شهید سیدابوالقاسم داودالموسوی دامغانی
فرازی از وصیت نامه:
شهید سید ابوالقاسم داودالموسوی دامغانی
اميد است شما بتوانيد قصور مرا جبران كنيد و با الهام گرفتن از آيات كتاب خدا و رهنمودهاي اوليا خدا و مراقبت از خويش و پرهيز از هواي نفس و تهذيب اخلاق و تزكيه نفس، محبوب فدا و رهرو راه انبيا و ائمه طاهرين بشويد و مايه عزت اسلام و فخر امام زمان روشني چشم ما باشيد
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی :سید ابوالقاسم داودالموسوی دامغانی
نام پدر :سید محمد
تاریخ تولد :۱۳۲۳/۰۱/۰۱
محل تولد :روستای حسن آباد دامغان
شغل :روحانی - نماینده مجلس
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :نماینده مجلس
سن :۴۱ سال
خانواده چند شهید :یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۱۲/۰۱
محل شهادت :اهواز
نام عملیات :والفجر ۸
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :انفجار هواپیما
شناسنامه تدفین
کشور :ایران
استان :قم
شهر :قم
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار :گلزار شهدای قم
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
«امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سرای او میروند از محضر خود کامیاب فرماید و به این عزیزان که در این جنایت هوایی بهسوی او پرواز کردهاند اجازۀ ورود به محفل خاص خود دهد.» (امام خمینی(ره))۱
صبحگاه نخستین روز بهار سال هزاروسیصدوبیستوسه روستای حسنآباد دامغان شاهد رویش جوانۀ سبزی شد تا درختی شود پرثمر و پایدار برای همیشه.پنجرهای به سوی آسمان از خانۀ سیدمحمد باز شد و بسان غنچهای معطر گل خورشید شکفت و پدر نامش را ابوالقاسم نهاد. مادرش خوب دریافته بود که این فرزند نگاه روشنش ریشه در باغ سحر دارد. دلش گواهی میداد که این فرزند با بقیه فرق دارد. اگر همه فرزندان از مادران دل میبرند او از مادرش دل میربود.
مادرش، فاطمه، زنی پاکدامن، پارسا و از جمله مادرانی بود که عاشق بودند؛ رؤیا داشتند؛ مادری کردند؛ پیر شدند؛ رنج کشیدند و شکر کردند. ایمان داشتند و شک نکردند.
پدرش سیدمحمد از بام تا شام برای رزق حلال خانواده زحمت میکشید و با وجود همۀ سختیهای روزگار لحظهای از آموزش و تعلیم و تعلم فرزندانش غافل نبود. سیدمحمد تا پایان عمر لحظهای دست از آموزش و تعلیم قرآن برنداشت.
از عشق به معصومین(ع) هرآنچه در دل داشت به فرزندانش میآموخت و بدینسان سیدابوالقاسم هر روز در زلال جاری ایمان پدر و مادر غوطه میخورد. در سایۀ دیانت و درایت خاندان روحانیاش بالید و پای به دبستان نهاد.
تحصیلات ابتدایی را در همان روستای حسنآباد به اتمام رساند و پس از آن برای ادامۀ تحصیلات، وارد حوزۀ علمیۀ شهرستان دامغان شد. از همان سالهای نوجوانی گامهایش استوار، دستانش پرصلابت و در سینهاش گنجینهای از ایمان داشت و زرهی از اعتقاد بر تن.
آب، عطش، موجهای خروشان، نیزههای دشمن، کربلا، چشمان منتظر مجاهدان قرین جانش بودند. از پیشانی بلندش خورشید میتابید و دریا در چشمانش موج میزد.
سال هزاروسیصدوچهلویک وارد حوزۀ علمیۀ قم شد و در همان سال به کسوت شریف روحانیت درآمد. او در طول تحصیل از محضر بزرگانی چون آیتالله مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری یزدی، آیتالله حسین وحید خراسانی، آیتالله حاج شیخ علی مشکینی، آیتالله ابوالقاسم خزعلی و دیگر بزرگان فیض میبرد.
