جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید رمضان طالبی

فرازی از وصیت نامه:
شهید رمضان طالبی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :رمضان طالبی
نام پدر :حسین
تاریخ تولد :۱۳۱۵/۰۹/۰۵
محل تولد :دامغان 
شغل :میوه فروشی
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :راننده تدارکات محور عملیاتی
سن :۴۵ سال
خانواده چند شهید :دوشهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۱/۰۲/۲۱
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :بيت المقدس
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر

شناسنامه تدفین

کشور :ایران 
استان :سمنان
شهر :دامغان 
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

پرشور بود و پرتلاش. نظم و انضباطش زبان‌زد بود و اخلاقش عالی. در آذرماه هزاروسیصدوپانزده در شهر دامغان به دنیا آمد.عاشق کشتی بود. هر وقت بستگان در منزلش جمع می‌شدند بساط کشتی را پهن می‌کرد. یا اگر بچه‌های دامغان برای مسابقات به مشهد می‌رفتند او نیز آن‌ها را همراهی می‌کرد.

چشم‌داشتی نداشت که هیچ؛ هزینه‌های خودش را در جنگ می‌پرداخت. همان هزینه‌های خورد و خوراک را می‌گویم. دنبال دنیا و نیازمندی‌های شخصی نبود. انقلابی بود و ولایت‌مدار.

شغل آزاد داشت و اهل خرید و فروش بود. هرچند که پاتوق اصلی او مغازه‌اش بود ولی با نیسان جگری‌اش همه ‌جا حاضر بود. از همه ‌جا حاضرتر در نمازهای جمعه و جماعت مغرب و عشای مسجد جامع دامغان. بین اول‌ها اول بود. به گواهی دوستانش بار آخری که می‌خواست راهی جبهه شود بعد از نماز دورتادور دیوار مسجد را می‌بوسید. آخرین باری بود که مسجد را می‌‌دید.

در روزهای گرم فعالیت‌های انقلابی مردم در سال پنجاه‌‌وهفت خیلی به چشم می‌آمد. بیشتر وقت­ها نفر اول تظاهرات بود. با آن‌که زمستان بود و هوا سرد، کتش را درمی‌آورد و آستین‌ها را هم بالا می‌زد تا راحت‌تر مشت‌های گره کرده‌اش را به اهتزاز درآورد.

یک روز وقتی راه‌‌پیمایان روبه‌‌روی فرمانداری شهرستان رسیدند، رفت داخل حیاط فرمانداری و مردم هم پشت ‌سرش وارد شدند. بالای پله‌ها شعارهای داغ می‌داد و مردم هم تکرار می‌کردند.

مردم شهر او را به پهلوانی و جوان‌مردی می‌شناختند. ورزشکار بود و از کشتی خیلی لذت می‌برد. روبه‌‌روی منزلشان زمین خاکی‌ای بود که گاه‌‌وبی‌گاه بین بچه‌های محل مسابقۀ کشتی برگزار می‌کرد.

سلام‌های بلند و مهربانانۀ او را اهل محل و آشنایان دوست داشتند و او هم اغلب پیش‌قدم بود. بی‌سروصدا به نیازمندان کمک می‌‌کرد.

پروندۀ شهید مطالبی دارد که تأمل‌برانگیز است. در قسمت نام فرزندان هشت اسم نوشته شده‌‌است. دو نفر پزشک و یک فوق‌لیسانس.

حتی هشت فرزند هم او را خانه‌نشین نکرد.حتماً پس از شهادتش همسر شهید و پسر بزرگش رجبعلی رنج بسیاری کشیدند تا بچه‌ها سروسامان گرفتند.

در برابر دفعات اعزام به جبهه نوشته شده بود: «متعدد» و در ستون جمع مدت مأموریت هم نوشته‌‌شده «نامشخص.»

رانندۀ تدارکات محور عملیاتی بود که معراجش را در بیست‌‌ویک اردیبهشت شصت‌‌ویک از خاک شلمچه آغاز کرد. از طریق جهاد سازندگی به منطقه اعزام شده بود. چون حبیب‌ابن‌مظاهر در کربلای ایران پاگذاشت و پس از ماه‌‌ها جهاد سرانجام در عملیات الی­بیت­المقدس، ترکش خمپاره گلوی مبارکش را پاره کرد. شاید در لحظات آخر به یاد سرباز کوچک کربلا افتاد و یا نمی‌دانم چشم‌هایش چه دید که خیال برهم نهادن نداشت.

در تاریخ بیست‌‌ویکم تیر شصت‌‌وهفت فرزندش، شعبانعلی، در ابوغریب به شهادت رسید و در جوار پدرش به خاک سپرده ‌‌شد و انتظار دیدار پدر پس از شش سال به سرآمد و در جنات نعیم در کنار پسر روزی‌‌خوار خوان خدا شد.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.