“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شهید ابوطالب منطقی فرزند محمد هادی در تاریخ ۱۳۳۸/۰۸/۰۸ در آسمان پر ستاره و کویری دامغان و در خانه ی آقا محمد هادی چشمانش را به روی او و همسرش باز کرد و عطر گل های زیبای عشق و شادی با صدای گریه ی ابوطالب در فضای خانه پیچید.
پدرش از کسبه با صفای بازار بود و کسب روزی حلال بزرگترین هنرش .به لطف و عنایت خداوند زندگی پر برکت و خوبی داشتند. ابوطالب فرزند ارشد خانواده بود و دو برادر به نام های ابوالفضل و ابوالقاسم داشت. او تحصیلاتش را در دامغان تا مرحله ی اخذ دیپلم ادامه داد و در اوایل انقلاب به سربازی رفت. بعد از پیروزی انقلاب که گروهکها در کردستان به جنگ مسلحانه پرداختند، او نیز به کر دستان رفت و پس از پایان دوره سربازی به شهر خود بازگشت. او در دامغان با کمک و حمایت پدر و تلاش خود نمایندگی شرکت سیمان تاسیس نمود.
با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ و تشکیل ارتش بیست میلیونی به فرمان امام ابوطالب به دعوت رهبرش لبیک گفت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت تا دست بیگانگان و تجاوزگران را از کشورش کوتاه کند. او یک بار به جبهه رفت و بعد از مدتی پس از بازگشت مجدداً ثبت نام کرد و داوطلبانه جان بر کف به سوی عرصه جهاد و مجاهدت در راه اسلام شتافت. دومین اعزامش به منطقه عین خوش بود. هر چند که ابو طالب در هشتمین رور از هتمیش ماه از سال سی و هشت با صدای گریه اش همه فرشتگان را از لحظه ی آمدنش به دنیا با خبر کرده بود اما انگار خدایش خوب میدانست و تمام فرشتگان هم که در نهمین روز از نهمین ماه از سال شصت و یک او دوباره به همه ی عرشیان سلام خواهد گفت. و به واقع در تاریخ ۱۳۶۱/۰۹/۰۹ در عملیات پدافندی، بر اثراصابت ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نایل شد.
در سینه تو هوای روییدن بود در حنجره ات صدای روییدن بود
هر چند که در حریر خون می رفتی در هر قدمت صدای روییدن بود
“راهش جاوید باد”