فهم عمیق، دقیق و جامع معارف الهی و انتقال بلیغ، زیبا و هنرمندانه آن از ویژگیهای خاص و منحصربهفرد او بود. او از همان سال که لباس مقدس روحانیت به تن کرد سفرهای تبلیغیاش را آغاز کرد. سعی داشت به مناطقی سفر کند که کمتر کسی بدانجا میرود. با دوچرخه به روستاهایی میرفت که حتی از جاده نیز محروم بودند. از ابتدای ورودش به شهر مقدس قم شیفتۀ مراد و مقتدایش امام خمینی(ره) شد. تا آنجاکه مرتب به منزل ایشان رفتوآمد میکرد و اکثر شبها در نماز جماعت آن حضرت حاضر میشد.
خود او در اینباره میگوید: «امام(ره) به مناسبت وفات حضرت فاطمه(س) مجلس سوگواری تشکیل داده و در منزل خویش مجلس عزا برپا میداشت. روزی سخن از قرارداد ننگین کاپیتولاسیون به میان آمد و امام(ره) در جمع مردمی که از قم و برخی از شهرهای دیگر آمده بودند سخنان مهمی علیه رژیم و سیاستهای حکومت ایراد کردند. هفت روز بعد در قم حکومت نظامی اعلام شد و امام(ره) را به تهران بردند. من از آن تاریخ فعالیتهای سیاسی خود را در کنار تحصیل و درس آغاز کردم.»
در آن مبارزات بارها و بارها دستگیر شد و به زندان افتاد اما هرگز در راهی که انتخاب کرده بود سستی به خود راه نداد. پایههای رژیم ستمشاهی فرو ریخت و نهضت امام(ره) به پیروزی رسید. یاران امام(ره) که رنجها و ستمهای ظالمان را با تمام وجود لمس کرده بودند، پس از پیروزی انقلاب برای حفظ دستآوردهای انقلاب باز هم با پذیرش مسؤولیتهای سنگین دین خویش را به اسلام و انقلاب ادا کردند. شهید موسوی نیز در مسئولیتهای گوناگون به ادامۀ خدمت پرداخت که اهم آنها از این قرار است:
-
کنترل پادگان لویزان. (ستاد نیروی زمینی)
-
فعالیت و راهاندازی کمیتۀ انقلاب اسلامی دامغان در سال هزاروسیصدوپنجاهوهشت.
-
تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همراه با دیگر یاران.
-
تشکیل دادگاه انقلاب دامغان.
-
دادستان انقلاب اسلامی و محاکمۀ بعضی از مفسدین و اشرار.
-
خدمت در جهاد سازندگی دامغان.
-
نمایندۀ امام در هیئت هفت نفره احیا و واگذاری زمین استان سمنان.
-
نمایندۀ امام(ره) و امامجمعۀ رامهرمز از سال شصت تا شصتوسه هجری شمسی.
-
نمایندۀ مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی در دورۀ دوم مجلس تا زمان شهادت.
شهید سیدابوالقاسم موسوی، روحانی مبارز، زجرکشیده، دلسوختۀ انقلاب، تلاشگری خستگیناپذیر، عاشق امام(ره) و ولایت بود.
مطیع خدا و اولیای معصومین(ع) بود. در راه اطاعت از خداوند متعال همۀ سختیها را با آغوش باز پذیرا بود. آنچه را موجب رضای خدا بود وظیفۀ الهی خویش میدید و عمل میکرد. لحظهای به فکر خود و موقعیت اجتماعیاش نبود. در همۀ کارها به خدا توکل میکرد و تنها به او امید داشت. پیشیگرفتن در نیکوکاری جزء سرشتش بود.
هر کجا احساس میکرد کمکی از دستش ساخته است از همه زودتر اقدام میکرد. با مردم گرم و صیمی برخورد میکرد. در ایامی که امامجمعۀ رامهرمز بود از تهران و علمای قم کمک مالی میگرفت و برای خانوادههای محروم لباس و موادغذایی تهیه میکرد و به منزل آنها میبرد. در تمام طول زندگی در منزلی که زمین آن هم وقف بود بههمراه همسر و شش فرزندش زندگی میکرد. وقتی که پیشنهاد تعویض آن را به او دادند نپذیرفت. پشت پا زدن به خواستههای نفسانی، بیتوجهی به دنیا و زخارف دنیا از ویژگیهای بارزش بود.
