علاقۀ زیادی به امام حسین(ع) و عزاداری محرم داشت. با شنیدن بوی محرم جامۀ سیاه میپوشید و در عزای حضرتش سوگوار بود.زیارت عاشورا و دعای توسلش ترک نمیشد. نمازجمعهها را نیز در دانشگاه تهران اقامه میکرد. مجرد بود و اولین فرزند خانواده. از قدیم گفتهاند: «لقمۀ پاک شود قابل فیض.»
پدرش حاجمحمد سواد چندانی نداشت و از راه کارگری امرار معاش میکرد. ابراهیم از همان کودکی دستش به دست پرمهر پدر بود و با هم به مسجد ابوذر میرفتند و لذت مناجات با ایزد یکتا اینگونه در وجودش نهادینه شد.
دهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در تهران متولد شد و پس از گذراندن دوران کودکی، در منطقۀ هفده تحصیلات ابتداییاش را سپری کرد. دوران راهنمایی را در مدرسهای نزدیک امامزاده حسن گذراند و وارد دورۀ متوسطه شد. در رشتۀ برق در هنرستان توحید موفق به گرفتن دیپلم گردید.مهربان بود و خندهرو. خیلی اهل شوخی نبود. پایبند به مسجد و هیئت و اهل مشورت.
اوقات فراغتش را به مطالعه میگذراند. به کوهنوردی و تفریحات سالم مثل داشتن آکواریوم و دوچرخهسواری علاقهمند بود. در نبود پدر کمک به حال مادر بود در خرید و کارهای خانه.
بسیجی بود و دو بار به منطقه اعزام شد. سه ماه آموزشیاش را در پادگان ولیعصر(عج) گذراند و بعد به دهلران رفت.بار دوم که پا در میدان نبرد گذاشت، پس از توفیق شش ماه حضور در دانشگاه جبهه فارغالتحصیل مدرسۀ عشق شد و شلمچه سکوی پروازش.
در سیزدهم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوپنج، روحش با اصابت ترکش در شلمچه از قفس تن رها شد. پس از پنج روز پیکر پاکش به تهران انتقال داده شد و بر روی دستان عاشقان ولایت و شهادت تشییع باشکوهی شد و سپس در قطعۀ ۲۷ بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
محمد فرزند اسماعیل، در تاریخ دوم آذرماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای کبوترخان دیده به جهان گشود. سال اول ابتدایی را در آموزشگاه ابنسینا بهنوار گذرانید. در آن سالها خواهرش در ایستگاه راهآهن بهنوار سکونت داشت و به علت شغل همسر گاهی از اوقات خواهرش تنها بود. محمد سالی را در کنار خواهر در منطقه بهنوار به سر برد و بعد از آن تا سال پنجم ابتدایی در مدرسه روستای کبوترخان ادامه تحصیل داد.