جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید حسین پریمی

فرازی از وصیت نامه:
شهید حسین پریمی

مرا در کنار دیگر شهیدان بهشت رضای دامغان به خاک بسپارید چون آن‌‌جا گوشه‌‌ای از کربلای حسین (ع) می‌باشد و روی قبرم لاله‌‌ای سرخ بکارید که آن رهگذر خام بداند که این لاله‌‌های سرخ پیکر شهیدان گلگون کفن است و هیچ گاه این شعار را از یاد نبرید که شهیدان زنده‌اند الله‌‌ اکبر به خون غلطیده‌‌اند الله اکبر روحتان شاد و راهتان جاوید باد.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :حسین پریمی
نام پدر :یحیی
تاریخ تولد :۱۳۴۰/۰۶/۱۰
محل تولد :روستای فخرآباد دامغان
شغل :جوشکار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۰ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۰۹/۰۹
محل شهادت :بستان
نام عملیات :طریق القدس - حماسه سوسنگرد
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در گوشه‌‌ای از کویر دامغان در روستای فخرآباد، چهارمین فرزند حاج ‌‌یحیی از خوان بی‌‌منت خداوند نصیبش شده بود.

دهم شهریورماه سال هزاروسیصدوچهل خورشیدی درحالی‌‌که حاج ‌‌یحیی، هم‌‌نوا با تمام ذرات عالم به غربت کاروان عاشورا می‌‌اندیشید و با چشمانی نمناک به مولایش حسین(ع) اقتدا کرده بود، نام پسرش را حسین گذاشت تا از همان آغاز، مسافر نجات‌‌یافته کشتی حسین(ع) باشد.

حسین کودکی‌‌اش را در فخرآباد گذراند. تحصیلاتش را تا کلاس پنجم ادامه داد. پس از آن ترک تحصیل نمود و به پیشنهاد پدر برای کار در آهنگری مشغول به کار شد.

حاج ‌‌یحیی خود کشاورز بود و زبان زمین و خاک را خوب می‌‌دانست و می‌‌دانست که خدای خالق، جهان را پر از برکت و نور آفریده است و از خاک، نان و عشق و غیرت به بار می‌‌آورد. فرزندان نیز چونان پدر رشد یافته بودند.

حسین در یکی از شب‌‌هایی که در تهران بود از ناحیۀ پا دچار سوختگی شدید شد و به‌‌ناچار دوباره به نزد خانواده برگشت و در کنار پدر مشغول کار شد.

چندی بعد سیل عظیمی روستای فخرآباد را ویران کرد و خانواده حاج ‌‌یحیی و تمامی اهالی روستا مهاجرت کردند. حاج ‌‌یحیی در یکی از محله‌‌های قدیمی شهر به نام محله ‌‌امام، خانه‌‌ای تهیه کرد و خودش مشغول کار کشاورزی شد.

حسین در یک مغازۀ آهنگری مشغول کار شد. چندی بعد استاد آهنگر شد و توانست برای خودش به ‌‌طور مستقل کار کند. البته به‌‌همراه یکی از برادرانش.

خود را برای خدمت سربازی آماده می‌‌کرد. جنگ هم شروع شده بود. سیزدهم بهمن‌‌ماه سال پنجاه‌‌ونه پس از گذراندن دورۀ آموزشی در تهران راهی پادگان می‌‌شود و مدتی را هم در نیروی هوایی دزفول مشغول خدمت  می‌‌شود. بعد از گذشت چند روز به ‌‌صورت افتخاری در ستاد جنگ‌‌های نامنظم شهید دکتر چمران ثبت‌‌نام می‌کند و عازم جبهه‌ها می‌شود.

حسین که همیشه خندان بود، درد و رنجش را فقط در سکوت شب و در نگاه ستارگان به زمین آهسته زمزمه می‌‌کرد.

حسین که تمام نیازمندان روستا تنها امیدشان در سخت‌‌ترین شرایط بعد از معبود به او بود، حالا باید در جایی دیگر وارد میدان می‌‌شد.

 در عملیات طریق‌‌القدس شرکت نمود. در فتح بستان بر اثر اصابت ترکش در نهم آذرماه سال شصت درحالی‌‌که آرام بود و لبخند بر چهره داشت خدای خویش را به نظاره نشست و فرشتگان بر این دیدار عاشقانه غبطه خوردند. پیکر پاک حسین در گلزار شهدای شهر دامغان آرام گرفته است.

    “راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام بر خمینی کبیر

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفا کانهم بنیان مرصوص

خدا آن مومنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می‌دارد.

امروز این آیه شریفه مصداق پیدا کرده و خلق مسلمان ایران در برابر دشمنان خدا چون صف آهنین ایستادگی می‌کنند و از هیچ ایثاری فروگذار نیستند و در میدان حق و شهید شدن در میدان حق علیه باطل. نام: حسین            نام خانوادگی: پریمی                        شهرستان: دامغان شماره شناسنامه: 3                   تاریخ تولد: 1340           نام پدر: یحیی

درجه:سرباز نیروی هوائی جمهوری اسلامی ایران پایگاه وحدتی دزفول

تنها وصیتی که دارم این است که ان‌‌شاءالله در این نبرد تاریخی و سرنوشت‌‌ساز به رهبری امام خمینی کبیر شرکت جوئیم. تنها حرفی که این فرزند کوچک و حقیرتان به ملت شهید پرور ایران و به برادران و خواهرانم دارم این است که به شایعات گوش نکنید و مبادا خدای نا کرده شک کنید که این جنگ و جنگ‌های دیگر به ضرر ما است و باعث شکست ما می‌شود چون الحمدلله این طور هم نیست و نخواهد بود و تمام این اتفاقات باعث اتحاد بیشتر در بین امت قهرمان و بیدار ماست که انقلاب ما تا نابودی امیرپالیسم و جوجه‌هایش ادامه خواهد یافت.

تنها وصیتی که به پدرم و مادرانم و برادرانم و خواهرانم و دوستانم دارم این است که تا سرحد امکان از گریه و زاری و ناراحتی‌های دیگر خودداری کنید و خود را مثل هزاران مادران و پدران بدانید که فرزندان خود را در راه خدا از دست دادند و از خدا بخواهید که مرگ من فی سبیل لله باشد و بعد از مرگم که این یکی از آرزوهایم بود مرا در کنار دیگر شهیدان بهشت رضای دامغان به خاک بسپارید چون آن‌‌جا گوشه‌‌ای از کربلای حسین (ع) می‌باشد و روی قبرم لاله‌‌ای سرخ بکارید که آن رهگذر خام بداند که این لاله‌‌های سرخ پیکر شهیدان گلگون کفن است و هیچ گاه این شعار را از یاد نبرید که شهیدان زنده‌اند الله‌‌ اکبر به خون غلطیده‌‌اند الله اکبر روحتان شاد و راهتان جاوید باد.

حسین پریمی این وصیت نامه را در تاریخ 1360/03/06 نوشته‌ام که اگر اتفاقی افتاد و به درجه رفیع شهادت رسیدم جنازه من را در دامغان زرجوب شمالی خوریا میدان خواجه شهاب برسانید و به دست پدر و مادر بدهید.

باری در صندوق پس انداز مدرسه مبارزان مقداری پول به حساب گذاشته‌ام و مقداری هم در بانک عمران یا بارنگان دارم این مقدار پول را 25 روز روزه برای من بگیرید و چهار ماه هم نماز برایم بخوانید و هزار تومان آن را به حساب 100 امام واریز نمائید.

این بود وصیت نامه اینجانب حسین پریمی

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.