌‌خواست برای تشنه‌‌رفتن. جانش بوی عشق و شهادت گرفته بود. در کنار تمام رنج‌‌هایی که بر مردمانش می‌‌گذشت، حتی آسمان هم برایش تنگ بود و بی‌‌تاب رفتنش. پانزدهمین روز تیرماه شصت‌‌وشش بود و انتظار، بی‌‌مفهوم‌‌ترین واژه برایش. جلوۀ یار را در لب‌‌های خشکیده و تاول‌‌‌زده فکه، دیده بود. فکه، بهشتی شده بود و تشنگی اذن دخولش.

بال‌‌هایش را گشود درحالی‌‌که فرشتگان به استقبالش آمده بودند.  فردوس‌‌‌رضای دامغان پذیرای این دانشمند جوان شد؛ درحالی‌‌که عطر شهادت در هفت آسمان پیچیده بود.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسمه تعالی

در گذرگاهی به نام زندگی باید قوی و استوار بود نه این‌‌‌که مانند بید معلق، سربه‌‌هوا و با نسیمی از سویی‌‌‌ به‌‌‌ سویی شد. پس باید در موضعی استوار با سلاح آتشین اندیشه، تفکر، تعقل، مطالعه، تجربه و آموزش به مصاف سهمگین مشکلات شتافت.

فرار راه حلی برای مشکلات است اما تا کی؟ پاتکی دیرپای و جاودانه می‌‌خواهد و کفش‌‌هایی به دست تا بتوان تا آخر از آن رمید ولی اگر مشکلات برسند، حتی دیگر نمی‌‌توان کفش‌‌هایی را که درآوردی به پای کنی. پس فرار به چه امید وقتی فرجامی چنین ناکار دارد؟

انسان همواره بین نیازها و خواسته‌‌های خود از یک طرف و امکانات و توانایی‌‌هایش از طرف دیگر در کشمکش است.

برای این‌‌‌که دچار ناراحتی‌‌های روحی و روانی نشویم و در مسیری صلاح و صحیح گام برداریم، باید نسبت به عوامل موجود این جریان، شدیداً توجیه باشیم. یعنی مکانیسم حرکت پدیده‌‌هایی را که در ارتباط با آن هستیم بیابیم و نسبت به رفع آن نابه‌‌سامانی‌‌هایی که وجود دارد بکوشیم.

۲ دیدگاه برای “شهید شهاب شهابی”

  1. شهاب شهابی گفت:

    ارادتمند تمامی شهدای عزیز هستم

    • شهاب شهابی گفت:

      خوشحالم وافتخارمیکنم هم نام و هم نام خانوادگی ام با این شهید بزرگوار تشابه دارد
      حس بسیار خوبی هست

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.