فصلهای زندگی او جملگی فصل پرواز بودند؛ فصل تعالی و بالندگی.
آخرین فصل پروازش را خدای شهیدان رقم زد. او که عمری غزلهای خون جگر و غربت را با زخمهای تار جانش نواخته بود در بزم خوان «عند ربهم یرزقون» مژده و مزد را با هم به نظاره نشست.
اولین روز اسفندماه سال یکهزاروسیصدوشصتوچهار برگی از برگهای بهیادماندنی تاریخ این سرزمین نوشته شد. روزی که سیدابوالقاسم بههمراه پنجاه تن از یاران و همسنگران باصفا و نیلوفران پاک، برای بازدید از جبهههای نور، عازم مناطق جنگی بودند در آسمان اهواز هواپیمایشان مورد اصابت موشک دو جنگندۀ دشمن قرار گرفت. خوشا به حال پرندگان مهاجر که شهادت را در آغوش کشیدند و رستگاری ابدی را در دفتر سرنوشت خود رقم زدند. پیکر پاکش مهمان کریمه اهل بیت (ع) حضرت معصومه (س) شد و در جوار حرمش مأوا گرفت.
“راهش جاوید باد”
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحيم
الَذين امَنُوا و َجاهَدُوا وَ جاهَدُو فَي سَبيلِاللهِ باَِموالِهِم وَ اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَهً عِندَاللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الفائِزونَ.
التوبه / 20
خداوند متعال توفيق نصيب فرمود به همراه جمعي از روحانيون معظم و نمايندگان محترم روانه جبههها كعبه دلهاي عاشقان خدا و ايثار و شهادت بشويم ...
اميد است كه اگر خداوند لايق ديد و شايستۀ ورود به بارگاه ربوبي يافت و به محفل عباد صالح و شهدا و صديقين اجازۀ ورود فرمود اين وصيت به عنوان آخرين كلماتي كه از زبان دل برميخيزد، براي فرزندانم و همسرم و والدين گرامم و اخوان ارجمند و همشيره مهربانم و وابستگان محترم و دوستان عزيز و همشهريان و همكاران و موكلين محترم و مردم شهيدپَرور و رشيد كشور و همه خدمتگزاران فداكار به يادگار بماند.
با اعتقاد به يگانگي خداي لايزال و قادر متعال، عليم و حكيم و مدبر امور و فعال ما يشاء و رسالت انبیاء عظام الهي، بالاخص خاتم الانبيا پيامبر بزرگ اسلام(ص) و امامت دوازده معصوم(ع) و ولايت فقيه و اعتقاد به حقانيت مرگ و سؤال در قبر و حساب و كتاب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم و اميد به رحمت و غفران الهي وصيت خودم را آغاز ميكنم:
پدر بزرگوارم شما زحمت فراوان كشيديد و هنوز هم فراوان تحمل ميكنيد. من از محبت و زحمات شما نتوانستم حقشناسي كنم و حق شما را نتوانستم رعايت نمايم و همچنين حقوق مادر سخت مهربانم. اولاً حلالم كنيد و ثانياً اگر خدا مرا لايق شهادت ديد در عزايم جداً صبر كنيد كه خدا با صابران است ...
فرزندان عزيزم، نور چشمانم ... اميد است خودتان با تمسك به قرآن كريم و تأسي به اهل بيت و تبعيت از اسلام و تعليمات آن كه دين انسانسازي و مكتب رشد و تعالي روحي و تكامل معنوي است، و قادر است انسانهایي همچون پيامبر اكرم(ص) و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و خديجه كبري و ائمه هدي(ع) و امامت امت، رهبر بزرگمان، و بزرگاني همچون شهداي محراب و شهيد مظلوم بهشتي عزيز و آيتالله بزرگوار مطهري و ديگر بزرگان را پرورش دهد.
اميد است شما بتوانيد قصور مرا جبران كنيد و با الهام گرفتن از آيات كتاب خدا و رهنمودهاي اوليا خدا و مراقبت از خويش و پرهيز از هواي نفس و تهذيب اخلاق و تزكيه نفس، محبوب فدا و رهرو راه انبيا و ائمه طاهرين بشويد و مايه عزت اسلام و فخر امام زمان روشني چشم ما باشيد ...