سیدرضا فرزند سیداسماعیل، در تاریخ یکم فروردینماه سال هزاروسیصدوبیستونه در روستای مجیدآباد دامغان چشم به جهان گشود.خانوادهاش وی را رضا نامیدند. مادر بزرگوار و مؤمنش او را در حالی بزرگ کرد که برای چندین سال از نعمت نور چشم محروم شده بود ولی در اثر معجزهای بیناییاش را دوباره به دست آورد.
سال هزاروسیصدوچهلوهفت در روستای مؤمنآباد دامغان به دنیا آمد. دومین فرزند پسر خانواده بود. رسم دیرین و زیبای خانواده این بود که فرزندان را با پسوند «الله» نامگذاری میکردند و اینچنین بود که او امرالله نام گرفت.تحصیلات ابتدایی را در روستا به پایان رساند.
آذرماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج بود و ششمین روز آن. سالروز شاد تولد آخرین و تنهاترین امام شیعیان هم از راه رسیده بود و آقا غلامرضا سومین پسرش را در آغوش گرفته بود. به یاد و به عشق امام غایبش او را مهدی نام گذاشت.
در شهریورماه سال هزاروسیصدوچهلوسه در روستای ابراهیمآباد دامغان به دنیا آمد و بیست بهار و زمستان زیست. پدرش غلامعلی اهل روستای سبحان بود. حسین تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ فیضیه روستای سبحان گذراند و برای ادامۀ تحصیل به مدرسه راهنمایی اقباللاهوری قدرتآباد رفت.
سال هزاروسیصدوچهلوشش بود و روستای صح از منطقه تویهدروار دامغان، پذیرای یکی دیگر از ساکنین خود شده بود. خانة آقای عباس شریفی غرق در شادی و شعف بود. خواهر و برادرها مدتها چشمانتظار تولد برادر کوچکشان بودند و حالا نصرتالله با ورودش خانواده را هفتنفره کرده بود.
محمدرضا فرزند علیاصغر، در سیزدهم بهمن سال هزاروسیصدوچهلوشش در شهر دامغان دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد.
در زمان جنگ تحمیلی بهعنوان سرباز وظیفه در جبهۀ مهران حضور یافت و در همان منطقه مفقودالجسد گردید. صورت نمادین مزارش در گلزار شهدای شهر دامغان قرار دارد. محمدرضا در یک خانواده زحمتکش پا به عرصۀ وجود گذاشت.
بهاری بود و زادۀ دامغان. اولین روز از خردادماه هزاروسیصدوسیونه، آخرین ستاره و دردانۀ محمدعلی چشم به دنیا باز کرد. روزهایی که عطر خوش گلهای محمدی هنوز مشام جانها را نوازش میکرد.ابوالقاسم از همان کودکی پرتلاش بود. با اینکه از همه کوچکتر بود، درک و فهم و ادب بالایی داشت. تحصیلات خود را در زادگاهش به پایان رساند و موفق به اخذ دیپلم هنرستان شد.
علیاصغر فرزند عباسعلی، در تاریخ هزاروسیصدوچهلوسه، در روستای حسنآباد دامغان به دنیا آمد.بهعلت مشکلات مالی درس نخواند و به یاری پدر شتافت و به کار کشاورزی و کارگری پرداخت تا کمکنانآور خانواده باشد.
علیاکبر سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شب بیستوهفتم رمضان به دنیا آمد. در دوران کودکی بسیار ساکت، مهربان و حرفشنو بود. وقتی در دوران دبیرستان درس میخواند به مادرش در نگهداری خواهران دوقلویش کمک میکرد. از دوره نوجوانی با قرآن و نماز مأنوس بود و برادران و خواهران خود را به این امر تشویق مینمود. ادامه مطلب