جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید رمضانعلی ملک برمی

فرازی از وصیت نامه:
شهید رمضانعلی ملک برمی

امت اسلامي ايران ملت شهيد پرور از آن‌‌جا كه من خود را يك فرد مسلمان دانستم رفتم به جبهه تا اسلام را ياري نمايم و اينك كه من شهيد شده‌‌ام تازه زندگي خودم را آغاز نموده‌‌ام و اين را بايد بدانيد كه چه معامله‌‌اي از اين بهتر كه خون بدهي خون‌‌بهايت خدا باشد خون بدهي فشار قبر نداشته باشي و در بهشتی باشيد كه درخت‌‌هاي آن و نهرهاي آب در زير آن‌‌ها جاري باشد زندگي كنيد با پيغمبر و امامان همنشين باشيد.

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :رمضانعلی ملک برمی
نام پدر :علی محمد
تاریخ تولد :۱۳۲۱/۰۷/۱۵ 
محل تولد :روستای برم دامغان
شغل :کارگر ذوب آهن
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :امدادگر
سن :۴۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۴
محل شهادت :شرق دجله
نام عملیات :بدر
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر و سینه

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :برم
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای برم

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نیمه‌های برگ‌ریزان سال هزاروسیصدوبیست‌ویک و خش‌خش برگ‌های پاییزی فضای کوچه باغ‌های روستای برم را پر کرده بود.مسافر نه‌ماهه فاطمه‌خانم از راه رسید. علی‌محمد شادمان از تولد اولین فرزند، شکر خدای مهربان را به‌جا آورد.فرزند را در آغوش کشید و بوسه‌ای بر گونه‌اش نهاد. وقتی صدای گریۀ کودک با گرمای نفس پدر درآمیخت، نوای «اشهد ان ‌‌لا اله ‌‌الا الله» را زیر گوشش زمزمه کرد و او را رمضانعلی خواند.مادر با همۀ وجود درس عشق و ازخودگذشتگی را به او آموخت.

در خانواده‌ای محروم اما با دل‌هایی پر از ایمان قد کشید و بالید. هنوز کوچه‌پس‌کوچه‌های روستا بازی‌های کودکانه و شیطنت‌های رمضانعلی را در خود به یادگار دارد. مهر از راه رسید و رمضانعلی نیز که با مهر آمده بود، باید پا به دبستان بگذارد و درس‌ها بیاموزد. پایه‌های تحصیلی را یکی پس از دیگری تا چهارم ابتدایی طی کرد.

اینک این زندگی بود که سختی‌های خود را به نمایش می‌گذاشت و رمضانعلی کوچک که از سختی کار پدر رنج می‌برد، در آزمون زندگی درس و تحصیل را رها کرد و برای کمک به سوی او شتافت.

عاشق مادر بود. اگرچه روزها در مزرعه کار می‌کرد ولی از کمک‌کردن به مادر غافل نمی‌‌شد و نیمی از وقت خود را در خدمت مادر بود.

رمضانعلی بزرگ و بزرگ‌تر شد. نوجوانی را پشت ‌سر گذاشت و به دورۀ جوانی رسید. به سربازی رفت و بعد از آن به آغوش گرم خانواده بازگشت. هوای کار و کوشش در سر داشت که به استخدام شرکت ذوب‌آهن درآمد.

کارش با توکل و تلاش آمیخته شده بود. در اندک‌زمانی یکی از کارگران موفق این شرکت شد و دل‌ها را مجذوب خود کرد.به فکر تشکیل خانواده افتاد و اجرای سنت پیامبر. حاصل زندگی مشترکش با زیورخانم، دردانه دختری شد و مردانه دو پسر.

عشق فرزندان به جانش نشسته بود. هر بعدازظهر فارغ از کارهای روزانه وقتی پدر و مادر حواسشان نبود فرزندانش را به آغوش می‌کشید؛ می‌بویید و می‌بوسید که حجب و حیا اجازه نمی‌داد فرزندانش را مقابل چشم بزرگ‌ترها نوازش کند.

مردم‌دار بود و وفای به عهدش زبان‌زد خاص و عام. متین بود و صبور. نقش لبخند بر چهره‌اش چه خوش می‌نشست. از غیبت دوری می‌کرد و به کوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت. غیرتی بود و کارهای خارج از منزل را خودش عهده‌دار می‌شد.

ایمانی داشت و اخلاص عملی. شبی بی‌گریه و مناجات‌های شبانه سر بر بالین نگذارد. مسافرانه زندگی می‌کرد.

رمضانعلی که وجودش سرشار از عشق اباعبدالله(ع) بود، با شروع جنگ نور علیه ظلمت که تاب دیدن تجاوز به خاک میهن و ناموسش را نداشت دل از دنیا برید. دیگر نه آرزوی مال داشت نه هراس جان. خانواده را به خدا سپرد و در آذر چهلمین سال عمرش پای در آتش نهاد و به سرزمین ملائک درآمد و به قافلۀ نور پیوست.

در جبهه مؤذن سحرگاهی و نجواهای عاشقانۀ دلدادگان بود. رزمندگان با صدای قد قامت‌الصلاه او قدم به میعادگاه وصل دوست می‌نهادند.

چهار بار به جبهه رفت. تک‌تیراندازی بود بر دل سیاه دشمن و امدادگری برای رزمندگان. می‌دانست که هدفش فقط باید رضای خدا باشد نه شهادت! می‌دانست که لیاقت شهادت را فقط پروردگار به انسان عطا می‌کند.

رمضانعلی پس از سال‌ها مجاهدت در جهاد اکبر و دویست‌وهفتادوهشت روز رشادت‌های بسیار در جهاد اصغر، سرانجام بیست‌وچهارم اسفند سال هزاروسیصدوشصت‌وسه در عملیات بدر منطقه شرق دجله، مزد زحمات خالصانه‌اش را گرفت و پس از اصابت ترکشی بر سر و سینه با ملائک خدا همراه شد و به یاران سفرکرده‌اش پیوست.

پیکر مطهر رمضانعلی روشنی‌بخش خاک تیره روستای برم دامغان شد.

                                      

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم رب الشهدا والصدیقین «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

مپندارید آنان که در راه خدا کشته می‌‌شوند مرده‌‌اند بلکه آنان زنده‌‌اند و در نزد پروردگارشان روزی می‌‌خورند.

مملکتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است. (امام خمینی)

اول با سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران امام امت خميني بت‌‌شكن كه با رهبريت خودشان ما را از منجلاب فساد نجات دادند و سلام بيكران بر روان پاك شهيدان انقلاب اسلامي كه با خون خود درخت اسلام را آبياري كردند و رفتند و با رفتن خود اسلام را سر فراز نمودند.

امت اسلامي ايران ملت شهيد پرور از آن‌‌جا كه من خود را يك فرد مسلمان دانستم رفتم به جبهه تا اسلام را ياري نمايم و اينك كه من شهيد شده‌‌ام تازه زندگي خودم را آغاز نموده‌‌ام و اين را بايد بدانيد كه چه معامله‌‌اي از اين بهتر كه خون بدهي خون‌‌بهايت خدا باشد خون بدهي فشار قبر نداشته باشي و در بهشتی باشيد كه درخت‌‌هاي آن و نهرهاي آب در زير آن‌‌ها جاري باشد زندگي كنيد با پيغمبر و امامان همنشين باشيد. برادران عزيز بياييد به جبهه‌‌ها نداي امام خود را لبيك گفته و جاي خالي برادراني را كه شهيد شده‌‌اند پر نماييد.

بياييد به جبهه‌‌ها كه ان‌‌شاءالله به زودي زود كربلاي حسيني را آزاد نموده و از همان‌‌جا به طرف قدس عزيز حركت كنيم. برادران عزيز به ياد داشته باشيد كه ما چقدر توي جبهه‌‌ها شهيد داده‌‌ايم و لذا اگر شما برادران نياييد به جبهه و فرداي قيامت يك به يك اين شهيدان از ما بازخواست خواهند كرد. برادران عزيز اين را بدانيد كه از امام و ولايت فقيه هميشه پشتيباني نماييد كه تنها راهي را كه مي‌‌تواند براي شما خوب باشد راه خدا است و حمايت از ولايت فقيه.

و به شما وصيت مي‌‌كنم كه من را در روستاي برم دفن نماييد و تا موقعي را كه همسرم زنده است كسي اختيار مالم را ندارد. ضمناً از شما تقاضا مي‌‌كنم كه بر سر جنازه من گريه نكنيد و خوشحال باشيد زيرا اين‌‌كه منافقين خوشحال خواهند شد و در آخر مجدداً به شما وصيت مي‌‌كنم يار وفادار امام بوده و به جبهه‌‌ها بياييد.

و فرزندان عزيزم به شما وصيت مي‌‌كنم كه از نماز فراموشتان نشود و تقوا را پيشه خود سازيد در پايان دعاي هميشگيمان : خدايا خدايا تا انقلاب مهدي- خميني را نگهدار. به اميد پيروزي رزمندگان نبرد حق عليه باطل و فتح كربلاي حسيني و خواندن نماز جماعت در قدس عزيز به امات امام بزرگوارمان. ضمناً وصيت مي‌‌كنم يك جوانه گاو كه دارم و نذر كرده‌‌ام به جبهه بدهيد. يك ماه نماز و روزه قرض دارم كه ترتيبش را بدهيد.

حاج رمضانعلي ملك‌‌برمي

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.